centre of gravity

/ˈsentərəvˈɡrævəti//ˈsentərəvˈɡrævɪti/

گرانی گاه، مرکزثقل

جمله های نمونه

1. Europe's economic centre of gravity shifted northwards.
[ترجمه گوگل]مرکز ثقل اقتصادی اروپا به سمت شمال تغییر مکان داد
[ترجمه ترگمان]مرکز اقتصادی اروپا به سمت شمال تغییر مسیر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Europe's economic centre of gravity shifted northward.
[ترجمه گوگل]مرکز ثقل اقتصادی اروپا به سمت شمال تغییر مکان داد
[ترجمه ترگمان]مرکز اقتصادی اروپا به سمت شمال حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Under Democrats and Republicans the centre of gravity of politics has moved steadily to the right.
[ترجمه گوگل]در دوران دموکرات ها و جمهوری خواهان مرکز ثقل سیاست به طور پیوسته به سمت راست حرکت کرده است
[ترجمه ترگمان]در زمان دموکرات ها و جمهوریخواهان، مرکز ثقل سیاست به طور یکنواخت به سمت راست حرکت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Its centre of gravity had shifted markedly to the right.
[ترجمه گوگل]مرکز ثقل آن به طور قابل توجهی به سمت راست تغییر کرده بود
[ترجمه ترگمان]مرکز ثقل آن به طور قابل ملاحظه ای به سمت راست منتقل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This system also permits a very low centre of gravity for the total fin profile.
[ترجمه گوگل]این سیستم همچنین یک مرکز ثقل بسیار پایین را برای نمای کلی باله اجازه می دهد
[ترجمه ترگمان]این سیستم همچنین به یک مرکز بسیار پایین گرانش برای مجموعه تنظیمات کلی ما اجازه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Burkett was rather small, rather bow-legged, a low centre of gravity.
[ترجمه گوگل]بورکت نسبتاً کوچک بود، پاهای کمانی داشت و مرکز ثقل پایینی داشت
[ترجمه ترگمان]Burkett نسبتا کوچک بود، نسبتا کوچک، یک چهار زانو، یک مرکز نیروی گرانش زمین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The centre of gravity had at last moved away from Berwick.
[ترجمه گوگل]مرکز ثقل بالاخره از برویک دور شد
[ترجمه ترگمان]سرانجام مرکز جاذبه از شهر برویک دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It did not want the political centre of gravity to shift across the river.
[ترجمه گوگل]نمی خواست مرکز ثقل سیاسی در آن سوی رودخانه جابجا شود
[ترجمه ترگمان]آن نمی خواست که مرکز سیاسی جاذبه بر روی رودخانه حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You should feel your centre of gravity to be located down through the hips.
[ترجمه گوگل]شما باید احساس کنید که مرکز ثقل خود در پایین باسن قرار دارد
[ترجمه ترگمان]شما باید مرکز ثقل خود را در وسط باسن احساس کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Especially on twisty country roads, the lowered centre of gravity pays off.
[ترجمه گوگل]به خصوص در جاده‌های روستایی پرپیچ و خم، مرکز ثقل پایین‌تر نتیجه می‌دهد
[ترجمه ترگمان]بویژه در جاده های کوهستانی، مرکز ثقل به پایین پرداخت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Strong and sturdy, these rammers have a low centre of gravity with a four-column guide for a stable function, guaranteeing high reliability for continuous, fault-free working.
[ترجمه گوگل]قوی و مستحکم، این رامرها دارای مرکز ثقل پایین با یک راهنمای چهار ستونی برای عملکرد پایدار هستند که اطمینان بالایی را برای کار مداوم و بدون ایراد تضمین می کند
[ترجمه ترگمان]این rammers قوی و قوی، دارای مرکز ثقل کمی با یک راهنمای چهار ستونی برای یک عملکرد پایدار، تضمین قابلیت اطمینان بالا برای کار مداوم و بدون خطا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The wrong shoes can affect the body's centre of gravity.
[ترجمه گوگل]کفش نامناسب می تواند مرکز ثقل بدن را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]کفش های غلط می توانند بر مرکز ثقل بدن تاثیر بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The centre of gravity is displaced by a weight below the rotational axis.
[ترجمه گوگل]مرکز ثقل با وزنه ای زیر محور چرخشی جابجا می شود
[ترجمه ترگمان]مرکز ثقل به وسیله وزنی زیر محور چرخشی جابجا می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The actual height of centre of gravity can be used for the full - loaded cargo oil tanks.
[ترجمه گوگل]ارتفاع واقعی مرکز ثقل را می توان برای مخازن نفت بار با بار کامل استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]ارتفاع واقعی مرکز ثقل می تواند برای مخازن نفت بار پر بار مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The centre of gravity of machinery of Chinese paper box, moving by boreal Xiang Na.
[ترجمه گوگل]مرکز ثقل ماشین آلات جعبه کاغذ چینی، که توسط شیانگ نا شمالی حرکت می کند
[ترجمه ترگمان]مرکز ثقل دستگاه کاغذ چینی که توسط boreal Xiang حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• the centre of gravity of an object is the point on the object at which it balances perfectly.
the centre of gravity of an organization or activity is that part of it which is considered to be most important or influential.

پیشنهاد کاربران

centre of gravity ( ژئوفیزیک )
واژه مصوب: گرانیگاه
تعریف: نقطۀ ثابتی در هر جسم که برایند نیروی ربایش گرانشی بر آن وارد شود |||* مصوب فرهنگستان اول
تعادل

بپرس