convinced

/kənˈvɪnst//kənˈvɪnst/

معنی: متقاعد
معانی دیگر: متقاعد,ملزم ,مجاب ,محکوم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: confident in one's belief about something.
مترادف: sure
متضاد: doubtful, unconvinced, unsure

- He is two hours late, but she is still convinced that he's coming.
[ترجمه هانیه] او ( پسر ) دو ساعت دیر کرده، ولی او ( دختر ) هنوز بر این باوره که او میاد
|
[ترجمه mystery] اون دو ساعته که دیر کرده ولی اون دختر هنوز مطمئنه که میاد.
|
[ترجمه ♡♡♡] او ۲ ساعت دیر کرده اما او هنوز معتقد است که او میاید
|
[ترجمه گوگل] او دو ساعت تاخیر دارد، اما او هنوز متقاعد شده است که او می آید
[ترجمه ترگمان] دو ساعت دیر است، اما هنوز مطمئن است که دارد می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a convinced socialist
یک سوسیالیست پر و پا قرص

2. he convinced me to buy that carpet
او مرا متقاعد کرد که آن قالی را بخرم.

3. be convinced
اطمینان داشتن،معتقد بودن،پذیرفتار بودن،پذیرا بودن،اعتقاد راسخ داشتن

4. i am convinced that he was not lying
اعتقاد راسخ دارم که دروغ نمی گفت.

5. to be half convinced
نیمه مجاب بودن

6. People are more convinced by words than by blows.
[ترجمه گوگل]مردم بیشتر با کلمات متقاعد می شوند تا ضربات
[ترجمه ترگمان]مردم بیشتر با کلمات بیشتر متقاعد می شوند تا ضربات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We convinced Anne to go by plane.
[ترجمه گوگل]ما آن را متقاعد کردیم که با هواپیما برود
[ترجمه ترگمان] ما \"آن\" رو متقاعد کردیم که با هواپیما بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was convinced of her innocence.
[ترجمه mohamadda333] من بی گناهی اون را باور دارم
|
[ترجمه Sevda] او بی گناه است
|
[ترجمه گوگل]او به بی گناهی او متقاعد شد
[ترجمه ترگمان]او را بی گناه می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. French police are convinced that she was tortured and killed.
[ترجمه گوگل]پلیس فرانسه متقاعد شده است که او شکنجه شده و کشته شده است
[ترجمه ترگمان]پلیس فرانسه متقاعد شده است که او مورد شکنجه قرار گرفته و کشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Molly agreed, but she did not sound very convinced.
[ترجمه گوگل]مولی موافقت کرد، اما او چندان قانع نشد
[ترجمه ترگمان]مولی حرف او را قبول کرد، اما زیاد راضی به نظر نمی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was convinced that I was part of the problem.
[ترجمه گوگل]او متقاعد شده بود که من بخشی از مشکل هستم
[ترجمه ترگمان]اون قانع شده بود که من جزئی از مشکل هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was convinced he was possessed by the devil .
[ترجمه گوگل]او متقاعد شد که او توسط شیطان تسخیر شده است
[ترجمه ترگمان]یقین داشت که شیطان بر او چیره شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The driver grunted, convinced that Michael was crazy.
[ترجمه Shahram] راننده غرغرکنان، معتقد بود که مایکل دیوانه است
|
[ترجمه گوگل]راننده متقاعد شده بود که مایکل دیوانه است غرغر کرد
[ترجمه ترگمان]راننده غرشی کرد و گفت که مایکل دیوانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She became convinced that something was wrong.
[ترجمه گوگل]او متقاعد شد که چیزی اشتباه است
[ترجمه ترگمان]اون قانع شد که یه چیزی اشتباه بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Although I soon convinced him of my innocence, I think he still has serious doubts about my sanity.
[ترجمه گوگل]اگرچه خیلی زود او را به بی گناهی خود متقاعد کردم، اما فکر می کنم او هنوز در مورد سلامت عقل من تردید جدی دارد
[ترجمه ترگمان]با اینکه خیلی زود او را از بیگناهی خودم متقاعد کردم، فکر می کنم هنوز درباره سلامت عقل و شعور من شک دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He convinced me that I should study law.
[ترجمه گوگل]او مرا متقاعد کرد که باید حقوق بخوانم
[ترجمه ترگمان]او مرا متقاعد کرد که باید حقوق بخوانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They convinced the teacher by what they have done.
[ترجمه گوگل]آنها با کاری که انجام داده اند معلم را متقاعد کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها معلم را با کاری که کرده اند قانع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Women suffering from anorexia are still convinced that their thin, frail bodies are fat and unsightly. Conversely, some people who are a great deal heavier than they should be can persuade themselves that they are 'just right'.
[ترجمه گوگل]زنانی که از بی اشتهایی رنج می برند هنوز متقاعد شده اند که بدن لاغر و ضعیف آنها چاق و نامناسب است برعکس، برخی از افرادی که بسیار سنگین‌تر از آنچه باید باشند، می‌توانند خود را متقاعد کنند که «درست هستند»
[ترجمه ترگمان]زنانی که از anorexia رنج می برند، هنوز متقاعد شده اند که بدن نحیف و ضعیف آن ها چاق و ناخوشایند است در مقابل، برخی از افرادی که بسیار سنگین تر از آن ها هستند باید خود را متقاعد کنند که درست عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متقاعد (صفت)
sure, retired, convinced, pensionable

انگلیسی به انگلیسی

• persuaded, certain, sure
if you are convinced of something, you are sure that it is true or genuine.

پیشنهاد کاربران

مصر
تضمین دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : convince
✅️ اسم ( noun ) : conviction
✅️ صفت ( adjective ) : convinced / convincing
✅️ قید ( adverb ) : convincingly
راغب
متقاعد شدن باور داشتن
tobe convinced of something or sombody
tobe convinced that clause
sure
متقاعد
به نقل از هزاره:
1. مطمئن، خاطرجمع؛ متقاعد، مجاب
2. مؤمن، معتقد، باایمان، پروپاقرص، دوآتشه
مطمئن
قانع بودن
[انسان] معتقد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس