chasten

/ˈt͡ʃeɪsn̩//ˈt͡ʃeɪsn̩/

معنی: تصفیه و تزکیه کردن
معانی دیگر: (به منظور بهسازی) تنبیه کردن، گوشمالی دادن، سرزنش کردن، توبیخ کردن، معتدل کردن، پاک و منزه کردن، معقول و وارسته کردن، دارای کف نفس کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chastens, chastening, chastened
مشتقات: chasteningly (adv.), chastener (n.), chastenment (n.)
(1) تعریف: to awaken conscience or bring about moral improvement through suffering, discipline, or punishment.
مترادف: discipline, punish
متضاد: pamper
مشابه: castigate, chastise, correct, penalize

- His reckless driving had nearly caused a child's death, and the experience chastened him.
[ترجمه حسین] رانندگی بی ملاحظه ی او نزیک بود منجر به مرگ یک کودک شود، و این تجربه او را بیدار کرد. ( که دیگر با بی ملاحظگی رانندگی نکند )
|
[ترجمه گوگل] رانندگی بی احتیاطی او تقریباً باعث مرگ یک کودک شده بود و این تجربه او را تنبیه کرد
[ترجمه ترگمان] رانندگی بی ملاحظه او باعث مرگ یک کودک شده بود و این تجربه او را تنبیه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to subdue or restrain.
مترادف: control, curb, restrain, subdue
مشابه: moderate, tame, tone down

- He determined to chasten his temper and act more calmly in the future.
[ترجمه گوگل] او مصمم شد که عصبانیت خود را اصلاح کند و در آینده با آرامش بیشتری رفتار کند
[ترجمه ترگمان] مصمم بود که خشمش را حفظ کند و با آرامش بیشتری در آینده رفتار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Observing the performances of the other competitors chastened his hopes of a win.
[ترجمه گوگل] مشاهده عملکرد سایر رقبا امید او را به پیروزی ترغیب کرد
[ترجمه ترگمان] مشاهده عملکرد رقبای دیگر امید خود به پیروزی را از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make chaste; purify.
مترادف: cleanse, purify
متضاد: corrupt

- After committing such sins, she became a nun, hoping to chasten her soul.
[ترجمه گوگل] پس از ارتکاب چنین گناهانی، به امید عذاب روح خود راهبه شد
[ترجمه ترگمان] پس از انجام چنین گناهان، زن روحانی شد، به امید اینکه روحش را نجات دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He has clearly not been chastened by his thirteen days in detention.
[ترجمه گوگل]مشخصاً او سیزده روز در بازداشتش تنبیه نشده است
[ترجمه ترگمان]او به روشنی سیزده روز بازداشت خود را تنبیه نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She has been chastened by all kinds of experiences in life.
[ترجمه گوگل]او با انواع تجربیات زندگی تنبیه شده است
[ترجمه ترگمان]او همه تجربه های زندگی را تنبیه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He felt suitably chastened and apologized.
[ترجمه گوگل]او احساس تنبیه مناسب کرد و عذرخواهی کرد
[ترجمه ترگمان]او تنبیه خوبی شد و عذرخواهی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Party workers have returned to their home towns, chastened by their overwhelming defeat.
[ترجمه گوگل]کارگران حزب به شهرهای خود بازگشته‌اند، در حالی که با شکست قاطع خود تنبیه شده‌اند
[ترجمه ترگمان]کارگران حزبی به شهرهای اصلی خود بازگشته و با شکست شدید خود تنبیه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. From this chastening experience he learnt some useful lessons.
[ترجمه گوگل]از این تجربه تنبیهی او درس های مفیدی آموخت
[ترجمه ترگمان]از این تجربه chastening درس های مفیدی یاد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A chastened Agassi flew home for a period of deep contemplation.
[ترجمه گوگل]آغاسی تنبیه شده برای مدتی تفکر عمیق به خانه پرواز کرد
[ترجمه ترگمان]برای یک دوران تفکر عمیق به سوی خانه پرواز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was chastened by his failure.
[ترجمه گوگل]او با شکست خود تنبیه شد
[ترجمه ترگمان]از کار افتادن او تنبیه می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She gave them a chastening lecture.
[ترجمه گوگل]او برای آنها سخنرانی تنبیهی کرد
[ترجمه ترگمان]او به آن ها یک سخنرانی طولانی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. chasten a proud spirit.
[ترجمه گوگل]تنبیه روح مغرور
[ترجمه ترگمان]یک روح مغرور برای کار کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was chastened by the traffic accident; he had nearly died.
[ترجمه گوگل]او به دلیل تصادف رانندگی تنبیه شد نزدیک بود بمیرد
[ترجمه ترگمان]از تصادف رانندگی یاد گرفته بود؛ نزدیک بود بمیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The President now seems a more chastened and less confident politician than when he set out a week ago.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور اکنون نسبت به زمانی که یک هفته پیش تصمیم گرفت سیاستمداری تنبیه شده تر و با اعتماد به نفس کمتری به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور اکنون به نظر می رسد که سیاست مدار chastened و confident از زمانی است که یک هفته پیش شروع به کار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was chastened by the defeat and determined to work harder in future.
[ترجمه گوگل]او با شکست تنبیه شد و مصمم شد در آینده سخت‌تر کار کند
[ترجمه ترگمان]او با شکست تنبیه شد و تصمیم گرفت در آینده سخت تر کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His style was chastened by study of great writers.
[ترجمه گوگل]سبک او با مطالعه نویسندگان بزرگ تنبیه شد
[ترجمه ترگمان]سبک او به وسیله مطالعه نویسندگان بزرگ تنبیه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Age has chastened his violent temper.
[ترجمه گوگل]سن، خلق و خوی خشن او را تنبیه کرده است
[ترجمه ترگمان]دوران خوی خشن او را تنبیه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصفیه و تزکیه کردن (فعل)
chasten

انگلیسی به انگلیسی

• punish, discipline; criticize harshly; purify
if you are chastened by something, it makes you regret your behaviour; a formal word.

پیشنهاد کاربران

باعث بشی کسی به اشتباهش پی ببره
کسی را به خاطر کار اشتباهش متاسف کردن
کسی را از کار زشتش اگاه کردن یا گوشزد کردن
اصلاح کردن, تصفیه و تزکیه کردن

بپرس