carve

/ˈkɑːrv//kɑːv/

معنی: حک کردن، بریدن، کنده کاری کردن، تراشیدن، منبت کاری کردن، منقور کردن
معانی دیگر: کندن، حجاری کردن، تراشیدن (سنگ و چوب و غیره)، (بدن و گوشت پخته) لایه لایه بریدن، قاچ کردن، قاش کردن، باریکه باریکه بریدن (با کارد)، کندوکاو کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: carves, carving, carved
(1) تعریف: to form or inscribe by cutting.
مترادف: chisel, sculpt, whittle
مشابه: engrave, etch, form, incise, inscribe, rough-hew, sculpture, shape, tool

- She carves horses out of ivory.
[ترجمه گوگل] او اسب ها را از عاج تراشیده است
[ترجمه ترگمان] اسب را از عاج بیرون می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The schoolboy carved his initials in the table.
[ترجمه گوگل] پسر مدرسه ای حروف اول خود را روی میز حک کرد
[ترجمه ترگمان] شاگرد دبستانی حروف اول اسمش را روی میز حک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to slice or cut into pieces.
مترادف: cut, slice
مشابه: dissever, hew, quarter, saw, sever

- Who will carve the roast beef?
[ترجمه گوگل] چه کسی رست بیف را حک می کند؟
[ترجمه ترگمان] چه کسی گوشت کبابی را درست می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to create for oneself through much effort (usu. fol. by "out").
مترادف: create, sculpt, shape
مشابه: make

- He carved out a career in corporate finance.
[ترجمه چکامه] او برای خودششغلی در امور مالی دست و پا کرد
|
[ترجمه گوگل] او حرفه ای را در امور مالی شرکت ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] او یک شغل را در امور مالی شرکت ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: carver (n.)
(1) تعریف: to shape or incise figures or designs by cutting.
مترادف: chisel, sculpt, whittle
مشابه: etch, sculpture, tool

(2) تعریف: to slice or cut meat or poultry.
مترادف: cut

جمله های نمونه

1. carve out
1- با زحمت ایجاد کردن

2. carve up
1- قطعه قطعه کردن،(به بخش های کوچکتر) بریدن 2- (عامیانه) کارد زدن به،کاردی کردن،با کارد زخمی کردن

3. don't carve your name on trees!
نام خود را روی درخت نکن !

4. it took centuries for sefidrood to carve these valleys
قرن ها طول کشید تا سفید رود این دره ها را به وجود آورد (کند و کاو کرد).

5. Speak clearly if you speak at all, Carve every word before you let it fall.
[ترجمه گوگل]اگر اصلاً صحبت می کنید واضح صحبت کنید، قبل از اینکه بگذارید هر کلمه بیفتد، آن را حک کنید
[ترجمه ترگمان]به طور واضح حرف بزنید، هر کلمه را قبل از اینکه بگذارید بیفتد، درست کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He taught himself to carve to a high degree of proficiency.
[ترجمه چکامه] به خودش توصیه کرده بود تا به مدارج بالایی از تخصص دست پیدا کند
|
[ترجمه گوگل]او به خود مهارت تراشیدن را آموخت
[ترجمه ترگمان]به خود آموخته بود که در درجه بالایی از مهارت حکاکی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At the dinnertable, father's job is to carve the meat.
[ترجمه گوگل]در سفره شام، کار پدر تراشیدن گوشت است
[ترجمه ترگمان]در the کار پدر درست کردن گوشت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He hopes to carve out a niche for himself as a leading researcher in his field of study.
[ترجمه گوگل]او امیدوار است که بتواند جایگاهی برای خود به عنوان یک محقق برجسته در رشته تحصیلی خود ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]او امیدوار است که جایگاهی برای خود به عنوان یک پژوهشگر برجسته در حوزه مطالعاتی خود ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ask the man in the shop to carve the meat up for you.
[ترجمه گوگل]از مرد مغازه بخواهید که گوشت را برای شما کنده کند
[ترجمه ترگمان]از اون مرد تو مغازه بپرس تا گوشت رو برای تو درست کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The dark days when imperialism could carve up the world at will are gone for ever.
[ترجمه گوگل]روزهای سیاهی که امپریالیسم می توانست جهان را به میل خود بسازد، برای همیشه از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]روزه ای تاریک که امپریالیسم در جهان حک مفرما خواهد شد، برای همیشه باقی خواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Carve the names and gild them.
[ترجمه گوگل]نام ها را حک کنید و طلاکاری کنید
[ترجمه ترگمان]اسم ها را درست کن و gild کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He moved to San Francisco to carve out a new life for himself.
[ترجمه گوگل]او به سانفرانسیسکو نقل مکان کرد تا زندگی جدیدی برای خود رقم بزند
[ترجمه ترگمان]او به سانفرانسیسکو رفت تا برای خود یک زندگی جدید بسازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The two companies are attempting to carve up a large slice of America's publishing industry between them.
[ترجمه گوگل]این دو شرکت در تلاشند تا بخش بزرگی از صنعت نشر آمریکا را بین خود تقسیم کنند
[ترجمه ترگمان]این دو شرکت تلاش می کنند تا بخش بزرگی از صنعت چاپ آمریکا را بین آن ها تشکیل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We saw the van carve up several cars, before turning left.
[ترجمه گوگل]ما دیدیم که ون چند ماشین را قبل از اینکه به چپ بپیچد، تراشید
[ترجمه ترگمان]ما دیدیم که ون قبل از اینکه به طرف چپ منحرف شود چندین ماشین را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Would you like me to carve ?
[ترجمه گوگل]دوست داری حک کنم؟
[ترجمه ترگمان]دوست داری که من این کار رو بکنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Camille used a hammer and chisel to carve out a figure from the marble.
[ترجمه گوگل]کامیل از چکش و اسکنه برای تراشیدن شکلی از سنگ مرمر استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]از یک چکش و اسکنه برای درست کردن یک هیکل از مرمر استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It was common practice for prisoners to carve objects from animal bones to pass the time.
[ترجمه گوگل]تراشیدن اشیاء از استخوان حیوانات برای گذراندن زمان، رسم معمول زندانیان بود
[ترجمه ترگمان]این کار برای زندانیان عادی بود که اشیا را از استخوان حیوانات بسازند تا گذر زمان را بگذرانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Andrew began to carve the chicken.
[ترجمه گوگل]اندرو شروع به حک کردن مرغ کرد
[ترجمه ترگمان]اندرو شروع به بریدن مرغ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We carve the moulds in wood.
[ترجمه گوگل]قالب ها را در چوب حک می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما قالب ها را در چوب حک کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حک کردن (فعل)
abrade, carve, lithograph

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

کنده کاری کردن (فعل)
carve

تراشیدن (فعل)
erase, carve, scrape, face, grain, trim, expunge, pare, grave, shave, whittle, excoriate, exfoliate, raze, rase, resect

منبت کاری کردن (فعل)
carve, inlay

منقور کردن (فعل)
carve, chip out

انگلیسی به انگلیسی

• sculpt, shape; cut, slice
if you carve an object, you cut it out of stone or wood.
if you carve a design on an object, you cut it into the surface.
if you carve meat, you cut slices from it.
if you carve out something for yourself, you create or obtain it, often with difficulty.
if you carve something up, you divide it into smaller areas or pieces.

پیشنهاد کاربران

carving:کنده کاری
carve: تراشیدن، کنده کاری کردن
توی ۵۰۴ ( ترجمه ی�رضا دانشوری� ) ، سبک - سنگین کردن هم معنی کرده.
Carve evry word before you let it fall.
قبل از این که واژه ای بر زبانت جاری شود، آن را سبک - سنگین کن.
اون crave هست نه carve!!!
شدیدا چیزی را خواستن
Want sth very much
بریدن :
carve your tongues
زبونت رو ببر
- - - - -
تراشیدن:
They weren't easy to carve
تراشیدن آنها ( موی سر ) آسان نبود.
- - - - -
قاچ کردن ( بریدن گوشت ) :
Your father can carve
Let's carve that turkey
برجسته کردن
carve from =برداشت کردن
حکاکی کردن، تراشیدن، حک کردن چیزی از سنگ یا چوب، برش زدن وتکه تکه کردن ( گوشت )
بدست اوردن با زحمت بسیار زیاد هم میتواند معنی دیگری باشد هماتطور که حکاکی نیز زحمت زیادی لازم است
Carve = engrave
نقش کردن
حکاکی کردن
جدا کردن ، تفکیک کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس