conversation

/ˌkɑːnvərˈseɪʃn̩//ˌkɒnvəˈseɪʃn̩/

معنی: گفتگو، محاوره، مکالمه، صحبت، گفت و شنید، سخن
معانی دیگر: گفت و شنود، همگویی، مذاکره (دوستانه و غیر رسمی)، (قدیمی) روش زندگی، رفتار، کردار، (مهجور) رابطه ی اجتماعی، معاشرت، آمد و رفت، (مهجور) تبحر، آشنایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: oral exchange of ideas, opinions, and the like.
مترادف: colloquy, communication, converse, dialogue, discourse, discussion
مشابه: palaver, talk

(2) تعریف: an instance of such an exchange; talk.
مترادف: discussion, talk
مشابه: causerie, chat, chitchat, communication, confab, confabulation, converse, dialogue, discourse, gabfest, palaver, table talk, tete-a-tete

- We had a conversation about politics that lasted three hours.
[ترجمه وحید] ما گفتگویی درباب سیاست داشتیم که سه ساعت به درازا انجامید.
|
[ترجمه ترلان] ما داشتیم درباره سیاست گفت وگو میکردیم که سه ساعت طول کشید
|
[ترجمه پارسا] ماگوفتگویی درباره سیاست داشتیم که سه ساعت طول گشید
|
[ترجمه نازنین] محاوره: داشتیم سه ساعت در مورد سیاست حرف میزدیم.
|
[ترجمه محمد طاها] گوت و گویی در مورد سیاست داشتیم که سه ساعت طول کشید
|
[ترجمه گوگل] گفتگویی در مورد سیاست داشتیم که سه ساعت به طول انجامید
[ترجمه ترگمان] داشتیم در مورد سیاست بحث می کردیم که سه ساعت طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. conversation was flowing pleasantly
مکالمه به طور دلپذیری پیش می رفت.

2. disjointed conversation
مکالمه ی بی سر و ته

3. light conversation
مکالمه ی دوستانه

4. officious conversation between foreign ministers
مذاکره غیر رسمی میان وزیران خارجه

5. their conversation was frank and animated
مکالمه ی آنها رک و پر شور بود.

6. their conversation was nothing but froth
گفتگوی آنها چیزی جز یاوه سرایی نبود.

7. criminal conversation
(حقوق) رابطه ی نامشروع جنسی،خیانت در ازدواج

8. make conversation
(به خاطر ادای وظیفه یا ادب و غیره) سرصحبت را باز کردن

9. a consecutive conversation
مکالمه ی بلاانقطاع

10. a pleasant conversation
صحبت دلپذیر

11. a telephone conversation
گفت و شنود تلفنی

12. an english conversation class
کلاس مکالمه ی انگلیسی

13. iraj's neighborly conversation
صحبت مهرآمیز ایرج

14. a very eventful conversation
مکالمه ای بسیار پراهمیت

15. after the quarrel, conversation began to languish and the guests left one after another
بعد از آن مشاجره مکالمات گرمی خود را از دست داد و مهمانان یکی بعد از دیگری رفتند.

16. he had a conversation with his new neighbor
او با همسایه ی تازه اش صحبت کرد.

17. to follow a conversation intently
با دقت به مکالمه ای گوش فرادادن

18. to monopolize a conversation
در صحبت متکلم وحده شدن

19. cyrus always steers the conversation into subjects in which he is interested
سیروس همیشه صحبت را به مطالب مورد علاقه ی خودش می کشاند.

20. our staple topic of conversation
موضوع اصلی مکالمات ما

21. she engaged me in conversation
او مرا به صحبت گرفت.

22. to enter into a conversation
وارد صحبت شدن

23. in the middle of our conversation the telephone got disconnected
ارتباط تلفنی در بین صحبت ما قطع شد.

24. his humor adds salt to his conversation
شوخ طبعی او مکالمات او را خوش مزه تر می کند.

25. a telephone is a device for long-distance conversation
تلفن اسبابی است برای مکالمه از راه دور.

26. loneliness figures quite a lot in her conversation
تنهایی در صحبت های او کاملا به چشم می خورد.

27. Children quickly get bored by adult conversation.
[ترجمه گوگل]کودکان به سرعت از مکالمه بزرگسالان خسته می شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان به سرعت از مکالمه بزرگسالان خسته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Our conversation came to an abrupt end when George burst into the room.
[ترجمه رضا جعفری] گفتگوی ما درحال بپایان رسیدن بود وقتی جورج وارد اتاق شد
|
[ترجمه گوگل]گفتگوی ما ناگهان به پایان رسید که جرج وارد اتاق شد
[ترجمه ترگمان]وقتی جورج وارد اتاق شد، بحث ما به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. There was a hubbub of excited conversation from over a thousand people.
[ترجمه گوگل]انبوهی از گفتگوهای هیجان انگیز از بیش از هزار نفر وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در میان هزار نفر همهمه پرشوری درگرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Clearly she had no wish for conversation.
[ترجمه گوگل]واضح است که او تمایلی برای گفتگو نداشت
[ترجمه ترگمان]واضح بود که او مایل به گفتگو نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گفتگو (اسم)
talk, discussion, converse, parley, chit-chat, conversation, dialogue, dialog, conference, colloquy, parlance, tractate

محاوره (اسم)
conversation, dialogue, colloquium, conference, interlocution, colloquy, duologue

مکالمه (اسم)
talking, talk, palaver, conversation, colloquium

صحبت (اسم)
speech, talk, converse, confabulation, conversation, dialogue, colloquy

گفت و شنید (اسم)
conversation

سخن (اسم)
word, discourse, speech, utterance, oration, talk, converse, conversation, dialogue, interlocution, rune, leden, locution

انگلیسی به انگلیسی

• talk, informal verbal exchange, discussion
if you have a conversation with someone, you talk to each other in an informal situation.
when you make conversation, you talk to someone in order to be polite rather than because you want to.

پیشنهاد کاربران

گفتگو، صحبت
مثال: They had a long conversation about their future plans.
آن ها یک گفتگوی طولانی درباره برنامه های آینده شان داشتند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
گفتگو، مکالمه
We had a long conversation about politics and current events.
ما یک گفتگوی طولانی درباره سیاست و رویدادهای کنونی داشتیم.
conversation: مکالمه
conversational: محاوره ای
converse: گفتگو کردن
conversation: مکالمه
conversational: محاوره ای
وقتی معادل جدیدی برای پیشنهاد ندارید چرا قبلی ها رو تکرار می کنید و صفحه را بیخود شلوغ می کنید! اگه معادل پیشنهادیتون مثل قبلی هاست همون هارو لایک کنید
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : converse
✅️ اسم ( noun ) : conversation / conversationalist
✅️ صفت ( adjective ) : conversational
✅️ قید ( adverb ) : conversationally
گفت و گو _ صحبت _ بحث
محافظت
چت!
hold conversation: to talk in an informal and especially private way
گرم گرفتن
گفت و گو / مکالمه
مترادف = Chat , Talk
متضاد = Lisen
واژه conversation به معنای گفت و گو
واژه به معنای conversation به معنای گفت و گو به حرف های غیر رسمی گفته شده در جمع گروه کوچک از افراد یا تنها دو نفر گفته می شود. مثلا:
a conversation about football ( یک گفت و گو در مورد فوتبال )
...
[مشاهده متن کامل]

در ادامه با چند عبارت که با conversation می آیند آشنا می شویم:
to be deep in conversation ( غرق گفت و گو بودن )
to get into a conversation with somebody ( با کسی سر صحبت را باز کردن )
the conversation turned to gardening ( ( موضوع ) گفت و گو ها به باغبانی کشید. )
to make conversation ( سر صحبت را باز کردن ) . دقت کنید که در اینجا منظور از سر صحبت را باز کردن برای نشان دادن ادب و مودب بودن است تا فرد مقابل احساس غریبی نکند.
به مکالمه یا گفت و گو در کتاب، رمان یا نمایشنامه dialogue می گویند. همچنین dialogue به مکالمه ای رسمی بین گروهی از افراد یا دو نفر اشاره دارد.
واژه talk هم معنای مشابهی با conversation دارد با این تفاوت که talk اغلب گفت و گو درباره یک مشکل یا مسئله مهم است.
منبع: سایت بیاموز

رفتار - روش زندگی - آشنایی - همگویی - کردار.
سنت
مصاحبه
گفت و گوی دو طرفه
صحبت کردن تعاملی دو یا چند نفر
قبلا روش زندگی هم معنی میشد : )
بحث، ایده، اطلاعات
مکالمه ، گفت و گو
مکالمه/گفت و گو
مباحثه، مکالمه، گفت و گو،
گفت و گو ، مکالمه 🕊🕊🕊
she had a long telephone conversation with her mother
اون با مادرش یک مکالمه ی تلفنی طولانی داشت
مکالمه
محاوره. گفت وگو. مکالمه کردن
بحث کردن
Lovely sweet talk long
دوست داشتنی صحبت شیرین طولانی
Long talk of ourselves
صحبت های طولانی از خودمان
گفتگو
مکالمه ( غیر رسمی )
دیالوگ
بحث
هم صحبتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس