conjecture

/kənˈdʒekt͡ʃər//kənˈdʒekt͡ʃə/

معنی: حدس، گمان، تخمین، ظن، حدس زدن، گمان بردن
معانی دیگر: برداشت سطحی (برمبنای مدارک و اطلاعات ناکافی و حدسیات)، وهم، گمانه زدن، دستخوش حدسیات و اوهام شدن، هر چیز مبتنی بر حدسیات، (مهجور) غیبگویی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the making of a guess or inference, esp. with little evidence.
مترادف: speculation
مشابه: guesswork, inference, supposition

- Where the spectacular wedding was going to be held was a subject of much conjecture.
[ترجمه گوگل] جایی که قرار بود عروسی دیدنی برگزار شود، موضوع حدس و گمان بسیاری بود
[ترجمه ترگمان] جایی که مراسم عروسی تماشایی برگزار می شد موضوعی بسیار زیاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the guess or inference so made.
مترادف: guess, speculation, surmise
متضاد: actuality, fact
مشابه: fancy, inference, judgment, supposition, theory

- Her conjecture as to her son's whereabouts turned out to be correct.
[ترجمه Smat] اخیرا حدس و گمان های زیادی در روزنامه ها درباره ازدواج سلطنتی وجود داشته است
|
[ترجمه مرتضی] معلوم شد که حدس او در مورد مکان تقریبی پسرش درست بود.
|
[ترجمه زینب سرآمد] ظن او در باره محل تقریبی پسرش درست از آب درآمد.
|
[ترجمه گوگل] حدس او در مورد محل نگهداری پسرش درست بود
[ترجمه ترگمان] حدس و گمان او درباره مکان پسرش درست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: conjectures, conjecturing, conjectured
• : تعریف: to guess or infer without complete evidence or knowledge of the facts.
مترادف: guess, surmise
مشابه: imagine, infer

- The art dealer conjectured that the painting might be worth a great deal if it were proven to be authentic.
[ترجمه گوگل] دلال آثار هنری حدس زد که اگر اصالت نقاشی ثابت شود ارزش زیادی دارد
[ترجمه ترگمان] تاجر هنر حدس زده است که اگر ثابت شود تابلو ارزش زیادی دارد، ممکن است این نقاشی ارزش زیادی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: conjecturable (adj.), conjecturably (adv.), conjecturer (n.)
• : تعریف: to make a guess or inference.
مترادف: guess, speculate, surmise
متضاد: know
مشابه: estimate, infer, suppose, theorize

- I truly don't know, so I can only conjecture.
[ترجمه گوگل] من واقعاً نمی دانم، بنابراین فقط می توانم حدس بزنم
[ترجمه ترگمان] من واقعا نمی دانم، بنابراین فقط می توانم حدس بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. on the basis of conjecture
برمبنای حدس

2. There's been a lot of conjecture in the papers recently about the royal marriage.
[ترجمه گوگل]اخیراً در روزنامه ها حدس های زیادی در مورد ازدواج سلطنتی منتشر شده است
[ترجمه ترگمان]اخیرا شایعات زیادی در روزنامه ها راجع به ازدواج سلطنتی اتفاق افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We could not conjecture the fact from what he said.
[ترجمه گوگل]از گفته های او نمی توانستیم واقعیت را حدس بزنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانستیم حدس بزنیم که او چه گفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What she said was pure conjecture .
[ترجمه گوگل]آنچه او گفت حدس محض بود
[ترجمه ترگمان]آنچه گفته بود حدس و گمان خالص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. That was a conjecture, not a fact.
[ترجمه گوگل]این یک حدس بود نه یک واقعیت
[ترجمه ترگمان]این یک حدس بود، نه یک حقیقت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There has been some conjecture about a possible merger.
[ترجمه ناهید] حدس و گمان هایی درباره ادغام احتمالی وجود داشته است.
|
[ترجمه گوگل]حدس و گمان هایی در مورد ادغام احتمالی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یه سری حدسی در مورد یه ادغام ممکنه زده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It seems reasonable to conjecture that these conditions breed violence.
[ترجمه گوگل]منطقی به نظر می رسد که حدس بزنیم که این شرایط باعث ایجاد خشونت می شود
[ترجمه ترگمان]منطقی به نظر می رسد که این شرایط خشونت را پرورش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Who can conjecture about tomorrow's weather conditions?
[ترجمه گوگل]چه کسی می تواند در مورد شرایط آب و هوایی فردا حدس بزند؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی می تواند درباره وضع هوا و هوای فردا حدس بزند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The rumor raised much conjecture.
[ترجمه گوگل]این شایعه حدس و گمان های زیادی را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]شایعات همه حدس و گمان را به هم زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was a lot of conjecture as to the extent of her wealth.
[ترجمه گوگل]حدس و گمان های زیادی در مورد میزان ثروت او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]حدس و گمان زیادی درباره ثروت و ثروت او وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What the real cause was is open to conjecture.
[ترجمه گوگل]اینکه علت واقعی چه بوده است قابل حدس و گمان است
[ترجمه ترگمان]چیزی که دلیل واقعی این است که حدس و گمان باز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The attitudes of others were matters of conjecture although there were plenty of rumours about how individuals had behaved.
[ترجمه گوگل]نگرش دیگران در حد حدس و گمان بود، اگرچه شایعات زیادی در مورد نحوه رفتار افراد وجود داشت
[ترجمه ترگمان]رفتار دیگران موضوع حدس و گمان بود، هر چند شایعاتی درباره نحوه رفتار افراد وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. GUESS We can only conjecture about what was in the killer's mind.
[ترجمه گوگل]حدس بزنید ما فقط می توانیم در مورد آنچه در ذهن قاتل بود حدس بزنیم
[ترجمه ترگمان]شاید تنها چیزی که در ذهن قاتل بود فقط حدس و گمانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To return from conjecture to fact: the nuclear family left Lewis in 1944 when I was five years old.
[ترجمه گوگل]برای بازگشت از حدس به واقعیت: خانواده هسته ای لوئیس را در سال 1944 هنگامی که من پنج ساله بودم ترک کردند
[ترجمه ترگمان]وقتی پنج ساله بودم خانواده هسته ای لوییس را در ۱۹۴۴ ترک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حدس (اسم)
aim, guess, conjecture, surmise, supposal

گمان (اسم)
doubt, supposition, impression, aim, assumption, opinion, belief, guess, conjecture, surmise, thought, idea

تخمین (اسم)
approximation, estimate, guess, conjecture, surmise, assessment, estimation

ظن (اسم)
guess, conjecture, surmise, hunch, suspicion

حدس زدن (فعل)
guesstimate, rede, guess, conjecture, surmise, imagine, infer

گمان بردن (فعل)
conjecture, surmise

تخصصی

[ریاضیات] گمان، حدس، گمان بردن، ظن،احتمال
[آمار] حدس

انگلیسی به انگلیسی

• guess, supposition, assumption
hypothesize, guess, surmise, infer, speculate
conjecture is the formation of opinions from incomplete or doubtful information; a formal word.

پیشنهاد کاربران

ظن، تخمین، حدس زدن، گمان بردن، گمان، حدس و تخمین زدن. احتمال. فرضیه
1 -
a guess about something based on how it seems and not on proof
اسم/ حدس در مورد چیزی بر اساس ظاهر آن و نه بر اساس مدرک و دلیل
حدس و گمان و ظن
There's been a lot of conjecture in the media recently about the marriage.
...
[مشاهده متن کامل]

What lay behind the decision is open to conjecture.
Synonym;
surmise formal
2 -
to guess, based on the appearance of a situation and not on proof
فعل/ حدس و گمان زدن، بر اساس ظاهر یک موقعیت و نه بر اساس دلیل و برهان
We'll never know exactly how she died; we can only conjecture.
He conjectured that the company would soon be in financial trouble.
Synonyms;
hypothesize/ formal
speculate
suppose
surmise/ formal
theorize

conjecture
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/conjecture
Conclusion
conjecture = a guess about something based on how it seems and not on proof
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : conjecture
✅️ اسم ( noun ) : conjecture
✅️ صفت ( adjective ) : conjectural
✅️ قید ( adverb ) : conjecturally
بر باد هوا سخن گفتن
حدس و فرضیه
conjecture ( آینده پژوهی )
واژه مصوب: گمانه زنی 1
تعریف: اندیشیدن به آینده ای با احتمال وقوع اندک و غالباً دلخواه، بدون پیش بینی دربارۀ آن
حدس ( زدن ) , گمانه ( زدن )
# on the basis of conjecture
# That was a conjecture, not a fact
# I truly don't know, so I can only conjecture
# We'll never know exactly how she died, we can only conjecture
speculation
presumption
assumption
theory
hypothesis

حدس
حدس زدن
گمانه زنی کردن، گمانه پردازی کردن
قضاوت
احتمال یا نظریه ای که براساس اطلاعاتی ناکامل به دست آمده.
فرضیه - احتمال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس