connote

/kəˈnoʊt//kəˈnəʊt/

معنی: دلالت ضمنی کردن بر، اشاره ضمنی کردن
معانی دیگر: (در مورد واژه) معنای ضمنی (علاوه بر معنای صریح: denotation) داشتن، همباره داشتن، بار معنایی رساندن، رساندن (معنی)، متضمن بودن، در برداشتن، در پی داشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: connotes, connoting, connoted
(1) تعریف: to suggest or imply (meanings or associations) in addition to the literal meaning.
مترادف: imply, import, indicate, signify, suggest
مشابه: insinuate, intimate, predicate

- The word "beach" often connotes happy times in warm sunshine.
[ترجمه simple] کلمه "ساحل" اغلب اوقات شادی در آفتاب گرم را در پی دارد.
|
[ترجمه گوگل] کلمه "ساحل" اغلب اوقات خوشی را در آفتاب گرم دلالت می کند
[ترجمه ترگمان] کلمه \"ساحل\" اغلب اوقات خوشی را در آفتاب گرم سپری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If a student is called a "scholar," it connotes that this person is serious, diligent, and intelligent.
[ترجمه گوگل] اگر دانش آموزی را «دانشمند» می نامند، به این معناست که این فرد جدی، کوشا و باهوش است
[ترجمه ترگمان] اگر یک دانشجو یک \"دانشمند\" نامیده می شود، به نظر می رسد که این فرد جدی، سخت کوش و باهوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to imply a connection or association with, or to involve as a result or accompaniment.
مترادف: imply, mean
مشابه: cause, indicate, involve, predicate, result in, signify

- A woman wearing glasses in a film used to connote bookishness on her part or even sexual inhibition.
[ترجمه گوگل] زنی که در فیلمی عینک می‌زد، به معنای کتاب‌خواهی از سوی او یا حتی بازداری جنسی بود
[ترجمه ترگمان] زنی که عینک به چشم داشت، هم نشاندهنده bookishness در قسمت خود و یا حتی بازدارنده جنسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Very soon 'Third World' came to connote poverty.
[ترجمه گوگل]خیلی زود «جهان سوم» به معنای فقر آمد
[ترجمه ترگمان]خیلی زود جهان سوم یادآور فقر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The word " food " may connote " greed ".
[ترجمه گوگل]کلمه "غذا" ممکن است به معنای "طمع" باشد
[ترجمه ترگمان]کلمه \"غذا\" می تواند دلالت بر حرص و طمع داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The car's name is meant to connote luxury and quality.
[ترجمه گوگل]نام خودرو به معنای تجمل و کیفیت است
[ترجمه ترگمان]نام این ماشین یادآور تجمل و کیفیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These criteria connote reproductive heterosexuality, and male-, middle-class-dominated employment.
[ترجمه گوگل]این معیارها دگرجنس گرایی باروری و اشتغال تحت سلطه مردان و طبقه متوسط ​​را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این معیارها هم دلالت بر جذب باروری، و اشتغال مردانه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Instead, back-to-back seasons of 6-and 5-6 connote a trend.
[ترجمه گوگل]در عوض، فصل های پشت سر هم 6 و 5-6 حاکی از یک روند است
[ترجمه ترگمان]در عوض فصل های پشت به عقب ۶ و ۵ - ۶ هم نشاندهنده یک گرایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For some, these Labels also connote sociopolitical orders.
[ترجمه گوگل]برای برخی، این برچسب‌ها به نظم‌های سیاسی اجتماعی نیز دلالت دارند
[ترجمه ترگمان]برای برخی، این برچسب ها هم به دستورها sociopolitical هم اشاره می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As I have suggested already, they connote intimacy.
[ترجمه گوگل]همانطور که قبلاً گفته ام، آنها به صمیمیت دلالت دارند
[ترجمه ترگمان]همان طور که قبلا هم پیشنهاد کرده ام، آن ها هم می توانند صمیمیت داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Suits do not exactly connote creativity and risk-taking.
[ترجمه گوگل]کت و شلوار دقیقاً به معنای خلاقیت و ریسک پذیری نیست
[ترجمه ترگمان]Suits دقیقا دلالت بر خلاقیت و ریسک پذیری ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Authoritarianism will connote a more encompassing array of nondemocratic practices and control over citizens' political behavior.
[ترجمه گوگل]اقتدارگرایی مجموعه ای فراگیرتر از رویه های غیر دموکراتیک و کنترل رفتار سیاسی شهروندان را در بر خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]Authoritarianism هم یادآور مجموعه ای more از اقدامات nondemocratic و کنترل بر رفتار سیاسی شهروندان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For foreign policy can connote one of a number of different things.
[ترجمه گوگل]زیرا سیاست خارجی می تواند به یکی از چندین چیز مختلف دلالت کند
[ترجمه ترگمان]برای سیاست خارجی می تواند یادآور تعدادی از چیزهای مختلف باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sounds, for example, are used to connote different localities: city traffic, a pub, a South Sea island.
[ترجمه گوگل]برای مثال از صداها برای اشاره به مکان های مختلف استفاده می شود: ترافیک شهری، میخانه، جزیره دریای جنوبی
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، به عنوان مثال از محلات مختلف استفاده می شود: ترافیک شهر، یک میخانه، یک جزیره دریای جنوبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Anatomising the connote of capitalization rate and arising a view that capitalization rate should be the add of industry fiducial return and opportunity interest and less than industry IRR.
[ترجمه گوگل]تشریح مفهوم نرخ سرمایه و ایجاد دیدگاهی مبنی بر اینکه نرخ سرمایه باید افزوده بازده اعتباری صنعت و بهره فرصت و کمتر از IRR صنعت باشد
[ترجمه ترگمان]توجه به نرخ سرمایه گذاری را افزایش داده و از این نظر ناشی می شود که نرخ سرمایه گذاری باید به اضافه کردن اعتبار صنعت و منافع فرصت و کم تر از IRR صنعت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But does not necessarily connote dishonesty, insincerity, or trickery.
[ترجمه گوگل]اما لزوماً به معنای عدم صداقت، عدم صداقت یا نیرنگ نیست
[ترجمه ترگمان]اما لزوما نشان دهنده عدم صداقت، عدم خلوص نیت یا حیله گری نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some grammatical rules of English connote much pragmatic information.
[ترجمه گوگل]برخی از قواعد دستوری زبان انگلیسی حاوی اطلاعات عملگرایانه زیادی هستند
[ترجمه ترگمان]برخی قواعد گرامری در زبان انگلیسی هم نشان دهنده اطلاعات واقع گرایانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The guy will never hold it up by the handles or the straps, which would connote familiarity with the bag.
[ترجمه گوگل]مرد هرگز آن را با دستگیره یا بند نگه نمی دارد، که به معنای آشنایی با کیف است
[ترجمه ترگمان]مرد هرگز آن را با دسته یا بندها نگه نخواهد داشت که هم نشان دهنده آشنایی با کیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دلالت ضمنی کردن بر (فعل)
imply, connote

اشاره ضمنی کردن (فعل)
connote

انگلیسی به انگلیسی

• imply, suggest, hint, insinuate, infer

پیشنهاد کاربران

مستلزم
( یک کلمه، عبارت، و غیره ) برای دلالت یا پیشنهاد ( تداعی یا ایده ) غیر از معنای تحت اللفظی.
( of a word, phrase, etc ) to imply or suggest ( associations or ideas ) other than the literal meaning
مثال:
the word "tiger" connotes ferocity
کلمه "ببر" دلالت بر وحشیگری دارد.
تداعی کردن
To me, friendship connotes loyalty, affection and mutual respect
دلالت داشتن
به ذهن آوردن
مشخص کردن، اشاره کردن

بپرس