characterize

/ˈkerəktəˌraɪz//ˈkærəktəraɪz/

معنی: مشخص کردن، توصیف کردن، منش نمایی کردن، متصف کردن
معانی دیگر: (منش یا سیرت یا ویژگی های کسی یا چیزی را) شرح دادن، ترسیم کردن، سرشت نمودن، ویژگی کسی یا چیزی بودن، متمایز کردن، منقوش کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: characterizes, characterizing, characterized
(1) تعریف: to describe (someone or something) in terms of what one considers to be the most distinguishing feature or features; ascribe certain characteristics to.
مشابه: define, dominate, label, qualify, represent, stamp, style, type

- The press characterized him as a criminal.
[ترجمه گوگل] مطبوعات او را یک جنایتکار توصیف کردند
[ترجمه ترگمان] مطبوعات او را به عنوان یک مجرم شناخته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be a distinguishing attribute or quality of.
مشابه: feature, mark

- Depth of knowledge by its author characterizes this book.
[ترجمه گوگل] عمق دانش نویسنده آن مشخصه این کتاب است
[ترجمه ترگمان] عمق دانش توسط مولف این کتاب، این کتاب را مشخص می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they characterize anyone who disagrees with them as a traitor
آنان هرکس را که با آنها مخالف باشد خائن توصیف می کنند.

2. How would you characterize the mood of the 1990s?
[ترجمه Mariam] حال و هوای دهه 1990 را چگونه توصیف میکنید؟
|
[ترجمه گوگل]حال و هوای دهه 1990 را چگونه توصیف می کنید؟
[ترجمه ترگمان]حالت دهه ۱۹۹۰ را چگونه توصیف می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Bright colours and bold strokes characterize his early paintings.
[ترجمه گوگل]رنگ‌های روشن و سکته‌های جسورانه نقاشی‌های اولیه او را مشخص می‌کند
[ترجمه ترگمان]رنگ های روشن و ضربه های پررنگ نقاشی های او را مشخص می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Both characterize connections in reality and both give an account of the character of our beliefs about them.
[ترجمه گوگل]هر دو پیوندها را در واقعیت مشخص می کنند و هر دو شرحی از ویژگی باورهای ما در مورد آنها ارائه می دهند
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها ارتباطات را در واقعیت مشخص می کنند و هر دو به شخصیت باورهای ما در مورد آن ها توجه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Scientists characterize the humanities as uncertain, vague and irrelevant.
[ترجمه گوگل]دانشمندان علوم انسانی را نامشخص، مبهم و نامربوط توصیف می کنند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان علوم انسانی را به عنوان نامطمئن و نامربوط توصیف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In consequence, simple statistical techniques are used to characterize the grain size distribution data.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، از تکنیک‌های آماری ساده برای توصیف داده‌های توزیع اندازه دانه استفاده می‌شود
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، از تکنیک های آماری ساده برای مشخص کردن داده های توزیع اندازه دانه استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The problem arose of how best to characterize the booklet for teachers.
[ترجمه گوگل]مشکل این بود که چگونه می توان این جزوه را برای معلمان توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]این مشکل ناشی از این است که چگونه میتوان دفترچه را برای معلمان طبقه بندی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His opponents have tried to characterize him as indifferent to the concerns of the working class.
[ترجمه گوگل]مخالفان او سعی کرده اند او را به عنوان بی تفاوت نسبت به نگرانی های طبقه کارگر توصیف کنند
[ترجمه ترگمان]مخالفان او سعی کرده اند تا او را نسبت به نگرانی های طبقه کارگر نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the pages that follow I will characterize some of the more obvious signs of a badly organized and motivated operation.
[ترجمه گوگل]در صفحات بعدی برخی از نشانه های آشکارتر یک عملیات بد سازماندهی شده و با انگیزه را شرح خواهم داد
[ترجمه ترگمان]در صفحاتی که از من پیروی می کنند، برخی از نشانه های آشکار یک عمل بد سازمان یافته و با انگیزه را مشخص خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Improve laboratory capabilities to identify and characterize emerging pathogens.
[ترجمه گوگل]بهبود قابلیت‌های آزمایشگاهی برای شناسایی و توصیف پاتوژن‌های در حال ظهور
[ترجمه ترگمان]بهبود قابلیت های آزمایشگاهی برای شناسایی و شناسایی عوامل pathogens در حال ظهور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Another way to characterize these deepening levels of concentration is by the amount of time the mind can remain undisturbed.
[ترجمه گوگل]راه دیگر برای مشخص کردن این سطوح عمیق تمرکز، مدت زمانی است که ذهن می تواند بدون مزاحمت بماند
[ترجمه ترگمان]یک راه دیگر برای مشخص کردن این سطوح عمیق غلظت، مقدار زمانی است که ذهن می تواند دست نخورده باقی بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Can you characterize your own political belief system?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید سیستم اعتقاد سیاسی خود را مشخص کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید سیستم اعتقادی سیاسی خود را مشخص کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A lot of people characterize romance as trashy books.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم عاشقانه را به عنوان کتاب های بی ارزش توصیف می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم داستان عاشقانه را به عنوان کتاب بی ارزش توصیف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some of them we would characterize as networks, others as staff support / staff development cooperatives.
[ترجمه گوگل]برخی از آنها را به عنوان شبکه، برخی دیگر را به عنوان تعاونی های پشتیبانی / توسعه کارکنان توصیف می کنیم
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها ما را به عنوان شبکه ها، دیگران به عنوان حمایت از تعاونی توسعه کارکنان \/ کارکنان توصیف می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. What concepts can be used to characterize those systems that are not democratic?
[ترجمه گوگل]چه مفاهیمی را می توان برای مشخص کردن نظام هایی که دموکراتیک نیستند به کار برد؟
[ترجمه ترگمان]کدام مفاهیم می توانند برای مشخص کردن سیستم هایی که دموکراتیک نیستند مورد استفاده قرار گیرند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشخص کردن (فعل)
specify, determine, define, distinguish, characterize

توصیف کردن (فعل)
qualify, portray, characterize, describe

منش نمایی کردن (فعل)
characterize

متصف کردن (فعل)
define, characterize

تخصصی

[ریاضیات] سرشت نمودن، مشخص کردن، مشخص ساختن، توصیف کردن

انگلیسی به انگلیسی

• describe; be a characteristic of (also characterise)
to characterize someone or something means to be typical of them.

پیشنهاد کاربران

توصیف کردن
مثال: His novels are characterized by rich imagery.
رمان های او با تصویرسازی غنی مشخص می شوند.
شخصیت بخشیدن
توصیف کردن/مشخص کردن ویژگی های ( کسی یا چیزی )
( در فیلم و رمان ) شخصیت پردازی کردن
متصف به. . .
By characterize مشخصه اصلی x فلان چیز است.
مشخصه یا ویژگی بارز چیزی بودن
مشخصه چیزی بودن
توصیف کردن مشخصه های کسی یا چیزی
ویژگی های کسی یا چیزی را شرح دادن
این واژه برابر ( مشخصه سازی کردن ) می باشد.
( charact ) با ( سرشت ) از یک بُن و ریشه می باشد.
( er ) با ( آر ) از یک ریشه و بن می باشد. . . سرشتار
( ize ) با ( یختن، یزیدن ) از یک ریشه و بن می باشد. . . ( سرشتاریختن ) یا ( سرشتیختن )
...
[مشاهده متن کامل]

characterize= واژه ( پیشنهادی ) سرشتیختن
characterized=سرشتیخته

شرح و توصیف از چیزی داشتن
توصیف کردن ، متصف کردن ، وصف کردن، صلاحیت ، به نحوه احسن
You described calmness as a sign of the beauty of the event of your common names

بیش از حد بزرگ جلوه دادن
اغراق در توصیف کردن
مشخصه ی چیزی بودن
صفت، مشخصه و مُعرّف چیزی بودن مثلا رنگ روغن، صفت، مشخصه و معرف آثار این نقاش است/توصیف، معرفی و مشخص کردن با ویژگی های خاصی مثلا آن مورخ، آن دوره را به عنوان عصر خرد توصیف، معرفی و مشخص می کند.
وصف بارز چیزی بودن
ویژگی پردازی کردن
شناختن، شناساندن
مشخص کردن ویژگی ها
توصیف کردن مشخص کردن ( مثال مشخص کردن نوشته ی کسی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس