chapter

/ˈt͡ʃæptər//ˈt͡ʃæptə/

معنی: باب، شعبه، قسمت، مقاله، فصل، فصل یاقسمتی از کتاب، فصل یا قسمت مختصری
معانی دیگر: فصل (کتاب و رساله و غیره)، فرگرد، هرچیز فصل مانند (مثلا بخشی از زندگی یا داستان یا رویداد)، شعبه (به ویژه باشگاه ها وانجمن های اخوت و غیره)، گردهمایی رسمی رهبران روحانی، حاضران در چنین جلسه، (کتاب را) به فصل بخش کردن، فصل دار کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one of the main sections of a book, usu. marked with a number or title.
مشابه: division, part, passage, portion, section, subdivision

- This book has twelve chapters.
[ترجمه لونا] این کتاب شامل ۱۲ فصل میشود
|
[ترجمه آتنا] این کتاب دارای ۱۲ فصل است
|
[ترجمه Anime] این کتاب ۱۲ فصل دارد
|
[ترجمه گوگل] این کتاب دوازده فصل دارد
[ترجمه ترگمان] این کتاب دوازده فصل دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The assignment was to read chapter five in the textbook for Friday.
[ترجمه Sety] فصل پنجم کتاب درسی را خواندن وظیفه جمعه بود
|
[ترجمه گوگل] تکلیف خواندن فصل پنجم کتاب درسی برای جمعه بود
[ترجمه ترگمان] هدف از این کار خواندن فصل پنجم در کتاب درسی برای روز جمعه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a branch of a club or other organization.
مشابه: branch, department, division, local, subdivision

- Our local chapter of the Red Cross has over a hundred volunteer workers.
[ترجمه گوگل] بخش محلی ما در صلیب سرخ بیش از صد کارگر داوطلب دارد
[ترجمه ترگمان] بخش محلی صلیب سرخ ما بیش از صد کارگر داوطلب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an important or distinct period in anything.
مترادف: phase, stage
مشابه: episode, era, part, passage, period, portion, section, time

- That chapter of his life is over.
[ترجمه گوگل] آن فصل از زندگی او به پایان رسیده است
[ترجمه ترگمان] اون بخش از زندگیش دیگه تموم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was a sad chapter in the history of their country.
[ترجمه گوگل] این فصل غم انگیزی در تاریخ کشورشان بود
[ترجمه ترگمان] این یک فصل غمناک در تاریخ کشور آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: an assembly of monks or of the canons of a church.
مترادف: consistory
مشابه: assembly, conclave, conference, convention, convocation, gathering, meeting, synod
اسم ( noun )
(1) تعریف: one of the main sections of a book, usu. marked with a number or title.
مشابه: division, part, passage, portion, section, subdivision

- This book has twelve chapters.
[ترجمه گوگل] این کتاب دوازده فصل دارد
[ترجمه ترگمان] این کتاب دوازده فصل دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The assignment was to read chapter five in the textbook for Friday.
[ترجمه گوگل] تکلیف خواندن فصل پنجم کتاب درسی برای جمعه بود
[ترجمه ترگمان] هدف از این کار خواندن فصل پنجم در کتاب درسی برای روز جمعه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a branch of a club or other organization.
مشابه: branch, department, division, local, subdivision

- Our local chapter of the Red Cross has over a hundred volunteer workers.
[ترجمه گوگل] بخش محلی ما در صلیب سرخ بیش از صد کارگر داوطلب دارد
[ترجمه ترگمان] بخش محلی صلیب سرخ ما بیش از صد کارگر داوطلب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an important or distinct period in anything.
مترادف: phase, stage
مشابه: episode, era, part, passage, period, portion, section, time

- That chapter of his life is over.
[ترجمه گوگل] آن فصل از زندگی او به پایان رسیده است
[ترجمه ترگمان] اون بخش از زندگیش دیگه تموم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was a sad chapter in the history of their country.
[ترجمه گوگل] این فصل غم انگیزی در تاریخ کشورشان بود
[ترجمه ترگمان] این یک فصل غمناک در تاریخ کشور آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: an assembly of monks or of the canons of a church.
مترادف: consistory
مشابه: assembly, conclave, conference, convention, convocation, gathering, meeting, synod

جمله های نمونه

1. chapter and verse
1- نقل قول از یا اشاره ی دقیق به سوره ی انجیل 2- اطلاعات دقیق و مستند 3- مرجع

2. each chapter of this book is divided into ten sections
هر فصل این کتاب به ده بخش تقسیم شده است.

3. a chapter of accidents
یک سلسله ناملایمات،رویدادهای پیاپی و بد

4. a black chapter in the history of iran
فصلی تاریک در تاریخ ایران

5. a digressive chapter which is entirely different from the main subject of the book
فصل نامربوط که با موضوع اصلی کتاب کاملا فرق دارد

6. the penultimate chapter of a book
فصل ما قبل آخر کتاب

7. the second chapter describes his birthplace
فصل دوم،زادگاه او را شرح می دهد.

8. the ultimate chapter of the book
آخرین فصل کتاب

9. the waverly chapter of the rotary club
شعبه ی باشگاه روتاری در شهر ویورلی

10. he skipped one chapter and went to the next one
یک فصل را نخوانده گذاشت و رفت به فصل بعدی.

11. the book's final chapter
فصل آخر کتاب

12. the head of a chapter
سرفصل

13. buried away somewhere in the third chapter was an account of their meeting
شرح ملاقات آنها در فصل سوم کتاب در جایی دور از دید قرار داشت.

14. the first verse of the first chapter of genesis
آیه ی اول فصل اول کتاب پیدایش (انجیل)

15. she spent half an hour browsing through the chapter he had already read
او نیم ساعت فصلی را که قبلا خوانده بود جسته گریخته مرور کرد.

16. when he was transfered to mashad, a new chapter of his life was about to begin
وقتی به مشهد منتقل شد فصل جدیدی از زندگانیش در شرف آغاز شدن بود.

17. you must learn the vocabulary at the end of each chapter
بایستی واژگان آخر هر فصل را یاد بگیرید.

18. as to what goes on inside the brain, that i must leave to the next chapter
درباره ی آنچه در داخل مغز روی می دهد درفصل بعدی صحبت خواهم کرد.

19. The chapter headings are useful signposts to the content of the book.
[ترجمه گوگل]سرفصل های فصل نشانه های مفیدی برای محتوای کتاب هستند
[ترجمه ترگمان]عناوین بخش برای محتوای کتاب مفید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I'll just finish the chapter then I'll come.
[ترجمه گوگل]فقط فصل را تمام می کنم بعد می آیم
[ترجمه ترگمان]این فصل را تمام خواهم کرد، بعد خواهم آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. They find each other in the final chapter of the book.
[ترجمه گوگل]آنها در فصل پایانی کتاب یکدیگر را پیدا می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در فصل آخر کتاب یکدیگر را پیدا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. In the above chapter, we have learned what the essence of translation is.
[ترجمه گوگل]در فصل فوق متوجه شدیم که ماهیت ترجمه چیست
[ترجمه ترگمان]در بخش بالا ما یاد گرفته ایم که ماهیت ترجمه چیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. We dealt with this in a previous chapter.
[ترجمه گوگل]در فصل قبل به این موضوع پرداختیم
[ترجمه ترگمان]ما در یک فصل قبل با این موضوع برخورد کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Please read on to the end of the chapter.
[ترجمه گوگل]لطفا تا آخر فصل را بخوانید
[ترجمه ترگمان]لطفا در پایان این بخش مطالعه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The first chapter describes the strange sequence of events that lead to his death.
[ترجمه گوگل]فصل اول توالی عجیب وقایعی که منجر به مرگ او می شود را شرح می دهد
[ترجمه ترگمان]در فصل اول، توالی عجیب وقایعی را شرح می دهد که منجر به مرگ او می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Each chapter is referenced in minute detail.
[ترجمه گوگل]هر فصل با جزئیات دقیق ارجاع داده شده است
[ترجمه ترگمان]هر فصل به جزئیات دقیقه اشاره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باب (اسم)
portal, gate, chapter, strait, door

شعبه (اسم)
wing, branch, member, arm, chapter, substation, department, offshoot, prong, embranchment

قسمت (اسم)
detachment, section, party, leg, share, portion, sect, lot, division, dole, proportion, segment, canton, arm, chapter, department, ratio, plank, feck, parcel, percentage, compartment, snick, grist, internode, kismet, rasher, whang

مقاله (اسم)
article, treatise, dissertation, tract, chapter, paper, essay, editorial, disquisition, tractate

فصل (اسم)
article, clause, book, chapter, item, season

فصل یاقسمتی از کتاب (اسم)
book, chapter

فصل یا قسمت مختصری (اسم)
chapter

تخصصی

[ریاضیات] فصل، باب، بخش، جداکننده

انگلیسی به انگلیسی

• one of the main divisions of a book or other literary work; phase, stage, period; local branch of an organization; assembly of church leaders
a chapter is one of the parts that a book is divided into.
you can refer to a part of your life or to a period in history as a chapter; a literary use.
a chapter is also a local branch of a particular organization; used in american english.

پیشنهاد کاربران

فصل
مثال: She read the first chapter of the book last night.
او دیشب اولین فصل کتاب را خواند.
علاوه بر معانی دوستان، به معنای شعبه یا بخش از یک اداره یا سازمان هم هست .
به قسمت های مانگا چپتر میگن
مرحله
دفتر
بخش
سوره قرآن
بخشی از مانگا چپتر نامیده می شود
جز قران
سرگذشت، زندگینامه:
your next chapter is going to be amazing
آینده شما شگفت انگیز خواهد بود.
هات.
فصل کتاب
قسمت. فصل. بخشی از. . . . . . .
فصل - بخشی از کل کتاب
فصل
قسمت بخش. . . . . . . .
قسمت کوتاه و بخصوصی از کتاب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس