coagulate

/koʊˈæɡjʊleɪt//kəʊˈæɡjʊleɪt/

معنی: بستن، سفت شدن، لخته شدن، دلمه کردن، ماسیدن
معانی دیگر: (آبگونه ها) منعقد شدن، بسته شدن، انبست شدن، بشلیدن، دلمه شدن، لخته شدن خون

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: coagulates, coagulating, coagulated
• : تعریف: to cause (a liquid) to thicken into a semisolid mass.
مترادف: congeal, curd, curdle, thicken
مشابه: clot, concrete, gelatinize, jell, jellify, jelly, solidify

- Enzymes coagulate the milk in the cheese-making process.
[ترجمه گوگل] آنزیم ها شیر را در فرآیند پنیرسازی منعقد می کنند
[ترجمه ترگمان] Enzymes شیر را در فرآیند تولید پنیر کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: coagulable (adj.), coagulatory (adj.), coagulability (n.), coagulation (n.)
• : تعریف: of a liquid, to become thicker; congeal.
مترادف: congeal, curd, curdle, thicken
مشابه: clot, concrete, gel, gelatinize, jell, jellify, jelly, set, solidify

- Blood coagulates as the body attempts to heal its wound.
[ترجمه بهار] در جریان خوب شدن زخم خون لخته میشود
|
[ترجمه گوگل] وقتی بدن تلاش می کند تا زخم خود را التیام دهد، خون منعقد می شود
[ترجمه ترگمان] همان طور که بدن سعی می کند زخمش را درمان کند، خون جاری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the cold causes milk to coagulate
سرما شیر را می بندد.

2. The blood coagulates to stop wounds bleeding.
[ترجمه امیرمهدی صفدری] خون لخته می شود تا جلوی خونریزی زخم را بگیرد.
|
[ترجمه گوگل]خون منعقد می شود تا خونریزی زخم را متوقف کند
[ترجمه ترگمان] خون ریزی که جلوی خونریزی رو بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The sauce coagulated as it cooled down.
[ترجمه گوگل]سس با سرد شدن منعقد شد
[ترجمه ترگمان]سس در همان حال که سرد شده بود، لخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Blood had coagulated around the wound.
[ترجمه امیرمهدی صفدری] خون اطراف زخم لخته شده بود.
|
[ترجمه گوگل]خون در اطراف زخم منعقد شده بود
[ترجمه ترگمان]خون اطراف زخم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Blood coagulates in air.
[ترجمه امیرمهدی صفدری] خون در هوا لخته می شود.
|
[ترجمه گوگل]خون در هوا منعقد می شود
[ترجمه ترگمان]خون در هوا شناور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The venom of this snake coagulates the blood.
[ترجمه امیرمهدی صفدری] زهر این مار خون را لخته می کند.
|
[ترجمه گوگل]سم این مار خون را منعقد می کند
[ترجمه ترگمان]زهر مار این مار را از خون بیرون می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The salt solution helps coagulate the soy milk into clumps.
[ترجمه گوگل]محلول نمک به انعقاد شیر سویا به صورت توده کمک می کند
[ترجمه ترگمان]محلول نمک به اضافه کردن شیر سویا به دسته دسته کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In extreme polarity, dreams coagulate into thought - form that is resonant.
[ترجمه گوگل]در قطبیت شدید، رویاها به فکر منعقد می شوند - شکلی که طنین انداز است
[ترجمه ترگمان]در قطبیت شدید، خواب ها به شکل تفکر - شکل - شکل - - - شکل - - - - - شکل - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The viscose in acid bath coagulate to viscose rayon.
[ترجمه گوگل]ویسکوز موجود در حمام اسید به ریون ویسکوز منعقد می شود
[ترجمه ترگمان]The در حمام اسیدی به viscose rayon می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Papain and chymopapain can coagulate soybean protein isolate ( SPI ), both of them are cysteine proteinases.
[ترجمه گوگل]پاپائین و کیموپاپاین می توانند ایزوله پروتئین سویا (SPI) را منعقد کنند، که هر دو از پروتئینازهای سیستئین هستند
[ترجمه ترگمان]papain و chymopapain می توانند جدا شدن پروتیین سویا (SPI)را coagulate، هر دو آن ها cysteine proteinases هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Coagulate the culture essence, shows the trustworthiness spreads.
[ترجمه گوگل]انعقاد جوهره فرهنگ، نشان می دهد که قابل اعتماد گسترش می یابد
[ترجمه ترگمان]در اصل فرهنگ، قابلیت اعتماد را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As the blood ceases to coagulate creating disease, then accidents through transportation will also fade.
[ترجمه گوگل]با توقف انعقاد خون و ایجاد بیماری، حوادث ناشی از حمل و نقل نیز محو خواهند شد
[ترجمه ترگمان]از آنجا که خون از ایجاد بیماری جلوگیری می کند، پس از آن تصادفات از طریق حمل و نقل نیز محو خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As the egg whites cook, they coagulate and rise to the surface.
[ترجمه گوگل]وقتی سفیده تخم مرغ پخته می شود، منعقد می شود و به سطح می آید
[ترجمه ترگمان]به عنوان آشپز سفیده تخم مرغ، آن ها به سطح آب می آیند و به سطح می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Dratslingers and their troupe plucked these impulses from the ether, made them coagulate, gave them form.
[ترجمه گوگل]دراتسلینگرها و گروهشان این تکانه ها را از اتر بیرون آوردند، آنها را منعقد کردند و به آنها شکل دادند
[ترجمه ترگمان]The و گروه بازیگران آن ها این ایمپالس ها را از اتر بیرون کشیدند، آن ها را coagulate کردند، به آن ها دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

سفت شدن (فعل)
set, be thickened, tighten, become stiff, harden, become rigid, toughen, become fast, become firm, become hard, become tough, become thick, become tight, congeal, coagulate

لخته شدن (فعل)
clog, clot, coagulate

دلمه کردن (فعل)
curdle, coagulate

ماسیدن (فعل)
harden, congeal, jell, coagulate

انگلیسی به انگلیسی

• cause to become clotted, cause to thicken; become clotted, thicken
when paint or blood coagulates, it becomes very thick.

پیشنهاد کاربران

بِشِلیدَن.
انبسیدن/انبستن؟ ( در موردِ ستاکِ کنونِ آن مطمعن نیستم )
دُلمِهیدَن.
لختن/لختیدن؟
کَلَچیدَن.
لخته شدن. دلمه بستن
blood had coagulated around the edges of the wound

بپرس