constriction

/kənˈstrɪkʃn̩//kənˈstrɪkʃn̩/

معنی: انقباض، تنگی، تنگ شدگی، قبض مزاج
معانی دیگر: هم کشیدگی، هم کشش، تنگسازی، همفشاری، محل تنگ شده یا هم کشیده، محدودیت، گرفتگی، محدود ساز، هرچه که محدود و مقید کند، هم کشنده، ضیق، فشار، قب­ مزاج

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of constricting, or that which constricts.
مشابه: contraction, pinch, taper

(2) تعریف: the condition of being constricted.

(3) تعریف: a tightness or pressure, as in the chest or an artery.

جمله های نمونه

1. constriction of the chest
حالت تنگی و گرفتگی سینه

2. a constriction in the vein
تنگ شدگی در رگ

3. the constriction of trade because of war
محدود شدن تجارت به واسطه ی جنگ

4. I hated the constrictions of school.
[ترجمه hashem watandost] از محدودیت های مدرسه متنفرم.
|
[ترجمه گوگل]از تنگناهای مدرسه متنفر بودم
[ترجمه ترگمان]از the مدرسه متنفر بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As she suffers the constrictions of a traditional culture in transition, she also discovers her answering voice.
[ترجمه گوگل]همانطور که او از محدودیت های یک فرهنگ سنتی در حال گذار رنج می برد، صدای پاسخگوی خود را نیز کشف می کند
[ترجمه ترگمان]در حالی که او از تغییر فرهنگ سنتی در گذار رنج می برد، او نیز متوجه پاسخ او می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Parents are not bound by the constrictions placed upon classroom teachers.
[ترجمه گوگل]والدین مقید به محدودیت هایی نیستند که بر معلمان کلاس درس اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]والدین تحت تاثیر the قرار نمی گیرند که به معلمان کلاس درس داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Constrictions in the face and various bodily appendages.
[ترجمه گوگل]انقباضات در صورت و زائده های مختلف بدن
[ترجمه ترگمان]constrictions در صورت و appendages بدنی دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At these points there are also constrictions in the blood vessels and nerves, and weaknesses in the connective tissues.
[ترجمه گوگل]در این نقاط نیز انقباضات در عروق خونی و اعصاب و ضعف در بافت های همبند وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در این نقاط همچنین constrictions در رگ های خونی و عصب و نقاط ضعف در بافت های ارتباطی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Results At the 10th week after constriction, the structure of cadherin, desmosome and gap junction in intercalated discs were destroyed, gap of intercellular space widened.
[ترجمه گوگل]نتایج در هفته دهم پس از انقباض، ساختار کادهرین، دسموزوم و اتصال شکاف در دیسک‌های درون‌قلابی از بین رفت، شکاف فضای بین سلولی افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]نتایج در هفته دهم پس از تنگ شدن، ساختار of، desmosome و نقطه اتصال شکاف در صفحات میانگیری شده، شکاف فضای intercellular عریض تر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Otherwise, it antagonized constriction of thoracal aorta rings of rabbit resulting from ergometrine and norepinephrine in vitro.
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت، انقباض حلقه های آئورت قفسه سینه خرگوش ناشی از ارگومتر و نوراپی نفرین را در شرایط آزمایشگاهی مخالفت می کند
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت، انقباض آئورت منشعب شده از خرگوش منجر به ergometrine و نور اپی نفرین در آزمایشگاه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Objective:Adopting the improved volar plate constriction operation to correct the claw hand talipomanus and indirectly enhance the fingers extension and flexion strength.
[ترجمه گوگل]هدف: اتخاذ عملیات انقباض صفحه ولار بهبود یافته برای اصلاح تالیپومانوس دست پنجه و افزایش غیرمستقیم کشش و قدرت خم شدن انگشتان
[ترجمه ترگمان]هدف: استفاده از عملکرد constriction plate volar برای اصلاح دست یابی دست با چنگال و به طور غیر مستقیم قدرت گسترش انگشتان و قدرت flexion را افزایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. METHODS: The inhibitory effect of methoxyphenamine compound on constriction of isolate guinea pig tracheal strips induced by histamine was compared with that of single drug.
[ترجمه گوگل]MethodsThe اثر مهاری ترکیب متوکسی فنامین بر انقباض نوارهای تراشه ایزوله خوکچه هندی ناشی از هیستامین با یک داروی منفرد مقایسه شد
[ترجمه ترگمان]روش ها: اثر مهاری ترکیب methoxyphenamine با constriction از باریکه های گوشت خوک ایزوله شده توسط هیستامین در مقایسه با مواد مخدر منفرد مقایسه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Objective To evaluate the operation of annular constriction of popliteal vein for treating deep venous insufficiency of low limbs by color Doppler imaging.
[ترجمه گوگل]هدف: ارزیابی عملکرد انقباض حلقوی ورید پوپلیتئال برای درمان نارسایی وریدی عمقی اندام تحتانی با استفاده از تصویربرداری داپلر رنگی
[ترجمه ترگمان]هدف ارزیابی عملکرد of حلقوی از سیاه رگ popliteal برای درمان نارسایی حاد وریدی، با استفاده از تصویر داپلر رنگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After 5 months constriction of the ascending aorta, CPO was produced in CPO group.
[ترجمه گوگل]پس از 5 ماه انقباض آئورت صعودی، CPO در گروه CPO تولید شد
[ترجمه ترگمان]پس از ۵ ماه انقباض آئورت صعودی، CPO در گروه CPO تولید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He felt a constriction in her chest.
[ترجمه گوگل]انقباضي را در سينه اش احساس كرد
[ترجمه ترگمان]او قلبش را تنگ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انقباض (اسم)
contraction, pluck, traction, constriction, shrinkage, retraction, torsion

تنگی (اسم)
desolation, drought, constriction, stricture, drouth

تنگ شدگی (اسم)
constriction

قبض مزاج (اسم)
constriction

تخصصی

[آب و خاک] فشرده شدگی -تنگ شدگی

انگلیسی به انگلیسی

• making smaller, compression; tightness, pressure
a constriction is a fact or situation that limits what you can do and prevents you from doing what you want to do.
constriction is also the limitation of someone's actions so that they cannot do what they want to do.
a constriction is also a feeling of tightness, especially in your chest or throat.
constriction is the act of tightly squeezing something.

پیشنهاد کاربران

👈🏿 واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : constriction 💎 تلفظ واژه: kan - STRIK - shun ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: تنگی، انقباض ⭐ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : stenosis -
[پزشکی] تنگی، انقباض
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : constrict
اسم ( noun ) : constriction
صفت ( adjective ) : constricted
قید ( adverb ) : _
constriction ( فیزیک )
واژه مصوب: تنگی
تعریف: باریک شدگی مجرا یا لولۀ محتوی شاره
فشرده شدگی، فشردگی

بپرس