clearly

/ˈklɪr.li//ˈklɪr.li/

اشکارا، صریحا، واضحا

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a clear manner.
مشابه: aloud, clear, distinctly, expressly, manifestly, patently, plain, plainly, straight, well

(2) تعریف: without a doubt.
مترادف: certainly, decidedly, definitely, indubitably, positively, surely, undoubtedly
مشابه: apparently, by far, easily, expressly, plain

جمله های نمونه

1. the professor clearly qualified each one of his main points
استاد هر یک از نکات اصلی خود را به روشنی وصف کرد.

2. he communicated his ideas clearly
او نظریات خود را به طور روشنی بیان کرد.

3. the carpet's specifications are clearly stipulated in the contract
مشخصات فرش در قرارداد فروش به وضوح قید شده است.

4. the park's boundaries are clearly staked
حدود پارک به طور واضح معین شده است.

5. each of the store's items is clearly priced
هر یک از اقلام فروشگاه به وضوح قیمت گذاری شده است.

6. his bumptiousness revealed his ignorance more clearly
اظهار نظرهای بیجای او جهالت او را نمایانتر کرد.

7. diaphanous water through which fish may be clearly seen
آب زلال که از میان آن ماهی ها را می توان به خوبی دید

8. when you talk to foreigners, you must speak each word clearly
وقتی با خارجی ها حرف می زنی باید هر یک از واژه ها را به طور واضح ادا کنی.

9. Abnormalities in the cells can be seen quite clearly under a microscope.
[ترجمه گوگل]ناهنجاری های سلولی را می توان به وضوح زیر میکروسکوپ مشاهده کرد
[ترجمه ترگمان]Abnormalities در سلول ها می توانند به وضوح زیر میکروسکوپ دیده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is clearly the work of a superior artist.
[ترجمه گوگل]این به وضوح کار یک هنرمند برتر است
[ترجمه ترگمان]این به وضوح کار یک هنرمند برتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These figures clearly demonstrate the size of the economic problem facing the country.
[ترجمه گوگل]این اعداد و ارقام به وضوح بزرگی مشکل اقتصادی پیش روی کشور را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این ارقام به روشنی اندازه مساله اقتصادی پیش روی کشور را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Close your eyes, and see yourself, you are clearly visible.
[ترجمه گوگل]چشمان خود را ببندید و خود را ببینید، به وضوح قابل مشاهده هستید
[ترجمه ترگمان]چشم خود را ببندید و خود را ببینید، به وضوح قابل مشاهده هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bird sang high and clearly in the tree.
[ترجمه گوگل]پرنده بلند و واضح روی درخت آواز می خواند
[ترجمه ترگمان]پرنده بلند و واضح در درخت آواز می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He clearly hinted that he wanted me not to get in.
[ترجمه گوگل]او به وضوح اشاره کرد که می خواهد من وارد نشوم
[ترجمه ترگمان]او به طور واضح اشاره کرد که می خواهد من وارد شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The writer clearly intends his readers to identify with the main character.
[ترجمه گوگل]نویسنده به وضوح قصد دارد خوانندگانش با شخصیت اصلی همذات پنداری کنند
[ترجمه ترگمان]نویسنده به وضوح قصد دارد خوانندگان خود را با شخصیت اصلی شناسایی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The audience was clearly enchanted by her performance.
[ترجمه گوگل]تماشاگران به وضوح از اجرای او مسحور شدند
[ترجمه ترگمان]حضار به وضوح تحت تاثیر نمایش او قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Clearly she had no wish for conversation.
[ترجمه گوگل]واضح است که او تمایلی برای گفتگو نداشت
[ترجمه ترگمان]واضح بود که او مایل به گفتگو نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. All our goods are clearly priced.
[ترجمه گوگل]همه کالاهای ما قیمت مشخصی دارند
[ترجمه ترگمان] تمام کالاها به وضوح priced
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[فوتبال] واضحا –آشکارا

انگلیسی به انگلیسی

• unmistakably, manifestly, obviously

پیشنهاد کاربران

روشن، به وضوح
مثال: He spoke clearly so everyone could understand.
او به وضوح صحبت کرد تا همه بتوانند درک کنند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
به طور واضح، روشن
He spoke clearly so that everyone could understand.
او به طور واضح صحبت کرد تا همه بفهمند.
بە طور وضوح
به صراحت
به عیان ؛بطور آشکارا. عیاناً. به وضوح. به آشکارا :
ای کرده قال وقیل تو را شیدا
هیچ از خبر شدت به عیان پیدا؟
ناصرخسرو.
The art of thinking clearly
هنر شفاف اندیشیدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : clarify / clear
اسم ( noun ) : clarification / clarity / clearance / clearing / clearness
صفت ( adjective ) : clear
قید ( adverb ) : clearly / clear
به صورت واضح، به شکل واضح
واضح بودن
?It isn't clear that i love you
Clearly you love me but mayby that isn't enough
به طور شفاف
به طور واضح
بی پروا، بی پرده
I want to think clearly
میخوام درست تر فکر کنم
به درستی
به خوبی، خیلی خوب
بدیهی
Adverb
واضح/بطور واضح
مشخص /بطور مشخص
معلوم/بطور معلوم
وclearly, subject یجورای مثل conjunction میمونه
: معلومه که . . . . .
بی شک
بی تردید
مسلّماً
without doubt; obviously.
"clearly, things have changed in the last six weeks"
بی شک درشش هفتۀ اخیر همه چیز تغییر کرده
به روشنی
صدالبته
صراحتا، رسما، علنا
more clearly = پر واضح است که. . .
عامیانه: قشنگ
مثلا: I know I locked the door. I clearly remember locking it. یعنی: میدونم در رو قفل کردم. قشنگ یادمه قفلش کردم ( قشنگ یادمه قفل کردنش رو )
به طور روشن - به وضوح
مشخصا
Unable to think clrearly
واضح اسست که
به وضوح
بوضوح ، واضح است که ، روشن و مبرهن است که
به طور قطع، مسلما
واضح و صریح

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس