come along

/ˈkəməˈlɔːŋ//kʌməˈlɒŋ/

معنی: موافقت کردن، جلو رفتن
معانی دیگر: 1- پدیدار شدن، آمدن، وارد شدن 2- ادامه یافتن یا دادن، پیشرفت داشتن، موفقیت آمیز بودن، پیشرفت کردن

جمله های نمونه

1. You go now and I'll come along later.
[ترجمه میرمجید] شما الان بروید من هم بعدا به شما ملحق می شوم
|
[ترجمه گوگل]تو برو و من بعدا میام
[ترجمه ترگمان]حالا برو و من بعدا می ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Your French has come along a lot recently.
[ترجمه مهدی] فرانسوی شما اخیرا خیلی پیشرفت کرده ( بهبود یافته )
|
[ترجمه الی] زبان فرانسه شمااخیرا پیشرفت زیادی داشته است
|
[ترجمه گوگل]فرانسوی شما اخیراً زیاد آمده است
[ترجمه ترگمان]فرانسوی شما اخیرا به اینجا آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Come along! Don't give up yet!
[ترجمه Soroush] ادامه بده! به این زودی تسلیم نشو
|
[ترجمه javane] ادامه بده ! هرگز تسلیم نشو !
|
[ترجمه گوگل]بیا کنار هنوز تسلیم نشو!
[ترجمه ترگمان]بیا برویم! هنوز تسلیم نشو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Come along, Osmond. No sense in your standing around.
[ترجمه پیمان] اسموند ادامه بده. اصلا منطقی نیست که بایستی یه کناری و هیچ کاری نکنی.
|
[ترجمه گوگل]بیا اسموند هیچ معنایی در ایستادن شما در اطراف وجود ندارد
[ترجمه ترگمان] \"بیا دیگه\" Osmond این دور و بر تو هیچ معنایی نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She invited everyone she knew to come along.
[ترجمه Saeid.T] او دعوت کرد همه کسایی که میدونس میان پیشش
|
[ترجمه گوگل]او از همه کسانی که می شناخت دعوت کرد که بیایند
[ترجمه ترگمان]اون همه کسایی که می شناخت رو دعوت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A couple of friends had come along for the ride.
[ترجمه گوگل]چند نفر از دوستان برای سوار شدن با هم آمده بودند
[ترجمه ترگمان]چند نفر از دوستان برای سواری آمده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Come along or we'll be late.
[ترجمه گوگل]بیا وگرنه دیر میرسیم
[ترجمه ترگمان]بیا، وگرنه دیرمون می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Come along now, someone must know the answer.
[ترجمه مهسا] حالا بیا، یکی باید جواب رو بدونه
|
[ترجمه گوگل]حالا بیا، کسی باید جواب را بداند
[ترجمه ترگمان]حالا یک نفر باید جواب را بداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She always thinks some guy is going to come along and fix her life.
[ترجمه گوگل]او همیشه فکر می کند که یک پسر قرار است بیاید و زندگی او را اصلاح کند
[ترجمه ترگمان]همیشه فکر می کنه که یه نفر میاد و زندگیش رو درست می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Why don't you come along as well?
[ترجمه گوگل]چرا شما هم نمی آیید؟
[ترجمه ترگمان]چرا تو هم با من نمیای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was beginning to regret that he'd come along.
[ترجمه Nima] او داشت کم کم از اینکه پیش آنها آمده بودپشیمان می شد.
|
[ترجمه گوگل]کم کم داشت پشیمان می شد که اومده بود
[ترجمه ترگمان]او کم کم پشیمان می شد که او هم به اینجا آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's welcome to come along, provided that he behaves himself.
[ترجمه گوگل]از آمدن او خوش آمد می‌گوید، مشروط بر اینکه خودش رفتار کند
[ترجمه ترگمان]خوش به حال خودش است، مشروط بر اینکه خودش عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Come along, Mother, we don't need to take up any more of Mr Kemp's time.
[ترجمه گوگل]بیا مادر، ما دیگر نیازی به صرف وقت آقای کمپ نداریم
[ترجمه ترگمان]بیا مامان، لازم نیست بیشتر از وقت آقای کمپ رو تحمل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Come along, someone must want to know my invention.
[ترجمه گوگل]بیا، کسی باید بخواهد اختراع من را بداند
[ترجمه ترگمان]بیا، یه نفر باید از اختراع من خوشش بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. All right, come along, if you must.
[ترجمه گوگل]بسیار خوب، اگر لازم است، بیایید
[ترجمه ترگمان]بسیار خوب، اگر لازم شد بیا برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موافقت کردن (فعل)
accede, acquiesce, consent, assent, agree, comply, approbate, accept, accord, go along, yea, conform, approve, come along, concur, homologate

جلو رفتن (فعل)
advance, bring on, come along, forge

انگلیسی به انگلیسی

• forward, onward, let's go; appear, arrive, spring forth; advance, proceed, succeed

پیشنهاد کاربران

It ll only be for a brief time; so please come along
فقط یه کم وقتتو می گیره، پس لطفا همراهم بیا
come along 3 =to go somewhere with sb, e. g. We're going to the beach for a swim. Do you want to come along
come along
come along 2 =to make progress, e. g. How is your English coming along. Do you think it's getting better
come along
come along 1 =to appear, e. g. I waited by the side of the road for twenty minutes before a taxi came along
come along
سرکله ینفر پیدا شدن یا رسیدن ب جایی یا یهویی جایی پیدا شدن
دوستان این سه فعل رو بجای هم اشتباه نگیرین:
۱. Come along: همراهی کردن، پا به پای کسی پیش رفتن ( مثلا در بحث راجع به یه موضوع با کسی پیش رفتن و همراهی کردن )
۲. Go along: موافق بودن با ( همون Agree )
...
[مشاهده متن کامل]

۳. Get along: جور بودن، کنار آمدن، سازش کردن ( مثلا دو تا رفیقی که با هم خوب میجوشن )
تفاوت ۲ و ۳ در اینه که در ۲ معمولا پای یه موضوعی وسطه که سرش توافق هست ولی در ۳ کلا دو نفر باهم میسازن همه جوره.

1 -
to arrive or appear at a place
رسیدن به جایی یا ظاهر شدن در جایی
Go now and I'll come along later
You wait half an hour for a bus, then three come along at once
!
Pete came along in his car and offered us a lift
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
to go somewhere with someone
با کسی جایی رفتن، همراه کسی جایی رفتن
We're going to the cinema. Do you want to come along
?
3 -
used to tell someone to hurry
عجله کن، بجنب
Come along - we don't want to be late
!
4 -
to start to exist
متولد شدن، پا به حیات گذاشتن
I gave up climbing when my first child came along
5 -
to advance or improve
پیشرفت یا ارتقاء یافتن
How’s your English coming along
?

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/come-along
از راه رسیدن
معنای دوستمون
✔️ پیش رفتن روند چیزی [و به موفقیت رسیدن]
I'll sure come back and take come along by force
من مطمئنا برمی گردم و به زور هم که شده پیش/جلو خواهم رفت ( و موفق خواهم شد )
🎥Excalibur 1980
...
[مشاهده متن کامل]

✔️ همراه آمدن - مشایعت کردن - با کسی رفتن - آمدن و یا همراهی کردن
✔️ حالت امری این فعل که معمولاًبه صورت Come along ! بیان میشه میتونه به معنی بیش تر سعی کن، بیش تر فکر کن، یالا، بجنب و یا عجله کن باشه
Come along, take off your jacket, pull up your sleeve too.
خیلی خب بیا جلو. بیا بینم. . کت ت درآر. . آستین ت هم بزن بالا.

Arrive at a place
● پیش رفتن ( روند چیزی )
● همراه کسی رفتن یا بردن
● سر و کله چیزی پیدا شدن
● عجله کردن
● بعد از کسی رفتن
□ لامذهب معنی های یه کلمه حتی نزدیک به هم نیست، اونوقت میگن انگلیسی آسونه!
پیش رفتن
He is coming along really well in his speaking
�کنار آمدن� نیز معنا می دهد.
I can't come along with him.
نمی توانم با او کنار بیایم.
از راه رسیدن، سبز شدن، ظاهر شدن
They stole my ideas.
This is so frustrating. I work so hard pointing out when someone fucks a coconut and then someone else comes along and just starts pointing out that someone fucked a coconut. So much work went into that and now others are just pointing it out. I mean, did they do the research? Like how do they know whois fucking coconuts. Are they making it up or something?
...
[مشاهده متن کامل]

اتفاق افتادن.
رسیدن
آمدن ؛ بهتر شدن
# You go now and I'll come along later
# Why don't you come along as well?
# Come along! We're late already
# Reza's English is really coming along
# How's your english coming along
improve or develop in the way that you want

پا پیش گذاشتن
Arrive or become available
پدید آمدن
دنبالم بیا
برو دیگه!
زود بیا؛ موقعیکه میخواهیم به کسی بگوییم عجله کن زود بیا استفاده میکنیم
پیش امدن
حضور پیدا کردن، حضور داشتن، بودن
whoever wanna come along
هرکی میخواد بیاد یا همراهمون شه ( هرکی میخواد بیاد یاعلی )
با ما باش
پیشرفت کردن
در جایی ظاهر شدن
بجنب ( حالت امری )
سر و کله کسی پیدا شدن
همراهی کردن
Accompany
پیشرفت کردن. ظاهرشدن یا رسیدن. با کسی جایی رفتن. بعداز کسی جایی رفتن. عجله کن. تسلیم نشو
آمدن، رسیدن، ظاهر شدن
همراهی کردن
سر رسیدن
امدن، ظاهر شدن، رسیدن
با من بیا ( پیش بیا، بیا جلو )
arrive at a place

بدنیا امدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس