contemptible

/kənˈtemptəbl̩//kənˈtemptəbl̩/

معنی: خوار، پست، محقر، قابل تحقیر
معانی دیگر: درخور خواری، نکوهیدنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: contemptibly (adv.), contemptibleness (n.)
• : تعریف: deserving of or viewed with contempt; disgraceful; dishonorable.
مترادف: despicable, disgraceful, ignominious, lowdown, miserable, shameful, vile, wretched
متضاد: admirable
مشابه: base, currish, deplorable, grubby, ignoble, loathsome, lousy, mean, opprobrious, pitiable, pitiful, scurvy, shabby, sorry, worthless

- His abusive treatment of his elderly mother was contemptible.
[ترجمه گوگل] رفتار توهین آمیز او با مادر پیرش تحقیر آمیز بود
[ترجمه ترگمان] رفتار توهین آمیز مادرش تحقیر آمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. contemptible behavior
رفتار در خور تحقیر

2. It was contemptible of him to speak like that about a respectable teacher!
[ترجمه گوگل]از او حقیر بود که در مورد معلم محترم اینطور صحبت کند!
[ترجمه ترگمان]چقدر بد بود که چنین چیزی در مورد یک معلم محترم حرف بزند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was a contemptible trick to tell lies and play on an old friend!
[ترجمه گوگل]این یک ترفند تحقیر آمیز بود برای دروغ گفتن و بازی با یک دوست قدیمی!
[ترجمه ترگمان]فریب دروغ گفتن و بازی روی یک دوست قدیمی بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They were portrayed as contemptible cowards.
[ترجمه گوگل]آنها به عنوان ترسوهای حقیر به تصویر کشیده شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها را به عنوان یک بزدل حقیر مجسم می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His personal presence is unimpressive and his speech contemptible.
[ترجمه گوگل]حضور شخصی او چشمگیر و سخنانش تحقیرآمیز است
[ترجمه ترگمان]حضور شخصی او بسیار سرد و speech بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's particularly contemptible that these sort of people prey on the elderly.
[ترجمه گوگل]مخصوصاً تحقیرآمیز است که این گونه افراد افراد مسن را شکار کنند
[ترجمه ترگمان]بسیار توهین آمیز است که این گونه افراد افراد مسن را شکار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I think he is a contemptible mean child.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او یک بچه حقیر است
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم او یک بچه پست و پست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her behaviour was contemptible.
[ترجمه گوگل]رفتار او تحقیر آمیز بود
[ترجمه ترگمان]رفتارش بسیار پست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That jibe about Alison was mean and contemptible.
[ترجمه گوگل]این حرف در مورد آلیسون پست و تحقیرآمیز بود
[ترجمه ترگمان]اون jibe که در مورد آلیسون بود بدجنس و پست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And the whole affair will be one more contemptible insult to a people on whose lands we are uninvited guests.
[ترجمه گوگل]و کل ماجرا یک توهین تحقیرآمیز دیگر به مردمی خواهد بود که در سرزمین هایشان مهمان ناخوانده هستیم
[ترجمه ترگمان]و تمام ماجرا یک توهین more به مردمی خواهد بود که در زمین هایی که ما میهمان ناخوانده داریم توهین بزرگی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You are a worthless and contemptible woman.
[ترجمه گوگل]شما زنی بی ارزش و حقیر هستید
[ترجمه ترگمان]تو یک زن بی ارزش و پست هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We find contemptible the political machinations of Mssers.
[ترجمه گوگل]ما دسیسه های سیاسی خانم ها را حقیر می دانیم
[ترجمه ترگمان]ما the سیاسی of را کشف خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The union's tactics were contemptible.
[ترجمه گوگل]تاکتیک های اتحادیه تحقیرآمیز بود
[ترجمه ترگمان]تاکتیک اتحادیه، پست و پست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The most contemptible of the personages in the play is the courtly fop Osric.
[ترجمه گوگل]تحقیرآمیزترین شخصیت های نمایشنامه، اوسریک عابد درباری است
[ترجمه ترگمان]most کسانی که در این نمایش حضور دارند، the courtly است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They don't consider washing dishes to be contemptible and sorehead.
[ترجمه گوگل]ظرف شستن را حقیر و دردناک نمی دانند
[ترجمه ترگمان]آن ها به شستن ظرف ها فکر نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوار (صفت)
abject, contemptible, debased, degraded, despicable, abused, wretched, hangdog

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

محقر (صفت)
humble, contemptible, small, low, paltry

قابل تحقیر (صفت)
contemptible, contemptuous

انگلیسی به انگلیسی

• despicable, worthy of contempt
if you feel that someone or something is contemptible, you feel a very strong dislike and disrespect for them.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : contemn
اسم ( noun ) : contempt
صفت ( adjective ) : contemptible / contemptuous
قید ( adverb ) : contemptibly / contemptuously
...
[مشاهده متن کامل]

❗️نکته: دوستان عزیز دقت کنید که فعلِ contemn یک فعل منسوخ است و دیگر در انگلیسی امروزه استفاده نمی شود اما اسم، صفت ها و قید های آن به طور کاملا رایج مورد استفاده قرار می گیرند

deserving contempt; despicable
unworthy
petty
worthless
discreditable
vile
disgraceful
hateful
loathsome
revolting
رفتاری ک در خور تحقیره
تحقیر آمیز

بپرس