contemplation

/ˌkɑːntəmˈpleɪʃn̩//ˌkɒntəmˈpleɪʃn̩/

معنی: تامل، مراقبت، غور، تفکر، تعمق، خلسه
معانی دیگر: تفکر و عبادت (مذهبی و عرفانی)، مکاشفه، تعمق و تفکر، درون نگری، ژرفایش، اندرنگرش، سگالش، ژرف اندیشی، بررسی یا مطالعه ی دقیق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: thoughtful reflection or examination; act of contemplating.
مشابه: reflection, thought

(2) تعریف: deep religious or spiritual meditation.
مشابه: thought

جمله های نمونه

1. silent contemplation
تفکر آرام

2. She was lost in contemplation of the scene in front of her.
[ترجمه گوگل]او در تعمق صحنه مقابلش گم شده بود
[ترجمه ترگمان]به تماشای صحنه ای که در مقابلش بود گم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She turned from her contemplation of the photograph.
[ترجمه گوگل]او از فکر کردن به عکس برگشت
[ترجمه ترگمان]از فکر کردن به عکس برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He spent many hours in deep contemplation.
[ترجمه گوگل]او ساعت های زیادی را در تفکر عمیق گذراند
[ترجمه ترگمان]ساعات متمادی را با تفکر فراوان گذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He roused himself from his lazy contemplation of the scene beneath him.
[ترجمه گوگل]او خود را از تفکر تنبل خود در صحنه زیر خود بیدار کرد
[ترجمه ترگمان]او خود را از تماشای صحنه ای که در زیر او بود بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We sat in wordless contemplation of the view.
[ترجمه نوید] ما به صورت غیر قابل وصف به تعمق ان منظره نشسته بودیم
|
[ترجمه گوگل]در اندیشیدن بی کلام به منظره نشستیم
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت به منظره نگاه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was lost in the contemplation of the landscape.
[ترجمه گوگل]او در اندیشیدن به منظره گم شد
[ترجمه ترگمان]او در تماشای منظره منظره محو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is a place of quiet contemplation.
[ترجمه گوگل]مکانی برای تفکر آرام است
[ترجمه ترگمان]این یک جای تفکر آرام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She spent an hour in quiet contemplation.
[ترجمه گوگل]او یک ساعت را در تفکر آرام گذراند
[ترجمه ترگمان]یک ساعت را در تفکر آرام سپری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He returned to his contemplation of the fire.
[ترجمه گوگل]او به فکر آتش بازگشت
[ترجمه ترگمان]به تماشای آتش بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By 1613 even more desperate measures were in contemplation.
[ترجمه گوگل]در سال 1613 اقدامات ناامیدکننده تری نیز در حال تفکر بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، حتی more desperate هم در فکر سیر کردن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The nuns have an hour for silent contemplation every morning.
[ترجمه گوگل]راهبه ها هر روز صبح یک ساعت برای تفکر خاموش وقت دارند
[ترجمه ترگمان]راهبه ها هر روز یک ساعت برای تفکر ساکت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She bought three dresses in contemplation of her trip.
[ترجمه گوگل]او در فکر سفرش سه لباس خرید
[ترجمه ترگمان]برای تماشای سفر او سه لباس خریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The monks spend an hour in contemplation each morning.
[ترجمه گوگل]راهبان هر روز صبح یک ساعت را به تفکر می گذرانند
[ترجمه ترگمان]کشیش ها هر روز یک ساعت صرف تفکر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. After more than 20 minutes of contemplation, the buffalo lumbered off the road and disappeared into the trees.
[ترجمه گوگل]پس از بیش از 20 دقیقه تفکر، بوفالو از جاده خارج شد و در میان درختان ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]پس از بیست دقیقه تفکر بوفالو آهسته از جاده خارج شد و در میان درختان ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تامل (اسم)
indecision, deliberation, advisement, reflection, contemplation, hesitation

مراقبت (اسم)
attention, care, contemplation, tendance, vigilance, meditation, surveillance, watch, guarding, watchfulness, observation, concentration, look-out

غور (اسم)
bottom, deliberation, contemplation, depth, diving, deep thinking, dive

تفکر (اسم)
reflection, contemplation, thought, meditation, thinking, cerebration, reflexion, considering, recollection, self-contemplation

تعمق (اسم)
contemplation, meditation

خلسه (اسم)
contemplation, ecstasy, rapture

تخصصی

[سینما] سینمای مشاهده

انگلیسی به انگلیسی

• looking at; thinking about; meditation, deep thought

پیشنهاد کاربران

قصد ، نیت
مراقبه
مکاشفه و خلسه. غور در خود
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : contemplate
اسم ( noun ) : contemplation
صفت ( adjective ) : contemplative
قید ( adverb ) : contemplatively
contemplation ( اعتیاد )
واژه مصوب: تأمل
تعریف: دومین مرحلۀ تغییر رفتار اعتیادی که در آن مُراجع وجود مشکل اعتیادی را پذیرفته است، اما هنوز برای تغییر مصمم نیست|||متـ . مرحلۀ تأمل contemplation stage
تفکر و تعمق
ذهنیت، تصور
تامل
تفکر و پیش بینی
قصد

بپرس