challenge

/ˈt͡ʃæləndʒ//ˈt͡ʃæləndʒ/

معنی: گردنکشی، طلب حق، دعوت بجنگ، رقابت کردن، بمبارزه طلبیدن، سرپیچی کردن
معانی دیگر: ستیزه جویی کردن، برمخیدن، به مبارزه طلبیدن، ستیزیدن، چالش کردن، عرض اندام کردن، نفس کش طلبیدن، هماورد جویی کردن، مورد پرسش و تردید قرار دادن، مخالفت کردن، حساب پس خواستن، ستیزگان، دعوت به جنگ تن به تن، هل من مبارز، عناد، کلنجار، فرمان دادن اسم شب، دستور دادن شناسایی (که پاسدار به عابر و غیره می دهد)، (پاسدار) فرمان ایست دادن، فرمان ایست، (حقوق) رد کردن عضو ژوری، (در انتخابات) صحت رای یا آرا را مورد پرسش و تردید قرار دادن، صلاحیت رای دادن کسی را مورد تردید قرار دادن، سرتافتن، متهم کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a provocative or stimulating invitation to enter into a battle or other contest of skill.
مترادف: dare
مشابه: defiance, gage, invitation, provocation, summons

- He accepted the man's challenge and prepared to duel with him.
[ترجمه solmaz] او به مبارزه طلبیدن مرد را پذیرفت و آماده دوال با او شد.
|
[ترجمه P.A] او به مبارزه طلبیدن کرد را پذیرفت و برای دوال با او آماده شد.
|
[ترجمه بدون نام] مرد را به مبارزه طلبید و آماده جنگیدن با وی شد.
|
[ترجمه فروغ] او دعوت به مبارزه را پذیرفت و آماده ی دووئل با وی شد
|
[ترجمه امین] او دعوت مرد برای مبارزه را پذیرفت و آمادهٔ مبارزهٔ تن به تن با او شد.
|
[ترجمه گوگل] او چالش مرد را پذیرفت و آماده دوئل با او شد
[ترجمه ترگمان] او مبارزه را قبول کرد و آماده مبارزه با او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The champion has issued a challenge to all who seek to defeat him.
[ترجمه گوگل] قهرمان چالشی برای همه کسانی که به دنبال شکست دادن او هستند صادر کرده است
[ترجمه ترگمان] این قهرمان چالشی را برای همه کسانی که به دنبال شکست او هستند، صادر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an interesting or difficult problem or task.
مترادف: poser, problem
متضاد: cinch, snap
مشابه: obstacle, test, venture

- Coming up with a fair and efficient welfare system will be quite a challenge.
[ترجمه گوگل] ایجاد یک سیستم رفاهی عادلانه و کارآمد بسیار چالش برانگیز خواهد بود
[ترجمه ترگمان] رسیدن به یک سیستم رفاهی عادلانه و کارآمد یک چالش خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a calling into question; demand for justification.
مترادف: dissent, protest
مشابه: denunciation, objection, opposition, questioning

- The president viewed the criticism as a challenge to his administration.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور این انتقاد را چالشی برای دولت خود تلقی کرد
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور این انتقاد را به عنوان چالشی برای دولت خود تلقی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: challenges, challenging, challenged
(1) تعریف: to invite, esp. in a provocative manner, to enter into a battle or other contest of skill.
مترادف: dare, defy
مشابه: call, invite, provoke, summon

- He challenged the impudent fellow to a duel.
[ترجمه گوگل] او هموطن گستاخ را به دوئل دعوت کرد
[ترجمه ترگمان] این مرد گستاخ را به دوئل دعوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They challenged their opponents to a rematch.
[ترجمه گوگل] آنها حریف خود را به یک بازی برگشت دعوت کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها مخالفان خود را به مسابقه مجدد دعوت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His friends challenged him to steal the answer key to the exam.
[ترجمه گوگل] دوستانش او را به چالش کشیدند تا کلید پاسخنامه امتحان را بدزدد
[ترجمه ترگمان] دوستانش او را به چالش کشیدند تا کلید پاسخ امتحان را بدزدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bring into question; take exception to.
مترادف: contest, dispute, object to, oppugn, take exception to
مشابه: contradict, controvert, criticize, denounce, deny, disagree with, oppose, protest, question, take exception

- He challenged the advisability of starting such a project in the winter.
[ترجمه گوگل] او توصیه به شروع چنین پروژه ای در زمستان را به چالش کشید
[ترجمه ترگمان] او توصیه می کند که چنین پروژه ای را در زمستان راه اندازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Other scientists challenged the results of the study.
[ترجمه گوگل] دانشمندان دیگر نتایج این مطالعه را به چالش کشیدند
[ترجمه ترگمان] دیگر دانشمندان نتایج این مطالعه را به چالش کشیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to stimulate; arouse.
مترادف: arouse, excite, inspire, stimulate
مشابه: stretch, tax

- This book will challenge your intellect.
[ترجمه گوگل] این کتاب عقل شما را به چالش خواهد کشید
[ترجمه ترگمان] این کتاب intellect را به چالش می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A good teacher will try to challenge his or her students.
[ترجمه گوگل] یک معلم خوب سعی می کند دانش آموزان خود را به چالش بکشد
[ترجمه ترگمان] یک معلم خوب تلاش خواهد کرد تا دانش آموزان خود را به چالش بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: challenger (n.)
• : تعریف: to make or issue a challenge.
مترادف: enter the lists
مشابه: oppose

- We will challenge, and we won't give up till we've won.
[ترجمه گوگل] ما به چالش خواهیم کشید و تا زمانی که پیروز نشده باشیم تسلیم نخواهیم شد
[ترجمه ترگمان] ما به مبارزه خواهیم پرداخت، و تا زمانی که پیروز شویم تسلیم نمی شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the sentry gave the challenge
قراول اسم شب (اسم رمز) را خواست.

2. these ideas are open to challenge
این عقاید در معرض پرسش و تردید هستند.

3. his death confronted the party with a new challenge
مرگ او حزب را با چالش جدیدی مواجه کرد.

4. i did not think she would have the courage to challenge her ill-tempered boss
فکر نمی کردم یارای مقابله با رئیس بد خلق را داشته باشد.

5. Trying to become a doctor was quite a challenge, Dick discovered.
[ترجمه گوگل]دیک کشف کرد که تلاش برای پزشک شدن بسیار چالش برانگیز بود
[ترجمه ترگمان]دیک فهمید که می خواهد دکتر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Never challenge a fool to do wrong.
[ترجمه Nazanib] هرگز یک احمق را به چالش انجام دادن کار اشتباه نکشید
|
[ترجمه 😇] هرگز یک نادان را به چالش کار اشتباه دعوت نکنید
|
[ترجمه گوگل]هرگز احمق را برای انجام اشتباه به چالش نکش
[ترجمه ترگمان]هرگز یک احمق را به هیچ وجه اشتباه نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An awesome challenge/task lies ahead of them.
[ترجمه گوگل]چالش/وظیفه عالی پیش روی آنهاست
[ترجمه ترگمان]یک چالش یا چالش شگفت انگیز پیش روی آن ها قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We must meet the challenge squarely .
[ترجمه گوگل]ما باید با چالش روبرو شویم
[ترجمه ترگمان]ما باید چالش را مستقیما ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The weather presented a particular challenge, especially for American servicemen unaccustomed to subarctic conditions.
[ترجمه گوگل]آب و هوا چالش خاصی را به وجود آورد، به ویژه برای سربازان آمریکایی که به شرایط زیر قطبی عادت نداشتند
[ترجمه ترگمان]آب و هوا یک چالش ویژه بود، به خصوص برای نظامیان آمریکایی که به شرایط subarctic عادت نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our task is to challenge the UN to make a swift decision.
[ترجمه گوگل]وظیفه ما این است که سازمان ملل را برای اتخاذ یک تصمیم سریع به چالش بکشیم
[ترجمه ترگمان]وظیفه ما به چالش کشیدن سازمان ملل برای اتخاذ تصمیم سریع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The college entrance examination is a real challenge.
[ترجمه گوگل]امتحان ورودی کالج یک چالش واقعی است
[ترجمه ترگمان]امتحان ورودی کالج یک چالش واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I want to challenge,is naked game.
[ترجمه گوگل]من می خواهم به چالش، بازی برهنه است
[ترجمه ترگمان]می خواهم مبارزه کنم، بازی برهنه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The planned general strike represents an important economic challenge to the government.
[ترجمه گوگل]اعتصاب عمومی برنامه ریزی شده یک چالش اقتصادی مهم برای دولت است
[ترجمه ترگمان]اعتصاب عمومی برنامه ریزی شده نشان دهنده یک چالش مهم اقتصادی برای دولت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Standing firm is to challenge difficult courageously and to leave the smile after sccess to oneself.
[ترجمه گوگل]استوار ایستادن به معنای به چالش کشیدن شجاعانه و سپردن لبخند پس از شکست به خود است
[ترجمه ترگمان]شرکت ایستادن برای به چالش کشیدن شجاعانه و ترک لبخند پس از sccess به خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Liszt's piano music presents an enormous technical challenge.
[ترجمه گوگل]موسیقی پیانوی لیست چالش فنی عظیمی را به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]موسیقی پیانو فرانس لیست یک چالش تکنیکی عظیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The result of the vote poses a serious challenge to the government's credibility.
[ترجمه گوگل]نتیجه رای گیری اعتبار دولت را با چالش جدی مواجه می کند
[ترجمه ترگمان]نتیجه رای گیری یک چالش جدی برای اعتبار دولت به حساب می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I was totally unprepared for the challenge which faced me.
[ترجمه گوگل]من برای چالشی که با آن روبرو شدم کاملاً آماده نبودم
[ترجمه ترگمان]برای چالشی که با من روبرو شده آماده نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I relish the challenge of doing jobs that others turn down.
[ترجمه گوگل]من از چالش انجام کارهایی که دیگران آن را رد می کنند لذت می برم
[ترجمه ترگمان]از چالشی که دیگران انجام می دهند لذت می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Six journalists sought to challenge in court the legality of the ban on broadcasting.
[ترجمه گوگل]شش روزنامه‌نگار خواستند قانونی بودن ممنوعیت پخش رادیو و تلویزیون را در دادگاه به چالش بکشند
[ترجمه ترگمان]شش روزنامه نگار به دنبال چالش کشیدن در دادگاه قانونی بودن ممنوعیت پخش برنامه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گردنکشی (اسم)
turbulence, challenge, turbulency

طلب حق (اسم)
challenge

دعوت بجنگ (اسم)
challenge

رقابت کردن (فعل)
contend, rival, corrival, challenge, compete, vie

بمبارزه طلبیدن (فعل)
dare, defy, oppugn, challenge

سرپیچی کردن (فعل)
disobey, challenge

تخصصی

[فوتبال] مبارزه کردن- درگیری
[صنعت] رقابت کردن، به مبارزه طلبیدن، چالش کردن، تلاش کردن
[حقوق] ایراد گرفتن (به صلاحیت)، جرح کردن، اعتراض، جرح

انگلیسی به انگلیسی

• invitation to engage in a contest, dare; something which tests one's ability, difficult and stimulating task
dare, invite to engage in a contest; stimulate, test one's ability; demand that one identify himself (military)
a challenge is something new and difficult which will require great effort and determination.
a challenge to something is a questioning of its truth, value, or authority.
if you challenge someone, you invite them to fight or compete with you.
if you challenge ideas or people, you question their truth, value, or authority.

پیشنهاد کاربران

چالش
مثال: Learning a new language can be a challenge.
یادگیری یک زبان جدید می تواند چالشی باشد.
چالش
چالش، مواجهه
Overcoming challenges makes us stronger.
غلبه بر چالش ها باعث می شود ما قوی تر شویم.
معنی : مبارزه طلبی
( که در آن "توانایی" و "میزان مهارت" شما امتحان میشود )
به مبارزه طلبیدن؛ تحدی:
Aaron Burr challenged Alexander Hamilton to a duel.
چالش، به مبارزه طلبیدن
مشکل ساز بودن، دردسر درست کردن
open challenge
تعارض آشکار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : challenge
✅️ اسم ( noun ) : challenge / challenger
✅️ صفت ( adjective ) : challenging / challenged
✅️ قید ( adverb ) : challengingly
"دعوت کردن" هم معنی میده در بعضی بافت های معنایی . . . "دعوت کردن" به انجام کاری دشوار
کسی یا چیزی را در معرض چیزی قرار دادن برای سنجش عکس العمل آن شخص یا وسیله
Tsinas et al. [22] reported a reduction in lesion score without affecting the growth performance in broilers challenged with Eimeria acervulina and E. maxima
...
[مشاهده متن کامل]

سیناس و همکاران [ 22 ] یک کاهش امتیاز جراحت را بدون تأثیر بر عملکرد رشد در جوجه های گوشتی که در معرض ایسر وولینا ایمریا و ماکسیمیا ایمریا قرار داده شده بودند گزارش کردند

تحدّی
به چالش کشاندن
. . . challenge with
دست و پنجه نرم کردن با . . .
سر و کلّه زدن با . . .
کلنجار رفتن با . . .
( با یک امر بغرنج )
دشواری
چالِشیدن =
م. ث
من شما را می چالِشم تا دیگر وارد این بحث های مسخره نژاد پرستی نشوید
S. th that you do in race or some where like that to dont be low of your opponent.
معنی:کارهایی که در مسابقه یا جاهایی مثل اون انجام میدید که از رقیبت کم نیاری .
مبارزه طلبی
تجدیدنظر کردن

در حقوق، بهتر از معنای اعتراض برای این واژه، معنای 《ایراد و ایراد به صلاحیت》است.
چند تا مثال:
The Challenge of Impunity
ایراد به معافیت از مجازات یا مصونیت
However, Germany challenged the Italian rulings before the ICJ, . . .
...
[مشاهده متن کامل]

با این حال، پیش از ICJ، آلمان به تصمیمات ایتالیا ایراد گرفت، . . .
. . . the victim’s right to challenge and tender evidence has been confirmed by the Appeals Chamber.
دادگاه تجدید نظر، حق قربانی ر برای ایراد و ارائه ادله تأیید نموده است.

رقابت
مبارزه
چالش
رقابت کردن
مقابله
به چالش کشیدن
در متون حقوق، به معنای جرح و اعتراض می باشد
An invitaion from sb to fight, play, argue, etc. against him/her: "I bet you cant eat all that food you've got on your plate. "
"?Is that a challenge"
A new or difficult thing that tests your abilities
کارهای جدید
بگو و مگو - یکی به دو - مشاجره لفظی
عبارت Challenge - Response Authentication: احراز اصالت دعوت پاسخ
چالش، مبارزه طلبی
زیر سوال بردن
call to a fight
به رقابت دعوت کردن*به مبارزه طلبیدن

مسئله
مشکل، نگرانی
سختی - مشکل
چالش، معضل، مسئله بغرنج
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس