composure

/kəmˈpoʊʒə//kəmˈpəʊʒə/

معنی: خود داری، ارامش، خون سردی، تسلط بر نفس
معانی دیگر: آرامی، وقار، خویشتن داری، (روح و شخصیت) تعادل، تسلط بر اعصاب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: calmness of mind or manner; self-possession.
مترادف: aplomb, calm, equanimity, sang-froid, self-possession, serenity
متضاد: abandon, alarm, consternation, perturbation
مشابه: balance, coolness, ease, equilibrium, poise, possession, self-confidence, self-control, temper, tranquillity

- Incredibly, she kept her composure throughout the humiliating ordeal.
[ترجمه گوگل] به طرز باورنکردنی، او خونسردی خود را در طول این مصیبت تحقیرآمیز حفظ کرد
[ترجمه ترگمان] باور نکردنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to regain one's composure
دوباره آرامش خود را به دست آوردن

2. Carter looked stunned, but he soon regained his composure.
[ترجمه گوگل]کارتر مات و مبهوت به نظر می رسید، اما خیلی زود به آرامش رسید
[ترجمه ترگمان]کارتر مات و مبهوت به نظر می رسید، اما به زودی آرامش خود را بازیافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She totally lost her composure and began shouting.
[ترجمه گوگل]او کاملاً آرامش خود را از دست داد و شروع به داد و فریاد کرد
[ترجمه ترگمان]کاملا آرامشش را از دست داد و شروع به فریاد زدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Throughout the crisis he retained his composure.
[ترجمه گوگل]در طول بحران او آرامش خود را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]در سراسر مدت بحران آرامش خود را حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With her composure, she survived every atempt to discountenance her.
[ترجمه گوگل]او با خونسردی خود، از هر تلاشی برای بیزاری از او جان سالم به در برد
[ترجمه ترگمان]با این آرامش، از هر سو استفاده می کرد تا او را فریب دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He behaved with great composure.
[ترجمه گوگل]با خونسردی زیادی رفتار می کرد
[ترجمه ترگمان]با خونسردی رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He wondered at her composure in such a crisis.
[ترجمه گوگل]او از آرامش او در چنین بحرانی تعجب کرد
[ترجمه ترگمان]از خونسردی خود در چنین بحران تعجب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He showed great composure in a difficult situation.
[ترجمه گوگل]او در شرایط سخت خونسردی زیادی از خود نشان داد
[ترجمه ترگمان]موقعیت سختی را در وضعیت دشوار نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For once Dimbleby lost his composure. It was all he could do to stop tears of mirth falling down his cheeks.
[ترجمه گوگل]برای یک بار دیمبلبی آرامش خود را از دست داد این تنها کاری بود که او می توانست انجام دهد تا اشک شوق روی گونه هایش نریزد
[ترجمه ترگمان]برای اولین بار آرامش خود را از دست داد تنها کاری که می توانست بکند این بود که اشک شادی از گونه هایش سرازیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has lost his composure under the pressure of the situation.
[ترجمه گوگل]او تحت فشار شرایط آرامش خود را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]او آرامش خود را تحت فشار اوضاع از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She recovered herself/her composure and smiled.
[ترجمه گوگل]او آرامش خود را به دست آورد و لبخند زد
[ترجمه ترگمان]آرامش خود را بازیافت و لبخند زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He maintained his composure despite a desperate desire to laugh.
[ترجمه گوگل]او با وجود میل شدید به خندیدن، خونسردی خود را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]با وجود این که دلش می خواست بخندد، خونسردی خود را حفظ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The new evidence against him cracked his composure.
[ترجمه گوگل]شواهد جدید علیه او آرامش او را شکست
[ترجمه ترگمان]شواهد جدید بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Keep calm. You shouldn't lose your composure.
[ترجمه گوگل]آروم باش شما نباید آرامش خود را از دست بدهید
[ترجمه ترگمان] آروم باش نباید آرامش خود را از دست بدهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خودداری (اسم)
self-command, self-control, continence, abstention, restraint, abstinence, equanimity, forbearance, composure, self-government, self-possession, mastery of oneself, self-repression, self-restraint

ارامش (اسم)
composure, peace, calm, quiet, solace, calmness, silence, pacification, equilibrium, repose, lull, quietness, tranquility, serenity, placidity, quietude, taciturnity

خون سردی (اسم)
equanimity, composure, possession, cool, calmness, coolness, sangfroid, self-possession, recollection, unflappability

تسلط بر نفس (اسم)
composure, self-mastery

انگلیسی به انگلیسی

• serenity, self-control, calmness
composure is the ability to stay calm; a formal word.

پیشنهاد کاربران

composure \ kəm - ˈpō - zhər \ noun
🔴: calmness or steadiness of mind, even under stress
◀️ She remained determined, though, and on the final day of the gymnastics competition in Tokyo, Biles gathered her composure and with a modified routine won a bronze medal on the balance beam. “I wasn’t expecting to walk away with a medal, ” she said at the time. “I was just going out there doing this for me. ” She added: “To have one more opportunity to be at the Olympics meant the world to me. ”
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : compose
✅️ اسم ( noun ) : composure
✅️ صفت ( adjective ) : composed
✅️ قید ( adverb ) : _
/kəmˈpəʊʒə/
the feeling of being calm, confident, and in control
خویشتن داری، آرامش، متانت
The incident was hugely distressing for the victim and her family, who were with her at the time, and she behaved with composure and courage
خویشتن داری - متانت

بپرس