concern

/kənˈsɜːrn//kənˈsɜːn/

معنی: بابت، بستگی، پروا، ربط، علاقه، مربوط بودن به، دلواپس کردن، اهمیت داشتن
معانی دیگر: وابسته بودن به، وابستگی داشتن با (معمولا با: with)، راجع بودن به، دخل داشتن به، نگران کردن، توجه، نگرانی، دلواپسی، شرکت، موسسه ی بازرگانی، کارخانه، (مسئله یا هرچیز) مورد توجه یا علاقه، موضوع، قضیه، بصورت اسم مفعول دلواپس کردن، نگران بودن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: concerns, concerning, concerned
(1) تعریف: to relate to or be about; affect.
مترادف: affect, involve, touch
مشابه: influence, regard, relate to

- This is a private matter and does not concern you.
[ترجمه نازنین حسینی] این یک مسئله شخصی است و به تو مربوط نیست.
|
[ترجمه گوگل] این یک موضوع خصوصی است و به شما مربوط نیست
[ترجمه ترگمان] این یک موضوع خصوصی است و به شما مربوط نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This issue concerns both the teachers and the administrators.
[ترجمه طغیانی] این معضل به هردوی معلمان ومدیران بستگی دارد
|
[ترجمه نازنین] این موضوع هم به معلمان و هم مدیران مربوط است.
|
[ترجمه گوگل] این موضوع هم مربوط به معلمان و هم مدیران می شود
[ترجمه ترگمان] این موضوع هم معلمان و هم مدیران را نگران می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You should listen carefully because this change concerns you directly.
[ترجمه گوگل] شما باید با دقت گوش دهید زیرا این تغییر مستقیماً به شما مربوط می شود
[ترجمه ترگمان] باید به دقت گوش دهید زیرا این تغییر به طور مستقیم به شما مربوط می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to engage or interest (oneself) (usu. fol. by "with").
مترادف: busy, devote, engage, interest
مشابه: occupy

- She concerns herself almost solely with taking care of the family.
[ترجمه نازنین] محاوره: تنها نگرانی اون، مراقبت از خانوادشه
|
[ترجمه گوگل] او تقریباً فقط به مراقبت از خانواده توجه دارد
[ترجمه ترگمان] او به تنهایی با مراقبت از خانواده خودش را نگران می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I've never concerned myself with local politics until now.
[ترجمه A.A] من تا حالا خودم را قاطی سیاستهای محلی نکرده ام
|
[ترجمه مریم] تا حالا با سیاست های محلی درگیر نبوده ام
|
[ترجمه نازنین] محاوره: تا الان خودم رو درگیر سیاست های محلی نکرده بودم.
|
[ترجمه گوگل] من تا به حال هرگز به سیاست های محلی توجه نکرده ام
[ترجمه ترگمان] تا الان هیچ وقت به سیاست محلی فکر نکرده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make worried or troubled.
مترادف: trouble, worry
متضاد: ease
مشابه: bother, distress, disturb, perturb, vex

- She's a bright student, but her carelessness concerns me.
[ترجمه انسی] او یک دانش آموز باهوش است اما بی دقتی او مرا نگران میکند
|
[ترجمه نازنین] محاوره: اون دانش آموز درخشانیه، اما بیخیالیش نگرانم می کنه.
|
[ترجمه گوگل] او دانش آموز باهوشی است، اما بی احتیاطی او مرا نگران می کند
[ترجمه ترگمان] او دانش آموز درخشانی است، اما بی توجهی او به من مربوط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It concerns her that her father sometimes forgets to take his medicine.
[ترجمه A.A] چیزی که نگرانش میکند پدرش گاهی خوردن دارویش را فراموش میکند
|
[ترجمه نازنین] محاوره: اینکه پدرش بعضی وقتا داروهاش رو فراموش میکنه، نگرانش می کنه.
|
[ترجمه گوگل] او را نگران می کند که پدرش گاهی فراموش می کند داروهایش را بخورد
[ترجمه ترگمان] به او مربوط می شود که پدرش گاهی فراموش می کند که او دارو بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It concerns me when I see her so upset.
[ترجمه النا] این منو نگران می کنه وقتی اونو آنقدر ناراحت می بینم
|
[ترجمه نازنین] وقتی اینجوری ناراحت میبینمش، نگران میشم.
|
[ترجمه گوگل] وقتی او را خیلی ناراحت می بینم نگرانم می کند
[ترجمه ترگمان] وقتی او را خیلی ناراحت می بینم به من مربوط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It concerned him to discover that he'd forgotten to pay that bill.
[ترجمه نازنین] اینکه یادش رفته بود صورت حساب را بپردازد، فکرش را درگیر کرده بود.
|
[ترجمه گوگل] او متوجه شد که فراموش کرده است آن صورت حساب را بپردازد
[ترجمه ترگمان] به او مربوط می شد که او را فراموش کرده باشد تا آن صورتحساب را بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please don't concern yourself about me; I'll be fine.
[ترجمه کیمیا] خودت رو بخاطر من ناراحت نکن. من خوب میشم
|
[ترجمه Mman] داره میگه نگران نکن نه ناراحت نکن
|
[ترجمه گوگل] لطفاً نگران من نباشید خوب می شوم
[ترجمه ترگمان] لطفا نگران من نباش، من خوبم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a matter or issue that engages attention.
مترادف: affair, business, care, interest, matter
متضاد: unconcern
مشابه: case, consideration, issue, lookout, worry

- The city's economy is the new mayor's first concern.
[ترجمه گوگل] اقتصاد شهر اولین دغدغه شهردار جدید است
[ترجمه ترگمان] اقتصاد شهر اولین نگرانی شهردار جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: worry, anxiety, or caring attitude.
مترادف: anxiety, care, worry
متضاد: indifference, unconcern
مشابه: business, disquiet, disquietude, doubt, matter, misgiving, solicitude

- Your concern for your father's health is understandable.
[ترجمه گوگل] نگرانی شما برای سلامتی پدرتان قابل درک است
[ترجمه ترگمان] نگرانی شما برای سلامت پدرتان قابل درک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her strange behavior filled her husband with concern.
[ترجمه احمد] رفتار عجیبش [ذهن] شوهرش را پر از دلشوره کرد.
|
[ترجمه گوگل] رفتار عجیب او شوهرش را پر از نگرانی کرد
[ترجمه ترگمان] رفتار عجیب او شوهرش را نگران می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His concern about my condition is unwarranted; I'm perfectly fine.
[ترجمه احمد] نگرانی او درمورد وضعیت من بیجا است، من کاملاً خوبم.
|
[ترجمه گوگل] نگرانی او در مورد وضعیت من بی دلیل است من کاملا خوبم
[ترجمه ترگمان] نگرانی او در مورد شرایط من بی دلیل است؛ من کاملا خوبم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The doctor felt some concern over the patient's sudden weight loss.
[ترجمه Zahra] دکتر پس از کاهش وزن ناگهانی بیمار ، اندکی احساس نگرانی کرد.
|
[ترجمه گوگل] پزشک نسبت به کاهش وزن ناگهانی بیمار احساس نگرانی کرد
[ترجمه ترگمان] دکتر احساس کرد که نگرانی ناگهانی بیمار را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a business firm.
مترادف: business, company, enterprise, firm, house
مشابه: establishment, office, outfit

- In just one year, our company has become a thriving concern.
[ترجمه احمد] تنها در یک سال ، شرکت ما تبدیل به یک شرکت �ررونق شده است.
|
[ترجمه گوگل] تنها در یک سال، شرکت ما به یک نگرانی پر رونق تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان] در یک سال، شرکت ما تبدیل به یک نگرانی پر رونق شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. concern oneself about someone
(به سعادت یا خوشی کسی) علاقمند بودن،در فکر کسی بودن

2. concern oneself with
(به موضوع یا کاری) پرداختن یا توجه داشتن،هم خود را صرف کاری کردن

3. her concern for other's welfare
علاقه ی او نسبت به سعادت دیگران

4. our concern is not to pass on the merits of this project
کار ما این نیست که در مورد فواید این طرح نظر بدهیم.

5. of concern
نگران کننده،ناراحت کننده،درخور رسیدگی

6. his main concern was the magnification of his own achievements
توجه او بیشتر معطوف به بزرگ نمایی موفقیت های خودش بود.

7. their main concern is unemployment
نگرانی عمده ی آنها بیکاری است.

8. it does not concern you
به شما مربوط نیست.

9. none of your concern
به شما (تو) مربوط نیست،به شما مربوط نمی شود

10. his company is a going concern
کار شرکت او گرفته است.

11. money is only a secondary concern
پول فقط یک مطلب فرعی است.

12. the company's heavy indebtedness is a cause for concern
بدهکاری سنگین شرکت موجب نگرانی است.

13. Concern for others seems to be at a discount today.
[ترجمه A.A] به نظر میرسه توجه به دیگران این روزها کم ارزش شده است
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد نگرانی برای دیگران امروز با تخفیف است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که نگرانی برای دیگران امروز تخفیف دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't interfere in what doesn't concern you.
[ترجمه کوروش شفیعی] در چیزی که به تو مربوط نیست دخالت نکن!
|
[ترجمه گوگل]در چیزی که به شما مربوط نیست دخالت نکنید
[ترجمه ترگمان]به چیزی که مربوط به تو نیست دخالت نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. My prime concern is to protect my property.
[ترجمه Ghazal] دغدغه اصلی من محافظت از اموالم است
|
[ترجمه گوگل]دغدغه اصلی من حفاظت از اموالم است
[ترجمه ترگمان]نگرانی اصلی من حفاظت از دارایی من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The noise would have provoked alarm and neighbourly concern.
[ترجمه گوگل]این سر و صدا ممکن بود باعث نگرانی و نگرانی همسایگان شود
[ترجمه ترگمان]این سر و صدا باعث نگرانی و نگرانی من می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The Red Cross's primary concern is to preserve and protect human life.
[ترجمه گوگل]دغدغه اصلی صلیب سرخ حفظ و حفاظت از جان انسان هاست
[ترجمه ترگمان]نگرانی اصلی صلیب سرخ حفظ و حفاظت از زندگی بشر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Quite rightly, the environment is of great concern.
[ترجمه گوگل]به درستی، محیط زیست بسیار نگران کننده است
[ترجمه ترگمان]کاملا درست است، محیط نگرانی زیادی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. It was a matter of some concern to most of those present .
[ترجمه گوگل]این موضوع برای اکثر حاضران نگران کننده بود
[ترجمه ترگمان]این موضوع مربوط به بسیاری از آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Provision of shelter was their main concern.
[ترجمه گوگل]تامین سرپناه دغدغه اصلی آنها بود
[ترجمه ترگمان]تامین سرپناه، نگرانی اصلی آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He felt some concern for her safety.
[ترجمه Mary] او برای امنیت او احساس مشکل کرد
|
[ترجمه Kimia] او برای امنیت او احساس نگرانی کرد
|
[ترجمه ع.ق] اوکمی درباره امنیت او نگران شد.
|
[ترجمه کوروش شفیعی] او ( مذکر ) در مورد امنیتش ( مونث ) کمی احساس نگرانی کرد.
|
[ترجمه گوگل]او کمی نگران امنیت او بود
[ترجمه ترگمان]احساس امنیت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. My concern for their well - being was misunderstood as interference.
[ترجمه گوگل]نگرانی من برای رفاه آنها به اشتباه به عنوان مداخله درک شد
[ترجمه ترگمان]نگرانی من برای رفاه آن ها به عنوان دخالت اشتباه تعبیر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He has a concern in the business.
[ترجمه گوگل]او یک نگرانی در تجارت دارد
[ترجمه ترگمان]او در این کار یک نگرانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The recent food-poisoning scare has reignited debate/concern/controversy over farming methods.
[ترجمه گوگل]ترس اخیر از مسمومیت غذایی بحث/نگرانی/جنجال بر سر روش های کشاورزی را دوباره برانگیخته است
[ترجمه ترگمان]ترس اخیر مسمومیت غذایی، مباحثات \/ نگرانی \/ بحث بر سر روش های کشاورزی را برانگیخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. There has been concern in/throughout the West about the effects of this measure.
[ترجمه گوگل]در سراسر غرب در مورد اثرات این اقدام نگرانی وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]در غرب در مورد اثرات این اقدام نگرانی وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بابت (اسم)
regard, concern, behalf

بستگی (اسم)
vicinity, connection, dependence, dependency, bind, concern, congelation, gelation, kinship, liaison

پروا (اسم)
fear, care, concern

ربط (اسم)
connection, junction, juncture, conjunction, correlation, concern, tie, relevance, contiguity, relevancy, connexion, rapport

علاقه (اسم)
attachment, affection, interest, sympathy, concern, fondness, penchant, tie, estate, relation, tenure, communication

مربوط بودن به (فعل)
treat, concern, allude, pertain to

دلواپس کردن (فعل)
concern

اهمیت داشتن (فعل)
matter, concern, import

تخصصی

[صنعت] درگیر بودن، سروکار داشتن، سر و کله زدن
[حقوق] مربوط بودن، راجع بودن، ربط، مؤسسه، شرکت
[ریاضیات] سروکار داشتن، بحث کردن، مربوط شدن

انگلیسی به انگلیسی

• worry; interest; business
interest; affect, involve; worry
concern is worry about a thing or situation.
if something concerns you, it worries you.
if you concern yourself with something, you give attention to it because you think that it is important.
a concern is something that is important to you.
your concern for someone is a feeling that you want them to be happy, safe, and well.
if a situation, event, or activity concerns you, it affects or involves you.
if a situation or problem is your concern, it is your duty or responsibility.
if a book, discussion, or piece of information concerns a particular subject or is concerned with it, it is about that subject.
a concern is also a company or business.

پیشنهاد کاربران

تشویش خاطر
accumulation of targeted stocks by large concerns
انباشت سهام هدف توسط موسسات یا بنگاه های تجاری بزرگ
Small business concern: بنگاه تجاری کوچک/ خُرد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : concern
✅️ اسم ( noun ) : concern
✅️ صفت ( adjective ) : concerned
✅️ قید ( adverb ) : concernedly
✅ حرف اضافه ( preposition ) : concerning
ارج
مثال equal concern and respect یعنی ارج و احترام برابر
معنای آن وقتی اسم است به ترتیب: مسئله، نگرانی، اهمیت
امر مهم
امر خطیر
موضوع مهم و با اهمیت
مورد مهم و با اهمیت
Concern means being worried about someone or something
سفارش کردن
موضوع بااهمیت یا جالب
دلواپس بودن، نگران بودم
? Example:Where are you
!You concern me more time
دغدغه
نگرانی
Meaning: Concern is a feeling of worry
Example: I was filled with concern after reading the newspaper
عُلقه، امر، مسئله
اهمیت دادن
نگرانی - دلواپسی

دخل داشتن
it doesn't concern you. mind your own business: دخلی به تو نداره. سرت به کار خودت باشه.
a cause of anxiety or worry
issue
matter

E. g. This is a very positive step forward for everyone concerned
دل نگرانی
دلواپسی
دلمشغولی
سلام، به معنی نگرانی و مربوط شدن هست. مثال:
It concernes me when you dont go to work=وقتی سرکار نمیری نگرانم میکنه
It doesn't concern you=به شما مربوط نیست
شاید براتون سئوال شه که چطور بفهمیم در یک جمله به معنی نگرانی هست یا مربوط شدن؛ به نظر من باید به معنی جمله ای که این واژه در اون استفاده شده توجه کنیم.
...
[مشاهده متن کامل]

موفق باشید!

تشکل
going concern تشکل دایر
دغدغه
دلمشغولی
نگرش
نگران، دلواپس، درگیر
ارج نهادن
به فکر بودن ، توجه یا نگرانی
اسم:
1. نگرانی
2. نگرانی، مهم
3. نگرانی
4. somebody’s concern مسئولیت
5. not somebody’s concern/none of somebody’s concern مهم نبودن
6. بیزینس، شرکت
فعل
1. مربوط بودن به
2. نگران کردن
...
[مشاهده متن کامل]

3. دربر گرفتن، تاثیر گذاشتن
4. concern yourself with/about something درگیر کردن خود با چیزی

توجه کردن
مربوط بودن به
مربوط بودن به
have a relation to
there's now growing concern about the safety of cell phones ⤵️
الان نگرانی درباره امنیت تلفن همراه داره رشد میکنه
1 پرداختن به، بررسی کردن
2 اهمیت
a matter of utmost concern : مسئله ای با حد اعلای اهمیت
در رابطه با چیزی
دل مشغولی
concern:نگرانی
cancer:سرطان
مد نظر قرار دادن
در بر گرفتن
نگران بودن
worry; anxiety. نگران. دلواپس.
مسئوولیت

نگران شدن
I felt concern
نگرانی
معضل، نگرانی، درگیری ذهنی، مسئله، موضوع ( قابل بحث و تامل )
نگران بودن، دلواپس بودن
نگرش
دغدغه
مشغول کردن. جلب توجه کردن
درگیر کردن ، ارتباط دادن
در چنبرهٔ چیزی گرفتار آمدن
بابت, بستگی, علاقه, اهمیت داشتن, وابسته بودن
نگران کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٢)

بپرس