chair

/ˈt͡ʃer//t͡ʃeə/

معنی: مقر، صندلی، کرسی استادی در دانشگاه، بر کرسی یا صندلی نشاندن
معانی دیگر: کرسی استادی دانشگاه، ریاست (جلسه یا کمیته)، رئیس جلسه، (در گردهمایی و کمیته و غیره) ریاست کردن، رئیس جلسه شدن، (انگلیس) سوار تخت روان کردن و بر دوش تحسین کنندگان در شهر گرداندن، مقام، قدرت یا اعتبار، رجوع شود به: sedan chair، در صندلی قرار دادن، نشاندن، در مسند یا مقامی قرار دادن، دارای اعتبار یا قدرت کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a piece of furniture, usu. with a back and four legs, for one person to sit on.

- A friend will be joining us for dinner, so we'll need another chair.
[ترجمه ] یک دوست قرار است به جمع شام ما بپیوندد و ما نیز یک صندلی دیگری نیاز داریم
|
[ترجمه گوگل] دوستی برای شام به ما می‌پیوندد، بنابراین به صندلی دیگری نیاز داریم
[ترجمه ترگمان] یک دوست برای شام به ما ملحق می شود، بنابراین به یک صندلی دیگر احتیاج خواهیم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a position or office of authority and importance.

(3) تعریف: the person occupying such a position; anyone who presides over a group or meeting.
مشابه: chairman

- When will you take over as chair of the department?
[ترجمه tala] کی به عنوان رئیس دپارتمان قرار خواهی گرفت؟
|
[ترجمه گوگل] چه زمانی ریاست این بخش را به عهده می گیرید؟
[ترجمه ترگمان] کی به عنوان صندلی اداره می ری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the electric chair.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chairs, chairing, chaired
• : تعریف: to preside over (a board, meeting, or the like).
مشابه: moderate

- We have not yet decided who will chair the committee next year.
[ترجمه گوگل] ما هنوز تصمیم نگرفته ایم که چه کسی ریاست کمیته را در سال آینده بر عهده خواهد داشت
[ترجمه ترگمان] ما هنوز تصمیم نگرفته ایم که چه کسی سال آینده ریاست این کمیته را بر عهده خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a chair contoured to fit the body
صندلی که مطابق با شکل بدن انسان طراحی شده است

2. this chair belongs in that corner
جای این صندلی در آن گوشه است.

3. this chair is free
این صندلی خالی است.

4. this chair is inconvenient
این صندلی راحت نیست.

5. this chair is made of nine pieces
این صندلی از نه قطعه ساخته شده است.

6. the chair
صندلی اعدام

7. a backless chair
صندلی بدون پشتی

8. a canvas-backed chair
صندلی دارای پشتی کرباسی

9. a folding chair
صندلی تاشو

10. a padded chair
صندلی با رویه نرم

11. a reclining chair
صندلی دارای پشتی متحرک،صندلی لمیدنی

12. a toy chair
صندلی عروسکی

13. a well-made chair
یک صندلی خوش ساخت

14. an easy chair
صندلی راحتی

15. an empty chair
صندلی خالی

16. hitch your chair closer to the table!
صندلی خودت را به میز نزدیک تر بکش !

17. my special chair
صندلی مخصوص من

18. put the chair near the table
صندلی را نزدیک میز بگذار.

19. in the chair
در مقام ریاست جلسه

20. take the chair
(در جلسه) ریاست کردن

21. a sturdy, handsome chair
یک صندلی محکم و زیبا

22. he asked the chair for a five minute recess
از رئیس جلسه درخواست پنج دقیقه تنفس کرد.

23. he toed the chair forward
با تک پا صندلی را جلو زد.

24. i hunched my chair closer to the table
صندلی خود را به نزدیک میز کشیدم.

25. kazem thrust the chair forward
کاظم صندلی را جلوکشید.

26. please keep my chair until i get back from the bathroom
لطفا صندلی مرا نگهدارید تا از دستشویی برگردم.

27. sit on whichever chair ali points to
روی هر صندلی که علی به آن اشاره می کند بنشین !

28. to channel a chair leg
پایه ی صندلی را شیاردار کردن

29. to smash a chair
صندلی را شکستن

30. i have occupied the chair of english literature for years
سال هاست که کرسی ادبیات انگلیسی را اشغال کرده ام.

31. i pushed back his chair
صندلی او را به عقب هل دادم.

32. i sank into a chair and watched t. v.
در صندلی فرورفتم و تلویزیون تماشا کردم.

33. pari rose from her chair
پری از صندلی خود برخاست.

34. she sat on a chair
روی صندلی نشست.

35. she sat on the chair with a vacant look on her face
با چهره ای بی حالت روی صندلی نشست.

36. the arm of a chair
دسته ی صندلی

37. the legs of the chair
پایه های صندلی

38. the paint on the chair is getting chipped
رنگ صندلی دارد ورقه ورقه می شود.

39. the president took the chair
رییس جمهور بر مسند نشست.

40. the seat of the chair
ته صندلی

41. to settle in a chair
در صندلی جای گرفتن

42. who is going to chair the meeting?
ریاست جلسه به عهده چه کسی خواهد بود؟

43. he parked himself in a chair and read the newspaper
او در صندلی قرار گرفت و به روزنامه خواندن پرداخت.

44. he planked himself in the chair
او تالاپی روی صندلی نشست.

45. he skewed around in his chair
خودش را در صندلی چرخاند.

46. he was strapped to a chair
او را به صندلی تسمه پیچ کرده بودند.

47. nicole sat upright in her chair
نیکول در صندلی خود راست نشست.

48. she eased herself into the chair
او با آرامش در صندلی قرار گرفت.

49. she slipped away from the chair onto the floor
او از صندلی فرو لغزید و بر کف اتاق افتاد.

50. to scrape the paint off chair and smooth its surface with sandpaper
رنگ صندلی را تراشیدن و رویه ی آن را با کاغذ سنباده صاف کردن

51. he installed himself in the big chair before the fire
او در صندلی بزرگ جلو آتش مستقر شد.

52. he suddenly hulked up from his chair
غفلتا همچون غول از صندلی خود برخاست.

53. i fastened the handles to the chair with screws
دسته ها را با پیچ به صندلی وصل کردم.

54. the fat lady plunked in the chair
زن چاق تلپی روی صندلی نشست.

55. the widdow sat demurely on the chair
بیوه زن سنگین و رنگین روی صندلی نشست.

56. a wooden box did duty for a chair
از یک جعبه ی چوبی به عنوان صندلی استفاده می شد.

57. he broke the silence by scraping a chair on the floor
با کشیدن یک صندلی روی کف اتاق سکوت را شکست.

58. he ruptured himself trying to lift the chair
هنگامی که می کوشید صندلی را بلند کند فتق گرفت.

59. i found her sprawled out on a chair asleep
دیدم روی صندلی ولو شده و به خواب رفته است.

60. despite the quake, rahim remained planted in his chair
با وجود زلزله رحیم در صندلی خود باقی ماند.

61. he came through the door and plumped into the chair
از در وارد شد و تالاپی روی صندلی نشست.

62. the mother was rocking back and forth on the chair and cooing endearments to her child
مادر روی صندلی به عقب و جلو تاب می خورد و به آرامی قربان صدقه ی کودک خود می رفت.

63. we all stood up, but aunty stayed put on the chair
همه برخاستیم ولی عمه در صندلی باقی ماند.

64. when she put her big posterior on the chair, the chair broke
وقتی که ماتحت بزرگ خود را روی صندلی گذاشت صندلی شکست.

مترادف ها

مقر (اسم)
abode, residence, seat, site, domicile, stead, chair

صندلی (اسم)
seat, place, stall, chair, footstool, sitting

کرسی استادی در دانشگاه (اسم)
chair

بر کرسی یا صندلی نشاندن (فعل)
chair

تخصصی

[عمران و معماری] خرک - نگهدارنده میلگرد

انگلیسی به انگلیسی

• seat; office, position of authority
direct a meeting; head a committee; seat in a chair
a chair is a piece of furniture for one person to sit on. chairs have a back and four legs.
at a university, a chair is the post of professor.
if you chair a meeting, you are the chairperson.
the chair of a meeting is the chairperson.

پیشنهاد کاربران

If someone chairs a debate, they present it and in charge of it.
chair ( n ) ( tʃɛr )
chair
جایگاه
به ریاست . . . برگزار شدن
واژه chair به معنای صندلی
واژه chair به معنای صندلی به اثاثیه ای در منزل گفته می شود که چهار پایه و یک پشتی دارد و یک فرد روی آن می نشیند. صندلی می تواند چوبی، فلزی یا پلاستیکی باشد.
واژه chair به معنای مدیر گروه
...
[مشاهده متن کامل]

واژه chair در این کاربرد معنای مدیر گروه یک رشته آموزشی در دانشگاه است. این واژه معنی کرسی دانشگاهی هم می دهد که در واقع منظور از آن استاد دانشگاه بودن است.
منبع: سایت بیاموز

در دانشگاه chair به معنی پروفسور یا استاد هست
the pencil is on the chair
صندلی
If you are in the chair or take the chair at a meeting, you are the person in charge of it.
مسئول و متصدی جایی بودن

بپرس