called

/ˈkɒld//kɔːld/

معنی: فرا خوانده
معانی دیگر: فرا خوانده

جمله های نمونه

1. he called a cab
او تاکسی صدا زد.

2. he called for the question
او درخواست ختم مذاکرات و رای گیری کرد.

3. he called france an economic invalid
او فرانسه را یک معلول اقتصادی نامید.

4. he called his dog
او سگش را صدا زد.

5. he called into question my honesty
او صداقت مرا زیر سئوال برد.

6. he called me each day and asked about my circumstances
هر روز به من تلفن می زد و جویای احوالم می شد.

7. he called out our name
اسامی ما را با صدای بلند خواندند.

8. homa called everyone to the dinner table
هما همه را به سفره فراخواند.

9. homa called us
هما ما را صدا زد.

10. julie called me
جولی مرا صدا زد،جولی به من تلفن زد.

11. marx called religion "the opiate of the masses"
مارکس مذهب را ((افیون توده ها)) نامید.

12. she called aloft
از بالا صدا زد.

13. they called a halt to hostilities
آنان دستور دادند مخاصمات قطع شود.

14. they called all their party opponents disloyal
آنان همه مخالفان حزبی خود را خیانتکار می نامیدند.

15. they called for a recount of the votes
آنان خواستار شمارش مجدد آرا شدند.

16. they called him "savior and leader"
آنها او را ((ناجی و رهبر)) نامیدند.

17. they called him a political deviant and kicked him out of the party
او را کجرو سیاسی نامیدند و از حزب اخراج کردند.

18. a calamity called earthquake
مصیبتی به نام زلزله

19. a doctor called david aryanpur
دکتری به نام دیوید آریان پور

20. engels has called war "the midwife of social change"
انگلز جنگ را ((مامای دگرگونی های اجتماعی)) خوانده است.

21. gneiss is called bastard granite
گنیس را سنگ خارای نامرغوب می نامند.

22. he was called to testify before the senate
او را احضار کردند که در مجلس سنا شهادت بدهد.

23. many have called for him
خیلی ها سراغ او را گرفته اند.

24. some person called me
شخصی مرا صدا زد.

25. the army called him
ارتش او را (به خدمت) فراخواند (احضار کرد).

26. the chairman called another meeting
رئیس جلسه گردهمایی دیگری را اعلام کرد.

27. the romans called others' customs barbarous
رومی ها رسوم دیگران را بربری می خواندند.

28. the teacher called the students' names one by one
معلم اسم شاگردان را یکی یکی خواند.

29. the umpire called him out
(در بیس بال) داور او را بازنده اعلام کرد.

30. a mr. smith called you yesterday
مردی به نام آقای اسمیت دیروز به شما تلفن زد.

31. a passing youngster called up to him
عابری جوان او را صدا زد.

32. hassan's fiancée is called pervin
نامزد حسن پروین نام دارد.

33. i goofed and called jamal, jamileh
اشتباه لپی کردم و جمال را جمیله صدا زدم.

34. parvin's fiancé is called hassan
نامزد پروین حسن نام دارد.

35. prostitution has been called the world's oldest profession
فحشا را کهن ترین حرفه ی جهان نامیده اند.

36. the game was called because of rain
به خاطر باران مسابقه متوقف شد.

37. the game was called off on account of rain
به خاطر باران مسابقه به تعویق افتاد.

38. they laughed and called him a visionary
آنان خندیدند و او را خیالباف نامیدند.

39. john donne has been called "the monarch of wit"
جان دان را ((سلطان خوش طبعی)) نامیده اند.

40. the elusive atomic particles called mesons
پاریزه های دیر یاب اتمی بنام مسون

41. all able-bodied young men were called for military service
همه جوانان خوش بنیه به خدمت نظام فراخوانده شدند.

42. much to my annoyance, he called again
دوباره تلفن زد و مزاحم من شد.

43. people over sixty are usually called seniors
اشخاص بیش از شصت ساله را معمولا سالمند می نامند.

44. the states of switzerland are called canton
ایالت های سوئیس را کانتون می نامند.

45. the u. s. president is sometimes called chief magistrate
گاهی رئیس جمهور امریکا را مجری عالی می نامند.

46. in no way can he be called lazy
به هیچ وجه نمی توان او را تنبل خواند.

47. the mystic words of a man called shams tabrizi
کلمات عارفانه مردی بنام شمس تبریزی

48. the prologue of a chaucer poem called the canterbury tales
مطلع شعر چاسر بنام ((زائران کنتربوری))

49. her name was susan, but her parents called her by the pet name "susu"
اسمش سوسن بود ولی والدینش او را به نام مهرآمیز ((سوسو)) صدا می کردند.

50. the alert neighbors recognized the thief and called the police
همسایه های هشیار دزد را شناختند و به پلیس خبر دادند.

51. to shore up his defence, the lawyer called on two more witnesses
برای مستحکم کردن دفاعیات خود،وکیل دو شاهد دیگر را فرا خواند.

52. i chanced to be there too when she called
وقتی که تلفن زد اتفاقا من هم حضور داشتم.

53. i used to get flustered every time the teacher called me to the blackboard
هروقت معلم مرا پای تخته صدا می زد دستپاچه می شدم.

54. trees that shed their leaves in the fall are called "deciduous"
درختانی که در خزان برگ می ریزند "ریزنده " نامیده می شوند.

55. his collected papers--not all previously printed--are too short to be called essays
نوشتارهای گردآوری شده ی او که برخی از آنها قبلا به چاپ نرسیده بودند کوتاهتر از آنند که بتوان اسم مقاله را بر آنها نهاد.

56. two men pinned the burglar to the ground while i called the police
دو مرد دزد را روی زمین نگه داشتند و من به کلانتری تلفن زدم.

مترادف ها

فرا خوانده (صفت)
called

پیشنهاد کاربران

به نام
نامید، دانست
be called realistic: واقعگرایانه نامید
با عنوان
ملقب به
به قول معروف
به اسم
با نام مستعار
Catherine Called Birdy: کاترین با نام مستعار بردی
ملقب به ، دارای لقب
تماس گرتن هم معنی میده
Called my mom
یعنی فراخوانده
مثلا there are to girls called Lilia and Maya
معنیش میشه دو تا دختر هستند به نام های داره میگه
نامیده شدن
خواهان چیزی بودن. نامیدن
فراخوانی
موسوم به . . . . . . . . . . . . . . . . .
به نام. . .
چسبیده
نامش هست
نامیده می شود ( passive verb )
This shooting star called luin
این ستاره دنباله دار لویین نامیده می شود
معنی در فارسی : تلفن کرد ( زمان گذشته )
مثال : She called me yesterda
ترجمه ی مثال : دختر/خانم دیروز به من تلفن کرد
It is not the intended recipient or the most effective ways to email them back the most to do trot I have been working on a daily email quota in the most important of all time high school students in a daily basis 😃😃☺️😂☺️☺️😂☺️☺️☺️😂
فراخواندن، زنگ زدن
یعنی صدا زدن
🤔🤔
زنگ زدن ، فراخواندن، صدا زدن
نامیدن/اسم نهادن
فراخواندن چیزی
تحت عنوانه
نامیده شده
موسوم به
نامیده شدن. نامیده
نامیده می شود
با نام، با اسم، به اصطلاح، اصطلاحا
نام گرفتن، نام داشتن
صدا زدن
نامیدن یا صدا کردن
فرا خوانده
اعلام کنه. خبر بده. he want called
زنگ زدن در زمان گذشته

فراخوانی می شود
adj. having the name
نامیده شده. . . نامیده
به نام . . . اسمش. .
دردجابجاشده
دعوت کننده
با این عنوان، به این مضمون
زنگ زدن در زمان گذشته
مثال، خواهر تنی یا برادر تنی
موسوم به - به نام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس