complaining

جمله های نمونه

1. complaining is no use
شکایت فایده ندارد.

2. he was complaining of pain in the chest
او از درد سینه می نالید.

3. no point in complaining
شکایت به جایی نمی رسد.

4. the old man was complaining of the cold and the damp
پیرمرد از سرما و رطوبت شکایت می کرد.

5. it seems as if she is always complaining
به نظر می رسد که او همیشه شاکی است.

6. nothing satisfied this student and he was always complaining
هیچ چیز این شاگرد را راضی نمی کرد و همیشه شکایت داشت.

7. it makes me angry the way she is always complaining
(این روش) شکایت دایمی او مرا عصبانی می کند.

8. Residents are complaining because traffic in the area has increased.
[ترجمه گوگل]اهالی به دلیل افزایش ترافیک در این منطقه شکایت دارند
[ترجمه ترگمان]ساکنان شکایت دارند که ترافیک در این ناحیه افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. African-Americans have been complaining about police harassment for years.
[ترجمه گوگل]آفریقایی‌تبارها سال‌هاست که از آزار و اذیت پلیس شکایت می‌کنند
[ترجمه ترگمان]آفریقایی - آمریکایی ها سال ها از آزار و اذیت پلیس شکایت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Instead of complaining about it, I'm just gonna go in every day and give it my all.
[ترجمه گوگل]به جای شکایت از آن، فقط هر روز می روم و تمام تلاشم را می کنم
[ترجمه ترگمان]به جای شکایت کردن در این مورد، من هر روز میرم و همه چیز رو بهش میدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She wrote an indignant letter to the paper complaining about the council's action.
[ترجمه گوگل]او نامه ای خشمگینانه به روزنامه نوشت و از اقدام شورا شکایت کرد
[ترجمه ترگمان]او نامه تلخی را نوشت و به روزنامه شکایت کرد و درباره عمل انجمن شکایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's complaining of all the usual flu symptoms - a high temperature, headache and so on.
[ترجمه گوگل]او از تمام علائم معمول آنفولانزا - درجه حرارت بالا، سردرد و غیره - شاکی است
[ترجمه ترگمان]او از همه علائم سرماخوردگی معمولی - یک دمای بالا، سردرد و غیره شکایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Do what I tell you to do without complaining.
[ترجمه گوگل]کاری را که به شما می گویم بدون شکایت انجام دهید
[ترجمه ترگمان]کاری رو بکن که بهت میگم بدون شکایت کردن چیکار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We are sick of your complaining.
[ترجمه گوگل]ما از شکایت شما خسته شدیم
[ترجمه ترگمان]ما از شکایت شما خسته شده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. People were jostling, arguing and complaining.
[ترجمه گوگل]مردم در حال تکان دادن، بحث و شکایت بودند
[ترجمه ترگمان]مردم تنه می زدند، بحث می کردند و شکایت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. For once, dad is not complaining.
[ترجمه گوگل]برای یک بار هم که شده بابا شاکی نیست
[ترجمه ترگمان]برای اولین بار پدر شکایت نمیکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• expression of regret, expression of sorrow or injury

پیشنهاد کاربران

شاکی یا ناراضی
مخالفت کردن یا اعتراض کردن
غر زدن
شکایت داشتن٬ناراضی بودن ( فعل )
شاکی، ناراضی ( صفت )
شاکی، ناراضی
نارضایتی

بپرس