childlike

/ˈt͡ʃaɪldˌlaɪk//ˈt͡ʃaɪldlaɪk/

معنی: کودک مانند، بچگانه، ساده و بیالایش
معانی دیگر: کودک سان، طفل مانند، بچه مانند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: childlikeness (n.)
• : تعریف: like or appropriate to a child, esp. in simplicity, openness, or innocence.
مشابه: childish, puerile, young

- Their childlike devotion touched us.
[ترجمه گوگل] ارادت کودکانه آنها ما را تحت تأثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان] وفاداری بچگانه آن ها به ما دست زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he was looking at me with his big, childlike eyes
با چشمان درشت و کودک مانند خود به من نگاه می کرد.

2. 'You know I love you,' she said with childlike simplicity.
[ترجمه گوگل]او با سادگی کودکانه گفت: "میدونی که دوستت دارم "
[ترجمه ترگمان]با سادگی کودکانه ای گفت: می دانی که دوستت دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She has a childlike enthusiasm and directness.
[ترجمه گوگل]او شور و شوق و صراحتی کودکانه دارد
[ترجمه ترگمان]شور و شوق کودکانه ای دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. the unfailing childlike appetite of what's next and the joy of the game of living.
[ترجمه گوگل]اشتهای بی وقفه کودکانه از آنچه در آینده است و لذت بازی زندگی
[ترجمه ترگمان]اشتهای کودکانه ای چیزی که دفعه بعد و لذت زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He retained a childlike sense of wonder.
[ترجمه گوگل]او یک حس کودکانه از شگفتی را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]حس می کرد که از خود بی خود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All her life she had a childlike trust in other people.
[ترجمه گوگل]او در تمام زندگی خود به دیگران اعتماد کودکانه داشت
[ترجمه ترگمان]در تمام زندگیش به دیگران اعتماد کودکانه ای داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sight filled her with childlike excitement.
[ترجمه گوگل]این منظره او را سرشار از هیجان کودکانه کرد
[ترجمه ترگمان]این منظره او را با هیجانی کودکانه فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His most enduring quality is his childlike innocence.
[ترجمه گوگل]ماندگارترین ویژگی او معصومیت کودکانه اش است
[ترجمه ترگمان]زیباترین کیفیات او معصومیت کودکانه او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His face was childlike and flaccid.
[ترجمه گوگل]صورتش کودکانه و شل بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش بچگانه و شل وول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Henry was so infuriated by the childlike look of loss on his face he had half a mind to give him some.
[ترجمه گوگل]هنری از نگاه کودکانه فقدان روی صورتش چنان خشمگین شده بود که نیمی از ذهنش را داشت که کمی به او بدهد
[ترجمه ترگمان]هنری به قدری عصبانی بود که از نگاه کودکانه ای که به صورتش افتاده بود کمی ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jean was a gentle soul, and almost childlike.
[ترجمه گوگل]ژان روحی ملایم و تقریباً کودکانه بود
[ترجمه ترگمان]ژان وال ژان یک روح مهربان و تقریبا کودکانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sometimes she became childlike and you could see her at eight or seventeen or twenty-five.
[ترجمه گوگل]گاهی بچه‌ها می‌شد و می‌توانستی او را در هشت، هفده، بیست و پنج سالگی ببینی
[ترجمه ترگمان]گاهی او مثل کودکان به دنیا می آمد و او را در هشت یا هفده یا بیست و پنج سال دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Standing, she looked less childlike.
[ترجمه گوگل]ایستاده، کمتر بچه گانه به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]در حالی که ایستاده بود، کم تر کودکانه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She wears a white childlike party frock, edged with lace, stiffened with gauze, decorated with flounces and bows.
[ترجمه گوگل]او یک لباس مخصوص مهمانی کودکانه به تن دارد، لبه‌های آن با توری، سفت‌شده با گاز، تزئین شده با پاپیون‌ها و پاپیون‌ها
[ترجمه ترگمان]پیراهنی سفید و کودکانه به تن داشت که از توری پوشیده شده بود و با تور و bows آراسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کودک مانند (صفت)
babyish, childlike

بچگانه (صفت)
little, silly, juvenile, young, childlike, childish, puerile, infantile, small-fry

ساده و بیالایش (صفت)
childlike

انگلیسی به انگلیسی

• like a child; innocent; naive
you describe someone as childlike when they seem like a child in their appearance or behaviour.

پیشنهاد کاربران

معصوم
معصومانه
کودکانه
( of an adult ) having the good qualities, such as innocence, associated with a child.
"she speaks with a childlike directness"
او با صراحتی معصومانه سخن میگوید.

بپرس