collectively

/kəˈlektɪvli//kəˈlektɪvli/

معنی: مجتمعا
معانی دیگر: مجتمعا

جمله های نمونه

1. they were collectively responsible
آنها جملگی مسئول بودند.

2. labor demands the right to bargain collectively and to strike
اتحادیه ی کارگری خواهان حق مذاکره از سوی کارگران و اعتصاب است.

3. The houses are owned collectively by the company.
[ترجمه گوگل]خانه ها به طور جمعی متعلق به شرکت هستند
[ترجمه ترگمان]خانه ها به طور جمعی در اختیار شرکت قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. All members of the cabinet are collectively responsible for decisions taken.
[ترجمه گوگل]همه اعضای کابینه به طور جمعی مسئول تصمیمات اتخاذ شده هستند
[ترجمه ترگمان]همه اعضای کابینه به طور جمعی مسئول تصمیم گیری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Oral contraceptives are collectively referred to in common parlance as 'the pill'.
[ترجمه گوگل]داروهای ضد بارداری خوراکی به طور کلی در اصطلاح رایج به عنوان "قرص" نامیده می شوند
[ترجمه ترگمان]contraceptives شفاهی به طور جمعی به زبان عامیانه به عنوان قرص گفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. rain, snow and hail, collectively known as 'precipitation'
[ترجمه گوگل]باران، برف و تگرگ که در مجموع به عنوان "بارش" شناخته می شوند
[ترجمه ترگمان]باران، برف و تگرگ، که به طور جمعی به بارش معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Individually, students have little power, but collectively they can be more influential.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان به صورت فردی قدرت کمی دارند، اما در مجموع می توانند تأثیرگذارتر باشند
[ترجمه ترگمان]بطور انفرادی، دانش آموزان قدرت کمی دارند، اما در مجموع می توانند نفوذ بیشتری داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Collectively, smokers pay over £15 000 a day in tax.
[ترجمه گوگل]در مجموع، سیگاری ها روزانه بیش از 15000 پوند مالیات می پردازند
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، افراد سیگاری بیش از ۱۵،۰۰۰ پوند در روز مالیات پرداخت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Rain, snow and hail are collectively known as precipitation.
[ترجمه گوگل]باران، برف و تگرگ در مجموع به عنوان بارش شناخته می شوند
[ترجمه ترگمان]باران، برف و تگرگ به طور جمعی به عنوان بارش شناخته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She has a staff of four who collectively earn almost $200 000.
[ترجمه گوگل]او چهار کارمند دارد که مجموعاً تقریباً 200000 دلار درآمد دارند
[ترجمه ترگمان]او یک کارمند چهار نفره دارد که مجموعا ۲۰۰ هزار دلار درآمد دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They collectively abstained in the elections for local councilors.
[ترجمه گوگل]آنها به طور دسته جمعی در انتخابات شورای محلی رای ممتنع دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور جمعی در انتخابات اعضای شورای محلی رای ممتنع دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. All members of the Cabinet are collectively responsible for decisions taken.
[ترجمه گوگل]همه اعضای کابینه به طور جمعی مسئول تصمیمات اتخاذ شده هستند
[ترجمه ترگمان]همه اعضای کابینه به طور جمعی مسئول تصمیمات اتخاذ شده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We have had a successful year,(sentence dictionary) both collectively and individually.
[ترجمه گوگل]ما سال موفقی داشته ایم، چه به صورت جمعی و چه فردی
[ترجمه ترگمان]ما یک سال موفق داشته ایم، (فرهنگ لغت جمله ای)هم به صورت جمعی و هم به صورت جداگانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In 1968 the states collectively spent $2 billion on it.
[ترجمه گوگل]در سال 1968 ایالت ها مجموعاً 2 میلیارد دلار برای آن هزینه کردند
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۶۸ ایالات مجموعا ۲ میلیارد دلار صرف آن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They have no alternative but to resign collectively.
[ترجمه گوگل]آنها چاره ای جز استعفای دسته جمعی ندارند
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ جایگزین دیگری ندارند، بلکه باید به طور جمعی استعفا دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجتمعا (قید)
collectively, concertedly

تخصصی

[ریاضیات] با هم

انگلیسی به انگلیسی

• in a collective manner; communally, as a group
if people do something collectively, they do it together.
you use collectively when you are referring to a group of things as a whole.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : collect / collectivize
اسم ( noun ) : collectable / collection / collective / collectivism / collectivization / collector
...
[مشاهده متن کامل]

صفت ( adjective ) : collect /collectable / collected / collective / collectivist
قید ( adverb ) : collect / collectively

سراسری، سرتاسری
By collectively reducing plastic usage, . . .
بطور مشترک
به اتفاق، به طور دسته جمعی
همه جانبه
من حیث المجموع
دسته جمعی
به طور مشترک
( به طور ) جمعی، جمعا
جملگی، همگی، تمامی، مجموعاً، روی هم رفته
در مجموع
به طور کلی، روی هم رفته
افزایشی - فزاینده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس