cannot help but


مجبور خواهد بود، چاره ای نخواهد داشت مگر اینکه، حتما

جمله های نمونه

1. You cannot help but respect them.
[ترجمه رضابخش] شما مجبورید که احترامشون رو حفظ کنید
|
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید به آنها احترام بگذارید
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید به آن ها کمک کنید، اما به آن ها احترام بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I cannot help but admire his courage, strength and competence.
[ترجمه گوگل]نمی توانم شجاعت، قدرت و شایستگی او را تحسین نکنم
[ترجمه ترگمان]نمی توانم کمک کنم، اما شجاعت، قدرت و لیاقت او را تحسین کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. "Human infants are highly social creatures who cannot help but interpret the ostensive communicative signals directed to them, " the researchers wrote.
[ترجمه گوگل]محققان نوشتند: «نوزادان انسان موجوداتی بسیار اجتماعی هستند که نمی‌توانند سیگنال‌های ارتباطی آشکاری که به آنها ارسال می‌شود را تفسیر کنند
[ترجمه ترگمان]محققان نوشته اند: \" نوزادان انسان موجودات بسیار اجتماعی هستند که نمی توانند به آن ها کمک کنند بلکه اشارات زبان ارتباطی هدایت شده به آن ها را تفسیر کنند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. With such a discrepancy a European visitor cannot help but feel flush.
[ترجمه گوگل]با چنین اختلافی، یک بازدیدکننده اروپایی نمی تواند احساس سرخوشی کند
[ترجمه ترگمان]با چنین تفاوت هایی، یک مهمان اروپایی نمی تواند کمک کند، اما احساس شرم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Working with the disabled cannot help but leave one impressed with their indefatigable desire.
[ترجمه گوگل]کار با معلولان نمی تواند کمکی کند که فرد را تحت تأثیر میل خستگی ناپذیر آنها قرار دهد
[ترجمه ترگمان]کار با افراد معلول نمی تواند کمکی کند، اما کسی را که از اشتیاق خستگی ناپذیر آن ها خشنود است ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Witt cannot help but clasping Wie and cannot utter a word.
[ترجمه گوگل]ویت نمی تواند وای را در دست بگیرد و نمی تواند کلمه ای به زبان بیاورد
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم چیزی بگویم و نمی توانم کلمه ای بر زبان بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Working with the disabled cannot help but leave one impressed with theirs indefatigable desire.
[ترجمه گوگل]کار با معلولان نمی تواند کمکی کند که فرد را تحت تاثیر میل خستگی ناپذیر آنها قرار دهد
[ترجمه ترگمان]کار با افراد معلول نمی تواند کمکی کند، اما کسی را که از اشتیاق خستگی ناپذیر آن ها خشنود است ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When it rains, you cannot help but get your shoes wet.
[ترجمه گوگل]وقتی باران می بارد، نمی توانید کفش های خود را خیس نکنید
[ترجمه ترگمان]وقتی بارون بیاد نمیتونی کمک کنی که کفشات خیس بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These events cannot help but colour what happens in this courtroom.
[ترجمه گوگل]این وقایع نمی توانند چیزی را که در این دادگاه اتفاق می افتد رنگ آمیزی نکنند
[ترجمه ترگمان]این رویدادها نمی توانند به اما رنگی که در این دادگاه رخ می دهد، کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I cannot help but to admit that most of our Chinese people don't know God.
[ترجمه گوگل]نمی توانم اعتراف کنم که اکثر مردم چین ما خدا را نمی شناسند
[ترجمه ترگمان]اما تصدیق می کنم که بیشتر مردم چینی ما خدا را نمی شناسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I cannot help but wonder if the suggestions are workable.
[ترجمه گوگل]نمی توانم از خود بپرسم که آیا پیشنهادات قابل اجرا هستند یا خیر
[ترجمه ترگمان]نمی توانم به این سوال کمک کنم که آیا پیشنهادها کار ساز هستند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The huntsman cannot help but moves back, surprised and useless.
[ترجمه گوگل]شکارچی با تعجب و بی فایده به عقب برمی گردد
[ترجمه ترگمان]شکارچی نمی تواند کمک کند، اما عقب می رود، متعجب و بی فایده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Females cannot help but sigh: where am I?
[ترجمه گوگل]زنان نمی توانند آه بکشند: من کجا هستم؟
[ترجمه ترگمان]زنان نمی توانند کمک کنند، اما آه می کشند: من کجام؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Due to the present price level, we cannot help but adjust our offer.
[ترجمه گوگل]با توجه به سطح قیمت فعلی، ما نمی توانیم پیشنهاد خود را تغییر دهیم
[ترجمه ترگمان]با توجه به سطح فعلی قیمت، ما نمی توانیم کمک کنیم اما پیشنهاد خود را تنظیم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

یه احساس که وادار میکنه کسی کاری انجام بده، که در حالت معمول نمیده، ، ، ، مثلا، مادرت بایددر رابطه عشقی تو ( فرزند ) دخالت کنه حتی بااینکه بالای۳۰سالته! My mom can't help but meddle in my love life, even though I'm 30 years old
دیکشنری مک میلان
تعریف CANNOT ( HELP ) BUT ( عبارت ) : چاره ای جز انجام کاری ندارید
ناگزیر به . . . . بودن
چاره ای جز . . . نداشتن
چاره ای جز . . . . نداشتن
مثلا I cannot help but cry چاره ای جز گریه کردن نداشتم
he cannot help but admire چاره ای جز تحسین کردن نداشت
they cannot help but laugh چاره ای جز خندیدن نداشتند

...
[مشاهده متن کامل]

cannot help [gerund]
I cannot help crying یعنی نمی توانم گریه نکنم
he cannot help admiring نمی تواند تحسین نکند
they cannot help laughing آن ها نمی توانند نخندند

بپرس