compile

/kəmˈpaɪl//kəmˈpaɪl/

معنی: گرد اوردن، همگرادنی کردن، تالیف کردن
معانی دیگر: (از سرچشمه های مختلف) گردآوری کردن، جمع آوری کردن، (آمار و اطلاعات و غیره) تنظیم کردن، تهیه کردن، تدوین کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: compiles, compiling, compiled
(1) تعریف: to form (a written work or list) by bringing together pieces of information, articles, documents, or the like.
مترادف: assemble
مشابه: accumulate, amass, anthologize, arrange, collocate, combine, unite

- They're compiling a recipe book, so they've asked each of us to submit one of our favorite recipes.
[ترجمه گوگل] آنها در حال تدوین یک کتاب دستور العمل هستند، بنابراین از هر یک از ما خواسته اند تا یکی از دستور العمل های مورد علاقه خود را ارائه دهیم
[ترجمه ترگمان] آن ها یک کتاب دستور پخت را تهیه می کنند، بنابراین از هر کدام از ما درخواست کرده اند که یکی از دستور العمل های مورد علاقه ما را ارسال کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The agency thinks he's a spy and has compiled a dossier on him.
[ترجمه گوگل] آژانس فکر می کند او یک جاسوس است و پرونده ای در مورد او تنظیم کرده است
[ترجمه ترگمان] سازمان فکر می کند که او یک جاسوس است و یک پرونده از او را جمع آوری کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The publisher is compiling a glossary to accompany the textbook.
[ترجمه گوگل] ناشر در حال تدوین واژه نامه ای به همراه کتاب درسی است
[ترجمه ترگمان] ناشر کتاب واژه نامه را برای همراه بردن کتاب درسی تدوین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to gather together; collect.
مترادف: collect, gather
مشابه: accumulate, aggregate, amass, assemble, group, marshal

- Our research team has been compiling data on population shifts for several years now.
[ترجمه گوگل] تیم تحقیقاتی ما چندین سال است که در حال جمع‌آوری داده‌ها در مورد تغییرات جمعیت است
[ترجمه ترگمان] تیم تحقیقاتی ما اکنون در حال گردآوری داده ها برای چندین سال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in computer technology, to convert into machine readable language; assemble.
مشابه: assemble, convert, process, transform

جمله های نمونه

1. to compile a bilingual dictionary
فرهنگ دوزبانه تالیف کردن

2. to compile a list of the world's largest banks
فهرستی از بزرگترین بانک های جهان گردآوری کردن

3. The book took 10 years to compile.
[ترجمه رضا] تألیف کتاب ده سال به طول انجامید.
|
[ترجمه گوگل]تدوین این کتاب 10 سال طول کشید
[ترجمه ترگمان]این کتاب ۱۰ سال طول کشید تا جمع آوری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We are trying to compile a list of suitable people for the job.
[ترجمه گوگل]ما در تلاش هستیم تا لیستی از افراد مناسب برای این شغل تهیه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در تلاشیم تا فهرستی از افراد مناسب برای این کار تهیه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It takes years of hard work to compile a good dictionary.
[ترجمه گوگل]برای تدوین یک فرهنگ لغت خوب، سال ها کار سخت می طلبد
[ترجمه ترگمان]نوشتن یک فرهنگ لغت خوب سال ها طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Seniors also compile a series of graduation portfolios and participate in a portfolio defense.
[ترجمه گوگل]سالمندان همچنین مجموعه ای از کارنامه های فارغ التحصیلی را جمع آوری می کنند و در دفاع از نمونه کارها شرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]افراد مسن همچنین مجموعه ای از سبدهای فارغ التحصیلی را جمع آوری کرده و در یک دفاع پورتفولیو شرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Most insurers and health-maintenance organizations compile formularies with committees of doctors and druggists.
[ترجمه گوگل]بیشتر بیمه‌گران و سازمان‌های مراقبت بهداشتی فرمول‌هایی را با کمیته‌های پزشکان و داروسازان تهیه می‌کنند
[ترجمه ترگمان]بیشتر بیمه گران و سازمان های مراقبت بهداشتی formularies را با کمیته های پزشکان و druggists جمع آوری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Well compile a selection for special tribute in a future Lifestyle section.
[ترجمه گوگل]خوب انتخابی را برای ادای احترام ویژه در بخش سبک زندگی آینده جمع آوری کنید
[ترجمه ترگمان]خوب، یک انتخاب برای ادای احترام خاص در بخش سبک زندگی آینده تهیه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Section 143 requires local authorities to compile registers of land that might be contaminated and open them for public inspection.
[ترجمه گوگل]بخش 143 مقامات محلی را ملزم می‌کند تا ثبت‌هایی از زمین‌هایی را که ممکن است آلوده باشند، تهیه کنند و آنها را برای بازرسی عمومی باز کنند
[ترجمه ترگمان]بخش ۱۴۳ به مقامات محلی نیاز دارد تا ثبت زمین هایی را که ممکن است آلوده باشند را جمع آوری کرده و آن ها را برای بازرسی عمومی باز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Government officials now compile and release statistics quarterly, not monthly.
[ترجمه گوگل]اکنون مقامات دولتی آمار را به صورت فصلی و نه ماهانه جمع آوری و منتشر می کنند
[ترجمه ترگمان]مقامات دولتی اکنون آمار سه ماهه را جمع آوری و منتشر می کنند، نه در ماه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They learn how to compile and use book collections in school, in College and in children's libraries.
[ترجمه گوگل]آنها یاد می گیرند که چگونه مجموعه های کتاب را در مدرسه، کالج و در کتابخانه های کودکان جمع آوری و استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها نحوه گردآوری و استفاده از مجموعه های کتاب در مدرسه، کالج و کتابخانه کودکان را می آموزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Arthur D. . Little has been retained to help compile the specifications, it was learned yesterday.
[ترجمه گوگل]آرتور دی دیروز آموخته شد که اطلاعات کمی برای کمک به جمع آوری مشخصات حفظ شده است
[ترجمه ترگمان]آرتور د … اندک زمانی برای کمک به گردآوری این ویژگی ها حفظ شده است، دیروز یاد گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lord knows, it took long enough to compile all the information stored in there.
[ترجمه گوگل]خداوند می داند، جمع آوری تمام اطلاعات ذخیره شده در آنجا به اندازه کافی طول کشید
[ترجمه ترگمان]خدا می داند، به اندازه کافی طول کشید تا تمام اطلاعات ذخیره شده در آن جا را جمع آوری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Requisitions are used to compile an issue analysis sheet.
[ترجمه گوگل]از الزامات برای تدوین برگه تجزیه و تحلیل مسئله استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]از Requisitions برای کامپایل یک صفحه تحلیل مساله استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گرد اوردن (فعل)
assemble, amass, collect, compile, troop

همگرادنی کردن (فعل)
compile

تالیف کردن (فعل)
compile, write

تخصصی

[کامپیوتر] کامپایل ؛همگردانی کردن
[زمین شناسی] گرداوردن، تالیفکردن
[ریاضیات] مرتب کردن، ترجمه کردن، تدوین کردن، همگردانی، برگردان، همگردان، تدوین

انگلیسی به انگلیسی

• collect, gather together in one place; compose (an essay, book, etc.) from many parts; (computers) translate a program that is written in a high level programming language from a source code into object code (machine language)
when you compile a book, report, or film, you produce it by putting together different pieces of information.

پیشنهاد کاربران

put together, accumulate, amass, collect, cull, garner, gather, marshal, organize
جمع آوری کردن. همگردانی کردن، توده کردن، گردآوردن، تالیف کردن، کامپایل، تالیف کردن، جمع کردن زباله
compile 2 ( v ) =to translate instructions from one computer language into another so that a particular computer can understand them, compiler 2 ( n ) =a program that translates
compile
compile 1 ( v ) ( kəmˈpaɪl ) =to produce a book, etc. by bringing together different items, e. g. We are trying to compile a list of suitable people. compiler 1 ( n ) =a person who compiles sth
compile
( از سرچشمه های مختلف ) گردآوری کردن - جمع آوری کردن - ( فرهنگ لغات، مطالب کتاب، آمار و اطلاعات و غیره ) تألیف کردن - تدوین کردن - جمع کردن ( اطلاعات و غیره ) - ترتیب دادن - تنظیم کردن ( دفترچه ی راهنما و فهرست و غیره )
...
[مشاهده متن کامل]

💠 PRE - COMISSIONING DOSSIER
The CONTRACTOR shall compile all documentation pertaining to the Pre - Commissioning
operations in a specific "Pre - Commissioning Dossier", arranged by subsystem, which shall
contain all the information required to demonstrate to the commissioning and COMPANY that
the subsystem has reached the "Ready for Commissioning" status.

جمع آوری کردن
همگردانی کردن، توده کردن، گردآوردن، تالیف کردن، کامپیوتر: کامپایل، قانون فقه: تالیف کردن، علوم نظامی: جمع کردن زباله
1 - تالیف اطلاعات وامار
اطاعت کردن
compile ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: ترجمه کردن
تعریف: رمزگشایی کردن دستورهای نوشته‏شده به زبانی سطح بالاتر و تولید کردن برنامه‏ای به زبان هم گذاری
You need to compile a report on your findings
هم معنی با colloct. write . complete.
جم اوری کردن
مرتب کردن، منظم کردن، سازمان دادن، ساماندهی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس