comport

/kəmˈpɔːrt//kəmˈpɔːt/

معنی: جور بودن، تحمل کردن، در برداشتن، حامل بودن
معانی دیگر: (با: -self) رفتار کردن، سلوک کردن، سازش کردن، رفتار

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: comports, comporting, comported
• : تعریف: to behave or bear (oneself) in a particular way.
مترادف: acquit, carry, conduct
مشابه: behave, demean

- He comports himself with grace.
[ترجمه گوگل] او خود را با مهربانی رفتار می کند
[ترجمه ترگمان] با گریس حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to harmonize or be in keeping (usu. fol. by "with").
مترادف: accord, agree, correspond, jibe, square, tally
مشابه: coincide, conform, dovetail, fit, harmonize, match

- Her behavior comports well with her new status.
[ترجمه گوگل] رفتار او به خوبی با وضعیت جدید او مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان] رفتار او به خوبی با وضعیت جدیدش سازگار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The Colonel gave me advice on how to comport myself in the White House.
[ترجمه گوگل]سرهنگ به من توصیه کرد که چگونه خودم را در کاخ سفید نگه دارم
[ترجمه ترگمان]سرهنگ به من توصیه کرد که چطور خودم را در کاخ سفید نگه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His statement did not comport with the facts.
[ترجمه گوگل]اظهارات او با واقعیت ها مطابقت نداشت
[ترجمه ترگمان]بیانیه او با حقایق همخوانی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The findings of this research do not comport with accepted theory.
[ترجمه گوگل]یافته های این تحقیق با نظریه پذیرفته شده همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان]یافته های این تحقیق با نظریه پذیرفته همخوانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Many animals show inherited differences in how they comport themselves.
[ترجمه گوگل]بسیاری از حیوانات تفاوت های ارثی در نحوه رفتار خود نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از حیوانات نشان می دهند که چگونه رفتار خود را با دیگران تطبیق می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They should be able to comport themselves as they want.
[ترجمه گوگل]آنها باید بتوانند خود را آنطور که می خواهند جمع و جور کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید بتوانند همان طور که می خواهند عمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His remark simply does not comport with his known attitude.
[ترجمه گوگل]اظهارات او به سادگی با نگرش شناخته شده او مطابقت ندارد
[ترجمه ترگمان]این حرف او را به سادگی با طرز رفتار his ادا نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A judge should comport himself authoritatively [ with dignity ].
[ترجمه گوگل]قاضی باید خود را مقتدرانه [با وقار] رفتار کند
[ترجمه ترگمان]یک قاضی باید با اقتدار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His conduct did not comport with his high position.
[ترجمه گوگل]رفتار او با مقام والای او همخوانی نداشت
[ترجمه ترگمان]رفتارش با موقعیت و موقعیت او ارتباطی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I do not know how I would comport myself.
[ترجمه گوگل]من نمی دانم چگونه خودم را تحمل کنم
[ترجمه ترگمان]نمی دانم چه طور این کار را می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A judge should comport himself authoritatively.
[ترجمه گوگل]یک قاضی باید خود را مقتدرانه نشان دهد
[ترجمه ترگمان]قاضی با لحنی آمرانه گفت: یک قاضی باید این کار و انجام بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Such actions do not comport with your high status.
[ترجمه گوگل]چنین اقداماتی با مقام عالی شما سازگار نیست
[ترجمه ترگمان]این اقدامات با موقعیت high همخوانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His speech and deportment do not comport with his high position.
[ترجمه گوگل]گفتار و تحقیر او با مقام والای او همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان]رفتارش و رفتارش با موقعیت و موقعیت او موافق نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His statement comport with the facts.
[ترجمه گوگل]گفته های او با واقعیت ها مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]بیانیه او با حقایق تطبیق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His conduct do not comport with his high position.
[ترجمه گوگل]رفتار او با مقام والای او همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان]رفتارش با موقعیت و موقعیت او موافق نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Microwave oscillator is one of key comport components for radar, electronic-wave, communication and measurement fields etc.
[ترجمه گوگل]نوسان ساز مایکروویو یکی از اجزای اصلی برای رادار، امواج الکترونیکی، ارتباطات و میدان های اندازه گیری و غیره است
[ترجمه ترگمان]oscillator Microwave یکی از اجزای key برای رادار، موج الکترونیکی، ارتباطات و زمینه های اندازه گیری و غیره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جور بودن (فعل)
adhere, comport

تحمل کردن (فعل)
stomach, support, stand, tolerate, withstand, bear, stick, comport, sustain, suffer, endure, bide, thole, experience, undergo

در برداشتن (فعل)
bear, comport, entail, comprise, contain, embody, encircle, include, presuppose, infold

حامل بودن (فعل)
comport

انگلیسی به انگلیسی

• behave, conduct oneself in a certain manner
if you comport yourself in a particular way, you behave in that way; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس