contradictorily

/ˌkɑːntrəˈdɪktərəli//contradictorili/

معنی: باتناقض
معانی دیگر: باتناق­

جمله های نمونه

1. But, contradictorily, these two events now coexist in our economy.
[ترجمه گوگل]اما، به طور متناقض، این دو رویداد در حال حاضر در اقتصاد ما وجود دارند
[ترجمه ترگمان]اما، contradictorily، این دو رویداد اکنون در اقتصاد ما هم زیستی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The way he comments contradictorily in the middle of something shows that he himself is vacillating.
[ترجمه گوگل]طرز اظهار نظرهای متناقض او وسط یک موضوع نشان می دهد که خودش در حال نوسان است
[ترجمه ترگمان]طرز فکر او در وسط چیزی نشان می دهد که خود او مردد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. But during the development of public understanding of science, some phenomena emerge contradictorily to the objectives.
[ترجمه گوگل]اما در طول توسعه درک عمومی از علم، برخی از پدیده ها به طور متناقض با اهداف ظاهر می شوند
[ترجمه ترگمان]اما در طول توسعه درک عمومی از علم، برخی از پدیده های به اهداف خود می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The small home that creates to oneself has to remember for several cents, the words of blade is not contradictorily either to drown, float forward quietly.
[ترجمه گوگل]خانه کوچکی که برای خود ایجاد می کند باید چندین سنت را به خاطر بسپارد، کلمات تیغه متناقض نیست یا غرق شود، بی سر و صدا به جلو شناور شود
[ترجمه ترگمان]خانه کوچکی که برای خود ایجاد می کند باید چندین سنت به یاد داشته باشد، کلمات تیغه نه برای غرق شدن، یا غرق شدن، به آرامی به جلو شناور می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Coach's whole quality and professional skill is it raise to remain, the athlete learns and trains too contradictorily to solve better yet.
[ترجمه گوگل]تمام کیفیت و مهارت حرفه‌ای مربی این است که حفظ شود، ورزشکار بسیار متناقض یاد می‌گیرد و تمرین می‌کند تا بهتر حل شود
[ترجمه ترگمان]کل کیفیت مربی و مهارت حرفه ای این است که همچنان باقی بماند، ورزش کار یاد می گیرد و تمرین می کند که هنوز هم بهتر حل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is strange that few people should have complained about the difficulty in handing computer, which contradictorily is much connected with English.
[ترجمه گوگل]عجیب است که تعداد کمی از مردم باید از مشکل در دست دادن رایانه شکایت می کردند، که به طور متناقضی با زبان انگلیسی مرتبط است
[ترجمه ترگمان]عجیب است که تعداد کمی از مردم درباره مشکل به دست آوردن کامپیوتر، که contradictorily بسیار با زبان انگلیسی ارتباط دارد، شکایت داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با تناقض (قید)
contradictorily

انگلیسی به انگلیسی

• in a contradictory manner, in opposition

پیشنهاد کاربران

بپرس