comparative

/kəmˈperətɪv//kəmˈpærətɪv/

معنی: صفت تفضیلی، قیاسی، تطبیقی، مقایسه ای، نسبی، تفضیلی، درجه تفضیلی
معانی دیگر: همسنجی، (دستور زبان) تفضیلی، صفت تفضیلی (که در انگلیسی معمولا یا با er نشان داده می شود: کوتاه = short، کوتاه تر = shorter، یا با more مشخص می شود: زیباتر = more beautiful)، تفضیلی بطور اسم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or involving comparison.
مشابه: analogous, commensurate

- From a comparative point of view, he's doing very well--much better than last year--but he needs to work much harder.
[ترجمه samir_8203] اون به نسبت یلی خوب داره پیش میره ( نسبت به سال پیش ) ولی باید خیلی سخت تر کار کنه
|
[ترجمه گوگل] از نقطه نظر مقایسه، او خیلی خوب کار می کند - بسیار بهتر از سال گذشته - اما او باید خیلی بیشتر کار کند
[ترجمه ترگمان] از نقطه نظر نسبی، او خیلی خوب عمل می کند - - خیلی بهتر از سال قبل - - اما او باید بسیار سخت تر کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: using comparison as a technique for study.

- comparative literature
[ترجمه گوگل] ادبیات تطبیقی
[ترجمه ترگمان] ادبیات تطبیقی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: gauged or estimated by comparison; relative.
مترادف: relative
متضاد: absolute

- Although she has been training for five years, she is a comparative beginner.
[ترجمه آریو] گر چه او پنج سالی است که سرگرم فراگیری است، اما از دیدگاه سنجشی هنوز یک آغار گر بشمار می آید.
|
[ترجمه samir_8203] هرچند اون پنج سال تمرین میکرده ( هنوز ) نسبت به بقیه یه مبتدیه
|
[ترجمه گوگل] اگرچه او پنج سال است که تمرین می کند، اما نسبتاً مبتدی است
[ترجمه ترگمان] اگرچه او پنج سال است که آموزش می بیند، اما یک مبتدی تطبیقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in grammar, denoting the form of adjectives and adverbs that indicates an intermediate degree of comparison.

- "Newer" and "more readily" are the comparative forms of "new" and "readily". (Cf. positive, superlative.).
[ترجمه گوگل] «جدیدتر» و «آماده‌تر» شکل‌های مقایسه‌ای «جدید» و «آماده‌تر» هستند (ر ک مثبت، عالی )
[ترجمه ترگمان] \"جدیدتر\" و \"ساده تر\" اشکال تطبیقی \"جدید\" و \"سهولت\" هستند (Cf)مثبت است)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: comparatively (adv.)
• : تعریف: in grammar, the comparative degree, or a form or word in this degree. (Cf. positive, superlative.)

- The comparative of "bad" is expressed in the word "worse."
[ترجمه گوگل] مقایسه «بد» در کلمه «بدتر» بیان می شود
[ترجمه ترگمان] مقایسه \"بد\" در کلمه \"بدتر\" بیان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The words "better" and "faster" are comparatives.
[ترجمه samir_8203] کلمات "better" و "faster" صفت های تفضیلی اند
|
[ترجمه گوگل] کلمات "بهتر" و "سریعتر" مقایسه ای هستند
[ترجمه ترگمان] کلمات \"بهتر\" و \"سریع تر\" comparatives هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. comparative degree and superlative degree
صفت تفضیلی و صفت عالی

2. comparative linguistics
زبان شناسی تطبیقی

3. a comparative success
موفقیت نسبی

4. Blessedness is of comparative degree,you will feel it with more ease when there is something under you.
[ترجمه گوگل]سعادت از درجه نسبی است، وقتی چیزی در زیر شما باشد با سهولت بیشتری آن را احساس خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]زمانی که چیزی زیر شما وجود دارد آن را با آسودگی بیشتری احساس خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The task was accomplished with comparative ease.
[ترجمه گوگل]کار با سهولت نسبی انجام شد
[ترجمه ترگمان]کار با راحتی نسبی انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Let's make a comparative study of the two languages.
[ترجمه گوگل]بیایید مطالعه تطبیقی ​​این دو زبان را انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]بیایید مطالعه تطبیقی دو زبان را انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To illustrate my point I have done a comparative analysis.
[ترجمه گوگل]برای نشان دادن نظر خود من یک تحلیل مقایسه ای انجام داده ام
[ترجمه ترگمان]برای نشان دادن اینکه من یک تحلیل مقایسه ای انجام داده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The company is a comparative newcomer to the software market .
[ترجمه گوگل]این شرکت یک تازه وارد در بازار نرم افزار است
[ترجمه ترگمان]شرکت یک تازه وارد تطبیقی در بازار نرم افزار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She escaped to the comparative serenity of the kitchen.
[ترجمه گوگل]او به آرامش نسبی آشپزخانه فرار کرد
[ترجمه ترگمان]با آرامش نسبی آشپزخانه فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She didn't want to leave the comparative safety of the shelter.
[ترجمه گوگل]او نمی خواست امنیت نسبی پناهگاه را ترک کند
[ترجمه ترگمان]او نمی خواست سلامت نسبی پناه گاه را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She soon regretted what she'd done. In the comparative or superlative or in expressions such as as soon as possible, soon emphasizes that something is done without delay:Please reply as soon as possible.
[ترجمه گوگل]خیلی زود از کاری که کرده بود پشیمان شد در تطبیق یا فوق العاده یا در عباراتی مانند در اسرع وقت، به زودی تأکید می کند که کاری بدون تأخیر انجام می شود: لطفاً در اسرع وقت پاسخ دهید
[ترجمه ترگمان]به زودی از کاری که کرده بود پشیمان شد در حالت مقایسه ای یا superlative از این قبیل که هرچه زودتر ممکن شود، به زودی بر این نکته تاکید دارد که چیزی بدون تاخیر انجام می شود: لطفا هر چه زودتر جواب بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They walk very slow. In the comparative both slower and more slowly are used:Can you speak slower/more slowly?
[ترجمه گوگل]خیلی آهسته راه می روند در مقایسه، هم کندتر و هم آهسته تر استفاده می شود: آیا می توانی آهسته تر/آهسته تر صحبت کنی؟
[ترجمه ترگمان]خیلی آهسته راه می روند در مقایسه آهسته تر و کندتر استفاده می شود: آیا شما آهسته تر \/ آهسته تر صحبت می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. 'Fatter' is the comparative of 'fat'.
[ترجمه گوگل]"چاق تر" مقایسه "چاق" است
[ترجمه ترگمان]fatter نسبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I enjoyed the comparative calm of his flat after the busy office.
[ترجمه گوگل]من از آرامش نسبی آپارتمانش بعد از دفتر شلوغ لذت بردم
[ترجمه ترگمان]بعد از آن دفتر شلوغ، از آن آرامش نسبی که به کلی آرام بود، لذت بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صفت تفضیلی (اسم)
comparative

قیاسی (صفت)
inductive, categorical, analogical, syllogistic, comparative, schematic, categoric

تطبیقی (صفت)
comparative

مقایسه ای (صفت)
comparative

نسبی (صفت)
relative, comparative, respective, self-relative

تفضیلی (صفت)
comparative

درجه تفضیلی (صفت)
comparative

تخصصی

[حسابداری] مقایسه ای
[ریاضیات] مقایسه ای

انگلیسی به انگلیسی

• comparative degree (grammar)
pertaining to comparison; relative; using comparison; of the comparative degree (grammar)
you use comparative to indicate that something is true only when compared to what is normal.
a comparative study involves the comparison of similar things.
in grammar, the comparative is the form of an adjective that indicates that the thing it describes is greater or smaller in size or quantity than another thing. comparatives usually end in `-er' or have `more' or `less' in front of them. in the sentences 'my brother is younger than me' and 'charlie was more honest than his predecessor', 'younger' and 'more honest' are comparatives.

پیشنهاد کاربران

نِسبی
همسنجشگرانه
سنجشگرانه
قابل مقایسه
The money I have is not comparative to others'.
پولی که من دارم با مال بقیه قابل مقایسه نیست.
( در یک سطح نیست )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : compare
✅️ اسم ( noun ) : comparison / comparability / comparative / compare
✅️ صفت ( adjective ) : comparable / comparative
✅️ قید ( adverb ) : comparatively / comparably
فروزه ی ترین برابر نهاد درست برا یsuperlative فروزه ی ترین = صفت عالی
Comparative تر
Superlative ترین
مقایسه ای یا نسبی
به نسبتِ
در واقع وقتی که میخوایم چیزی رو با چیزی یا کسی رو با کسی مقایسه کنیم، از اینجور صفت ها استفاده میکنیم.
درواقع معناش میشه صفت تفضیلی یا صفت برتر.
برای مثال:
It is *harder* than that.
در اینجا harder یک comparative هست.
متفاوت
1. Comparative genomics also opens up new avenues in other areas of research.
ژنومیک تطبیقی همچنین زمینه های جدیدی را در زمینه های دیگر تحقیق باز می کند.
2. Perhaps I might; but all that you know is entirely comparative.
...
[مشاهده متن کامل]

من شاید، اما همه آنچه شما می دانید کاملاً نسبی است.
3. The standpoint of this comparative study is basically lexicological and sociolinguistic.
نقطه نظر این مطالعه قیاسی اساساً فرهنگ شناسی و زبان شناسی اجتماعی است.

Comparative= تطبیقی، قیاسی، نسبی

تطبیقی،
مقایسه ای
A comparative study was carried out into the environmental costs of different energy sources
یک تحقیق مقایسه ای به انجام رسید درباره هزینه های زیست محیطی منابع انرژی مختلف
تو انگلیسی یعنی وقتی که میخوای چیزی رو به بهترین شکل بگی.
مثلا. . .
بهترین میشهsupelative ولی بهتر میشه comparative
*صفت تفضیلی ( برتر ) *
Intelling
صفت عالی
صفت تفضیلی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس