cooperation

/koʊˌɒpəˈreɪʃn̩//kəʊˌɒpəˈreɪʃn̩/

معنی: همکاری، همدستی، تشریک مساعی، تعاون
معانی دیگر: تعاون، همدستی، همکاری، تشریک مساعی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the process of cooperating.
مترادف: concurrence, coordination, teamwork
مشابه: d�tente, give-and-take, interaction, union

(2) تعریف: the result of such a process.
مترادف: accord, accordance, agreement, concurrence, unity
مشابه: compromise, concord, conspiracy, esprit de corps, give-and-take, harmony, synergy, union

(3) تعریف: willingness to work together or cooperate.
مترادف: assistance, help, involvement, support
مشابه: aid, backing, contribution, enthusiasm

جمله های نمونه

1. hearty cooperation
همکاری از روی دل و جان

2. willing cooperation
همکاری مشتاقانه

3. your cooperation will be very important
همکاری شما بسیار مهم خواهد بود.

4. he urged greater cooperation
او خواستار همکاری بیشتری شد.

5. with the spirit of cooperation
با روح همکاری

6. to widen the areas of cooperation between the two nations
زمینه های همکاری میان دو کشور را توسعه دادن

7. the prime minister appealed to the parliament for cooperation
نخست وزیر از مجلس درخواست همکاری کرد.

8. We hope we can count on your continued cooperation and support.
[ترجمه گوگل]امیدواریم بتوانیم روی همکاری و حمایت مستمر شما حساب کنیم
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که بتوانیم بر هم کاری و پشتیبانی مداوم شما حساب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There is a tendency towards regional cooperation.
[ترجمه گوگل]تمایل به همکاری های منطقه ای وجود دارد
[ترجمه ترگمان]گرایشی به هم کاری منطقه ای وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The agreement on cultural cooperation between the two countries was rescinded on 30 April, 200
[ترجمه گوگل]قرارداد همکاری فرهنگی بین دو کشور در 30 آوریل 200 لغو شد
[ترجمه ترگمان]توافق هم کاری فرهنگی بین دو کشور در ۳۰ آوریل ۲۰۰ لغو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Your kind cooperation on this issue is greatly appreciated.
[ترجمه گوگل]همکاری شما عزیزان در این زمینه بسیار قابل تقدیر است
[ترجمه ترگمان]هم کاری نوع شما در این زمینه تا حد زیادی مورد تقدیر قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She called for closer cooperation on drugs control.
[ترجمه گوگل]او خواستار همکاری نزدیکتر در زمینه کنترل مواد مخدر شد
[ترجمه ترگمان]او خواستار هم کاری نزدیک تر در زمینه کنترل مواد مخدر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Your kind cooperation in this respect is greatly appreciated.
[ترجمه گوگل]همکاری شما عزیزان در این زمینه بسیار قابل تقدیر است
[ترجمه ترگمان]هم کاری نوع شما در این زمینه به شدت مورد تقدیر قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Such policies would require unprecedented cooperation between nations.
[ترجمه گوگل]چنین سیاست هایی مستلزم همکاری بی سابقه بین کشورهاست
[ترجمه ترگمان]چنین سیاست هایی نیازمند هم کاری بی سابقه بین کشورها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The charter should serve as a blueprint for cooperation.
[ترجمه گوگل]منشور باید به عنوان طرحی برای همکاری عمل کند
[ترجمه ترگمان]منشور باید به عنوان یک طرح کلی برای هم کاری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We should like to thank you for your cooperation with us.
[ترجمه گوگل]جا دارد از همکاری شما با ما تشکر کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید از شما برای هم کاری با ما تشکر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We acted in a spirit of cooperation.
[ترجمه گوگل]ما با روحیه همکاری عمل کردیم
[ترجمه ترگمان]ما با روحیه هم کاری رفتار کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We are counting on your cooperation.
[ترجمه سینا] ما روی همکاری شما حساب میکنیم
|
[ترجمه گوگل]ما روی همکاری شما حساب می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما روی هم کاری شما حساب می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

همکاری (اسم)
assist, solidarity, cooperation, collaboration, synergy, synergism

همدستی (اسم)
assistance, cooperation, collaboration

تشریک مساعی (اسم)
cooperation, collaboration

تعاون (اسم)
cooperation

تخصصی

[فوتبال] همکاری –تعاون
[صنعت] همکاری

انگلیسی به انگلیسی

• working together

پیشنهاد کاربران

همکاری
مثال: The success of the project relied on the cooperation of all team members.
موفقیت پروژه بر همکاری تمام اعضای تیم بستگی داشت.
همکاری و تعامل
کار کردن با دیگران برای نفع متقابل و دو طرفه
( در کار تیمی )
ابتدا به تصویر نگاه کنید.
Coordination:
هماهنگی - هر عضو تیم بخشی از یک وظیفه را انجام می دهد و ادامه توسط عضو دیگری انجام می شود تا نهایتا به یک هدف منجر می شود. نقش هماهنگی کننده و تناوب وظایف بسیار اهمیت دارد. دستاور هر عضو شفاف روشن و مشخص است و هر عضو فقط پاسخگوی وظیفه ی خود است. یک خط تولید را فرض کنید اینکه نهایتا به اتومبیل قابل استفاده تبدیل می شود برای عضو اهمیت ندارد برای او اهمیت دارد که وظیفه خود را مثلا برای تهیه شاسی درست انجام دهد!
...
[مشاهده متن کامل]

Cooperation:
همکاری - هر کس هدف مشخص و مستقلی دارد و قرار است کسی در کار دیگری دخالت نکن و تحقق اهداف تک تک همه افراد نهایتا به تحقق هدف بزرگتر منجر می شود.
Collaboration:
مشارکت، تشریک مساعی - کار با یکدیگر از طریق ترکیب منابع برای خلق چیزی که جز از طریق این هم افزایی ممکن نیست. همه ی اعضا در ایجاد محصول نهایی و موفقیت یا شکست شریک و سهیم هستند

cooperation
چشم یاری
حافظ:
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
cooperation=همکاری - مشارکت
corporation=شرکت برزگ - تعاونی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : cooperate
اسم ( noun ) : cooperation / cooperative
صفت ( adjective ) : cooperative
قید ( adverb ) : cooperatively
develop /nurture/ faster of cooperation
حس همکاری ایجاد کردن
cooperation ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: همکاری
تعریف: تعامل و کار کردن با هم برای رسیدن به هدف |||متـ . همیاری
لفظ عربی و جاافتاده: تعاون، تعاونی
لفظ پارسی: هَمازوری
هم یاری
مساعدت
This documentary was made with the cooperation of the victims' families.
کمک کردن، همکاری کردن.
تعامل
همکاری
Help that you give somebody
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس