collinear


معنی: در یک خط مستقیم واقع شونده
معانی دیگر: هم خط، هم راستا، بر یک امتداد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: collinearly (adv.), collinearity (n.)
(1) تعریف: lying in the same straight line.

(2) تعریف: having a common straight line; coaxial.

جمله های نمونه

1. The coaxial collinear printed dipole structure used to improve gain and arrays with good coherence.
[ترجمه گوگل]ساختار دوقطبی چاپی کواکسیال برای بهبود بهره و آرایه‌ها با انسجام خوب استفاده می‌شود
[ترجمه ترگمان]The coaxial دارای ساختار دوقطبی چاپی است که برای بهبود بهره و آرایه با همدوسی خوب مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The collinear crack problem for a strip of functionally graded materials in antiplane elasticity was studied.
[ترجمه گوگل]مشکل ترک خطی برای نواری از مواد درجه بندی شده عملکردی در کشش ضد صفحه مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]مشکل ترک collinear برای نواری از مواد مدرج تابعی در کشش antiplane مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Continuously tunable UV radiation is obtained by collinear doubling and non-collinear mixing from visible radiation of pulsed dye laser.
[ترجمه گوگل]اشعه ماوراء بنفش به طور مداوم قابل تنظیم با دو برابر شدن خطی و اختلاط غیر خطی از تابش مرئی لیزر رنگی پالسی به دست می آید
[ترجمه ترگمان]اشعه UV قابل تنظیم به طور مرتب توسط collinear دو برابر و مخلوط غیر collinear از تابش مریی لیزر رنگی pulsed بدست آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Most measurement methods are under the non - collinear geometry and have many limitations in applications.
[ترجمه گوگل]اکثر روش های اندازه گیری تحت هندسه غیر خطی هستند و محدودیت های زیادی در کاربرد دارند
[ترجمه ترگمان]اکثر روش های اندازه گیری در هندسه غیر collinear قرار دارند و محدودیت های زیادی در کاربردها دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Orbits of this type can be positioned near collinear libration points, and for simplicity it is adequate to take linear terms into consideration in the control process.
[ترجمه گوگل]مدارهایی از این نوع را می توان در نزدیکی نقاط همخطی قرار داد، و برای سادگی، در نظر گرفتن اصطلاحات خطی در فرآیند کنترل کافی است
[ترجمه ترگمان]orbits از این نوع را می توان در نزدیکی نقطه libration libration قرار داد، و برای سادگی کافی است که عبارات خطی را در فرآیند کنترل در نظر بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The antiplane shear problems of collinear cracks at the interface of dissimilar anisotropic materials aredealt with.
[ترجمه گوگل]مشکلات برشی ضد صفحه ترک های خطی در فصل مشترک مواد ناهمسانگرد غیرمشابه بررسی می شود
[ترجمه ترگمان]The برشی antiplane ترک های collinear در فصل مشترک مواد غیر dissimilar aredealt با
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's unavoidable that collinear and non collinear interactions in the process of optical parametric generator.
[ترجمه گوگل]وجود برهمکنش های خطی و غیرهم خطی در فرآیند مولد پارامتری نوری اجتناب ناپذیر است
[ترجمه ترگمان]اجتناب ناپذیر است که برهم کنش collinear و non در فرآیند مولد پارامتری اپتیکی کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The concept of thermal stress intensity factors in a current-carrying plate with two same penetrated collinear cracks was built in this article.
[ترجمه گوگل]مفهوم عوامل شدت تنش حرارتی در یک صفحه حامل جریان با دو ترک خطی با نفوذ یکسان در این مقاله ساخته شد
[ترجمه ترگمان]مفهوم شدت تنش حرارتی در یک صفحه حامل جریان با دو شکاف مشابه در این مقاله ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This paper discusses the proof methods for the problem of concurrent lines and collinear points in two aspects in projection geometry.
[ترجمه گوگل]این مقاله روش‌های اثبات مسئله خطوط همزمان و نقاط خطی را در دو جنبه در هندسه طرح‌ریزی مورد بحث قرار می‌دهد
[ترجمه ترگمان]این مقاله روش های اثبات مساله خطوط همزمان و نقاط collinear را در دو بعد در هندسه افکنش تصویر مورد بحث قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As one of the most important basic photogrammetry theories, the collinear equation has been applied wildly.
[ترجمه گوگل]به عنوان یکی از مهم‌ترین تئوری‌های اساسی فتوگرامتری، معادله خط خطی به‌طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]به عنوان یکی از مهم ترین تئوری های اقتصادی، معادله collinear به شدت مورد استفاده قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Figure 4 - 47 is a diagram of four - point collinear probe setup for resistivity measurements.
[ترجمه گوگل]شکل 4 - 47 یک نمودار از راه اندازی پروب خطی چهار نقطه ای برای اندازه گیری مقاومت است
[ترجمه ترگمان]شکل ۴ - ۴ یک دیاگرام از راه اندازی probe چهار نقطه ای برای اندازه گیری های مقاومت می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. While it is not always feasible to home-brew a commercial quality antenn a designed tot ake hurricane force winds, it is very feasible to built a collinear antenn a for aver age use.
[ترجمه گوگل]در حالی که ساخت آنتن با کیفیت تجاری در خانه همیشه امکان پذیر نیست، اما ساخت آنتن خطی برای استفاده در سنین متوسط ​​بسیار امکان پذیر است
[ترجمه ترگمان]در حالی که استفاده از این روش همیشه امکان پذیر نیست - تولید یک سیستم با کیفیت تجاری به گونه ای طراحی شده است که بتواند باده ای تند بادها را مورد استفاده قرار دهد، اما ساخت a antenn برای استفاده از سن بالا بسیار امکان پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Pascal's Theorem points of intersection of opposite sides a hexagon inscribed in a conic are collinear.
[ترجمه گوگل]قضیه پاسکال نقاط تقاطع اضلاع مقابل یک شش ضلعی که در یک مخروطی محاط شده است، خطی هستند
[ترجمه ترگمان]قضیه قضیه: نقطه تقاطع دو طرف در یک شش ضلعی که در یک مخروطی نشان داده شده است collinear هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Results show that iterative refinement using the SVD can improve regression coefficient estimates in the cases where the design matrix is highly collinear.
[ترجمه گوگل]نتایج نشان می‌دهد که پالایش تکراری با استفاده از SVD می‌تواند تخمین‌های ضریب رگرسیون را در مواردی که ماتریس طراحی بسیار خطی است، بهبود بخشد
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان می دهد که پالایش تکراری با استفاده از SVD می تواند برآورده ای ضریب رگرسیون را در مواردی که ماتریس طراحی به شدت collinear است، بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

در یک خط مستقیم واقع شونده (صفت)
collinear

تخصصی

[عمران و معماری] هم امتداد - هم راستا
[برق و الکترونیک] هم راستا، هم امتداد
[ریاضیات] بر یک امتداد، هم راستا، بر یک استقامت
[آب و خاک] همخط

انگلیسی به انگلیسی

• on the same straight line

پیشنهاد کاربران

بپرس