complexioned

/kəmˈplekʃn̩d//kəmˈplekʃn̩d/

(در مورد پوست) دارای رنگ به خصوص، - چرده، complected : لغت gt;رو lt; مثل سیاه رو یا سبزه رو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or with a specified complexion (usu. used in combination).

- a dark-complexioned person
[ترجمه گوگل] یک فرد تیره رنگ
[ترجمه ترگمان] یه فرد گندم گون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Red does not suit with her complexion.
[ترجمه گوگل]قرمز با رنگ چهره اش مناسب نیست
[ترجمه ترگمان]قرمز رنگ صورتش را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She had short brown hair and a pale complexion.
[ترجمه گوگل]موهای قهوه ای کوتاه و رنگ پریده ای داشت
[ترجمه ترگمان]موهای قهوه ای کوتاه و چهره رنگ پریده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She attributed her flawless complexion to the moisturiser she used.
[ترجمه گوگل]او رنگ بی عیب و نقص خود را به مرطوب کننده ای که استفاده می کرد نسبت داد
[ترجمه ترگمان]چهره بی عیب و نقصش را به moisturiser نسبت داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Years of heavy drinking had given Alison a florid complexion.
[ترجمه گوگل]سال‌ها نوشیدن زیاد الکل به آلیسون چهره‌ای شکوفا کرده بود
[ترجمه ترگمان]سال هایی از نوشیدن سنگین چهره آلیسون را گلگون کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her sparkling jewellery served as the perfect foil for her fine complexion.
[ترجمه گوگل]جواهرات درخشان او به عنوان فویل عالی برای پوست زیبای او عمل می کرد
[ترجمه ترگمان]جواهرات درخشان او به عنوان the عالی برای چهره زیبایش سرو کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Drinking lots of water is good for the complexion.
[ترجمه گوگل]نوشیدن آب زیاد برای پوست مفید است
[ترجمه ترگمان]نوشیدن زیاد آب برای رنگ پوست خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She has a poor complexion and pock marks on her forehead.
[ترجمه گوگل]او چهره ضعیفی دارد و روی پیشانی اش آثار برآمدگی دارد
[ترجمه ترگمان]رنگ و رویش پریده و جای آبله رو روی پیشانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She has a pale complexion.
[ترجمه گوگل]او رنگ پریده ای دارد
[ترجمه ترگمان]رنگ و رویش پریده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. People with pale complexions should avoid wearing light colours.
[ترجمه گوگل]افرادی که رنگ های رنگ پریده دارند باید از پوشیدن رنگ های روشن اجتناب کنند
[ترجمه ترگمان]افراد با چهره هایی رنگ پریده باید از پوشیدن رنگ های روشن اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The joke took on a rather serious complexion when the police became involved.
[ترجمه گوگل]زمانی که پلیس درگیر شد، این شوخی رنگی نسبتاً جدی به خود گرفت
[ترجمه ترگمان]هنگامی که پلیس درگیر شد، این شوخی کمی رنگ چهره جدی به خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Crime has risen everywhere, under governments of every political complexion.
[ترجمه گوگل]جنایت در همه جا افزایش یافته است، تحت حکومت هایی با هر رنگ سیاسی
[ترجمه ترگمان]جرم همه جا، تحت هر چهره سیاسی، افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He had a naturally ruddy complexion.
[ترجمه گوگل]او به طور طبیعی رنگ قرمزی داشت
[ترجمه ترگمان]صورتش به صورت طبیعی سرخ درآمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Fatigue and stress quickly result in a dull complexion and a furrowed brow.
[ترجمه گوگل]خستگی و استرس به سرعت باعث کدر شدن چهره و ابرویی درهم می شود
[ترجمه ترگمان]خستگی و استرس به سرعت منجر به رنگ و پیشانی تیره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was rather fat, and her complexion was muddy and spotty.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً چاق بود و چهره اش گل آلود و لکه دار بود
[ترجمه ترگمان]او نسبتا چاق بود و صورتش پر از جوش و لای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• having a certain type of skin or facial coloring (used in combination with other words)

پیشنهاد کاربران

بپرس