clunky

/ˈkləŋki//ˈkləŋki/

(خودمانی)، رجوع شود به: clumsy، از مد افتاده، بد قواره

جمله های نمونه

1. With a gawky, clunky gait Magic lurches slowly across the yard.
[ترجمه گوگل]با یک راه رفتن گیج‌آمیز، مجیک به آرامی در حیاط می‌چرخد
[ترجمه ترگمان]با یک حرکت gawky، آهسته آهسته در حیاط می دود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Adding to the problem is the clunky interface.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، این رابط کاربری سخت است
[ترجمه ترگمان]اضافه کردن به مشکل، رابط سنگین و سنگین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There were sports cars and clunky family sedans.
[ترجمه گوگل]ماشین‌های اسپورت و سدان‌های خانوادگی بدقواره وجود داشت
[ترجمه ترگمان]ماشین های ورزشی و sedans خانوادگی پر سر و صدا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The first models after the war were clunky, retooled versions from 194
[ترجمه گوگل]اولین مدل‌های پس از جنگ، نسخه‌های بی‌نقص و با ابزار جدیدی از سال ۱۹۴ بودند
[ترجمه ترگمان]اولین مدل بعد از جنگ، clunky نسخه از ۱۹۴ (۱۹۴)بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With clunky writing, the characters are simply shallow, callow and cold, when not being sappy or self-pitying.
[ترجمه گوگل]با نوشته‌های بی‌نظم، شخصیت‌ها به سادگی سطحی، خونسرد و سرد هستند، در حالی که خجالتی نیستند یا به خود ترحم می‌کنند
[ترجمه ترگمان]با نوشته های سنگین سنگین، این شخصیت ها به سادگی سطحی، سرد و سرد هستند، وقتی که شیره دار و یا خود دلسوزی ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The girls were wearing them along with fat clunky shoes that looked like malformed elevator shoes from the seventies.
[ترجمه گوگل]دخترها آنها را همراه با کفش های چاق و چاق پوشیده بودند که شبیه کفش های آسانسور ناقص دهه هفتاد بودند
[ترجمه ترگمان]دخترها آن ها را با کفش هایی که شبیه کفش مخصوص آسانسور در دهه هفتاد به نظر می رسید پوشیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If the OS is clunky and overstuffed, like what you'll find on the BlackBerry, you'll have a devil of a time doing everything on your device.
[ترجمه گوگل]اگر سیستم عامل درهم و شلوغ باشد، مانند چیزی که در بلک بری پیدا می کنید، یک شیطان زمانه خواهید داشت که همه کارها را روی دستگاه شما انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]اگر زمین زیر clunky و بزرگ باشد، مثل کاری که در the پیدا می کنید، وقت زیادی برای انجام هر کاری در دستگاه خود خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's a clunky thing, the size of a thick paperback book, with a waist strap and two ports on the front that look like miniature speakers, lending it the air of a shrunken mid-'80s boom box.
[ترجمه گوگل]این یک چیز درهم است، به اندازه یک کتاب جلد شومیز ضخیم، با یک بند کمری و دو درگاه در جلو که شبیه بلندگوهای مینیاتوری است و هوای یک جعبه شکوفه کوچک شده اواسط دهه 80 را به آن می دهد
[ترجمه ترگمان]این یک چیز سنگین و سنگین است، اندازه یک کتاب جلد کاغذی ضخیم، با یک بند کمر و دو پورت در جلو، که شبیه speakers کوچک هستند، و هوا را به شکل یک جعبه boom در اواسط دهه ۸۰ قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was a clunky old Teletype machine and it could barely do anything compared to the computers we have today. But it changed my life.
[ترجمه گوگل]این یک دستگاه قدیمی تله تایپ بود و در مقایسه با کامپیوترهای امروزی ما به سختی می توانست کاری انجام دهد اما زندگی من را تغییر داد
[ترجمه ترگمان]ماشین Teletype کهنه و سنگین بود و در مقایسه با کامپیوترهای امروزی به سختی می توانست کاری انجام دهد اما زندگی من را تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We don't believe in clunky applications where task management itself becomes a task.
[ترجمه گوگل]ما به برنامه های کاربردی که مدیریت وظایف خود به یک وظیفه تبدیل می شود، اعتقادی نداریم
[ترجمه ترگمان]ما به برنامه های سنگین سنگین که در آن خود مدیریت وظیفه به وظیفه ای تبدیل می شود، اعتقاد نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was a clunky old Teletype machine and it could barely do anything compared to the computers we have today.
[ترجمه گوگل]این یک دستگاه قدیمی تله تایپ بود و در مقایسه با کامپیوترهای امروزی ما به سختی می توانست کاری انجام دهد
[ترجمه ترگمان]ماشین Teletype کهنه و سنگین بود و در مقایسه با کامپیوترهای امروزی به سختی می توانست کاری انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ignoring a clunky numerical system and devising his own, he demonstrated the nature of infinity and calculated a value for pi.
[ترجمه گوگل]او با نادیده گرفتن یک سیستم عددی نابسامان و ابداع سیستم خود، ماهیت بی نهایت را نشان داد و مقداری برای پی محاسبه کرد
[ترجمه ترگمان]با نادیده گرفتن یک سیستم عددی سنگین و پر سر و صدا و ابداع خودش، طبیعت بی نهایت را نشان داد و یک مقدار را برای پی محاسبه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's was a clunky and teletype machine that barely do anything compared to the computer we have today. But it changed my life.
[ترجمه گوگل]این یک دستگاه دمدمی مزاج و تله تایپ بود که در مقایسه با کامپیوتری که امروز داریم به سختی کاری انجام می داد اما زندگی من را تغییر داد
[ترجمه ترگمان]این ماشین سنگین و سنگین بود که در مقایسه با کامپیوتر که امروز داریم هیچ کاری را انجام نمی دهد اما زندگی من را تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Clunky writing but a poignant tale, this timely novel about an Afghan boy a bestseller.
[ترجمه گوگل]این رمان به موقع درباره یک پسر افغانی پرفروش است
[ترجمه ترگمان]این داستان به موقع نوشته شده بود، اما این داستان به موقع درباره یک پسربچه افغان پرفروش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Calling Windows API functions is clunky, because VB data structures don't map nicely to C.
[ترجمه گوگل]فراخوانی توابع Windows API دشوار است، زیرا ساختارهای داده VB به خوبی با C نگاشت نمی شوند
[ترجمه ترگمان]فراخوانی توابع API ویندوز سنگین است، چون structures VB به خوبی نقشه C را ترسیم نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• heavy, clumsy, awkward, cumbersome

پیشنهاد کاربران

1. بدترکیب، لش 2. شلخته، ناهمگون ( هیچ کجاش به هیچ کجاش نمیاد! ) 3. دست و پاچلفتی، الدنگ
بدریخت
The phrase is correct but a bit clunky
ناخوشایند
یقور، کت وکلفت، زمخت

بپرس