cut off

/ˈkətˈɒf//kʌtɒf/

معنی: قطع کردن، جدا کردن، بریدن، زدن، محروم کردن، قطع جریان، راه میان بر، هر نوع وسیله قطع چیزی، منقطع، منفصل، بریده
معانی دیگر: 1- قطع کردن، وابریدن 2- ناگهان باز ایستادن 3- تعطیل کردن، بستن 4- توی حرف دیگران دویدن، حرف دیگری را قطع کردن 5- از ارث محروم کردن 6- پیشدستی کردن، جدا کردن راه میان بر,قطع جریان، حد، محدودیت، میزان، بریدن، قطع، برش، (راه) میان بر، (مسیر جدیدی که در اثر حفاری یا سیل برای رودخانه ایجاد می شود) نوراهاب، نوراهابه، (در سیلندر موتور) قطع جریان، راه بند، شیر، (شلوار جین که با قیچی از بالای زانو بریده اند) جین کوتاه شده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a prescribed terminal point or limit.

- Tuesday is the cutoff for applying.
[ترجمه بنفشه] سه شنبه آخرین مهلت برای دادن درخواست است.
|
[ترجمه گوگل] روز سه شنبه آخرین فرصت برای درخواست است
[ترجمه ترگمان] سه شنبه، قطع اتصال برای اعمال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: termination of a service such as electricity or natural gas.

(3) تعریف: a shorter route; shortcut.

(4) تعریف: a device for stopping a process such as the passage of a fluid.

(5) تعریف: (pl.) pants, esp. denim jeans, that have been made into shorts by cutting off the legs.

جمله های نمونه

1. the cut-off branches lay scattered on the ground
شاخه های بریده شده به طور پراکنده روی زمین افتاده بودند.

2. the cutoff age is forty
محدودیت سن چهل سالگی است (یعنی: اشخاصی که سن آنها از 40 بیشتر است مشمول این قانون یا کار یا استخدام نمی شوند).

3. Disease, enemy, and debt --these three must be cut off as soon as they begin to grow.
[ترجمه hossein] بیماری، دشمن و بدهی . . . این سه بایدبه محض این که شروع به رشد کنند قطع بشوند
|
[ترجمه گوگل]بیماری، دشمن و بدهی -- این سه باید به محض شروع رشد قطع شوند
[ترجمه ترگمان]بیماری، دشمن، و بدهی - - این سه باید به محض شروع به رشد، قطع شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don't cut off your nose to spite your face.
[ترجمه دانش اموز] برای کینه توزی بینی خود را نبرید. ( یک اصطلاحه )
|
[ترجمه گوگل]برای کینه توزی بینی خود را نبرید
[ترجمه ترگمان]با لج کردن صورتت، دماغت رو قطع نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mrs Kreutz cut off a generous piece of the meat.
[ترجمه گوگل]خانم کروتز تکه سخاوتمندانه ای از گوشت را برید
[ترجمه ترگمان]خانم kreutz تکه بزرگ گوشت را برید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The invaders cut off their prisoners' arms and legs and threw their mutilated bodies into the ditch.
[ترجمه گوگل]مهاجمان دست و پای اسیران خود را بریده و اجساد مثله شده آنها را به داخل خندق انداختند
[ترجمه ترگمان]مهاجمان دست ها و پاهای زندانیان خود را بریدند و پیکره ای مثله شده خود را به درون خندق پرتاب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These teachers have been cut off from the mainstream of educational activity.
[ترجمه گوگل]این معلمان از جریان اصلی فعالیت آموزشی بریده شده اند
[ترجمه ترگمان]این آموزگاران از جریان اصلی فعالیت های آموزشی حذف شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The telephone wire is cut off in this house.
[ترجمه سیما] سیم تلفن این خانه قطع شده است
|
[ترجمه گوگل]سیم تلفن در این خانه قطع شده است
[ترجمه ترگمان]سیم تلفن از این خانه کنده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He cut off a small piece of bread and gave it to me.
[ترجمه گوگل]تکه کوچکی از نان را برید و به من داد
[ترجمه ترگمان]تکه کوچکی از نان را برید و آن را به من داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She cut off the best meat and threw away the residue.
[ترجمه سیما] او بهترین قسمت گوشت را جدا کرد و باقیمانده را دور انداخت
|
[ترجمه گوگل]بهترین گوشت را برید و باقیمانده آن را دور ریخت
[ترجمه ترگمان]اون بهترین گوشت رو قطع کرد و باقی مونده رو هم دور انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We were cut off by the tide.
[ترجمه گوگل]ما با جزر و مد قطع شدیم
[ترجمه ترگمان] با جزر و مد قطع رابطه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Kehr cut off some flowers from the bush.
[ترجمه گوگل]کهر چند گل از بوته جدا کرد
[ترجمه ترگمان]Kehr بعضی از گل ها را از بوته جدا کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He cut off a length of ribbon.
[ترجمه گوگل]طولی از روبان را برید
[ترجمه ترگمان]نوار درازی را از هم جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Charles I had his head cut off.
[ترجمه کوثر] من مخ چارلز رو خوردم
|
[ترجمه گوگل]چارلز اول سرش را بریدند
[ترجمه ترگمان]چارلز سرش را قطع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Landslides have cut off many villages in remote areas.
[ترجمه گوگل]رانش زمین بسیاری از روستاها را در مناطق دورافتاده قطع کرده است
[ترجمه ترگمان]رانش زمین در مناطق دور افتاده بسیاری از روستاها را قطع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Our water supply has been cut off.
[ترجمه P.kh] منبع آب ما قطع شده است
|
[ترجمه گوگل]آب ما قطع شده است
[ترجمه ترگمان]تامین آب ما قطع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The US has announced a cutoff of military aid to the country.
[ترجمه گوگل]آمریکا از قطع کمک های نظامی به این کشور خبر داد
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده، قطع کمک نظامی به این کشور را اعلام کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. March 31 is the cutoff date for applications to be accepted.
[ترجمه گوگل]31 مارس آخرین تاریخ برای پذیرش درخواست ها است
[ترجمه ترگمان]۳۱ مارس، تاریخ قطعی برنامه های کاربردی است که باید پذیرفته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. With domestic politics figured in, the cutoff seems cynical in the extreme.
[ترجمه گوگل]با توجه به سیاست داخلی، این محدودیت در نهایت بدبینانه به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]با این وجود، با وجود سیاست های داخلی، این قطع در نهایت بدبینانه به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. An adjustable cutoff distance value is used to determine where the contig breaks occur.
[ترجمه گوگل]یک مقدار فاصله قطع قابل تنظیم برای تعیین محل وقوع شکست های contig استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]برای تعیین اینکه شکستگی در کجا رخ می دهد، یک مقدار فاصله قابل تنظیم قابل تنظیم مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The aid cutoff followed a brutal coup that brought to power Gen.
[ترجمه گوگل]قطع کمک ها به دنبال کودتای وحشیانه ای که ژنرال ژنرال را به قدرت رساند
[ترجمه ترگمان]این قطع کمک به دنبال یک کودتای وحشیانه بود که به قدرت تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Two youths in loose cutoff jeans stood by the bench on the sloping path, evidently completing a drug transaction.
[ترجمه گوگل]دو جوان با شلوار جین گشاد کنار نیمکتی در مسیر شیبدار ایستاده بودند و ظاهراً معامله مواد مخدر را تکمیل می کردند
[ترجمه ترگمان]دو نوجوان که شلوار جینش را شل کرده بودند کنار نیمکت در کوره راه شیب دار ایستاده بودند و ظاهرا معامله مواد مخدر را تکمیل می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The welfare cutoff is prompting record numbers of people to apply for citizenship.
[ترجمه گوگل]قطع رفاهی باعث شده است که تعداد افراد بی سابقه ای برای شهروندی درخواست دهند
[ترجمه ترگمان]قطع رفاه باعث شده است تا تعداد افرادی که درخواست شهروندی دارند را ثبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The immigrant-aid cutoff was controversial at the time the legislation was enacted.
[ترجمه گوگل]قطع کمک به مهاجران در زمان تصویب این قانون بحث برانگیز بود
[ترجمه ترگمان]قطع کمک از مهاجران در زمانی که این قانون تصویب شد، بحث برانگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The cutoff wavelength of the rectangular coaxial waveguide in the coupling region is calculated by boundary element method.
[ترجمه گوگل]طول موج برش موجبر کواکسیال مستطیلی در ناحیه کوپلینگ به روش المان مرزی محاسبه می شود
[ترجمه ترگمان]طول موج قطع قطع موجبر مستطیلی coaxial در ناحیه تزویج از طریق روش اجزای مرزی محاسبه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The cutoff wavelength of ridge waveguide is very closed to the ridge position. It can be changed by changing the ridge position.
[ترجمه گوگل]طول موج برش موجبر برجستگی به موقعیت برجستگی بسیار بسته است با تغییر موقعیت رج می توان آن را تغییر داد
[ترجمه ترگمان]طول موج خاموشی هادی موج بر روی صخره خیلی بسته به نظر می رسد این می تواند با تغییر موضع ridge تغییر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. There is no absolutely sharp cutoff distinguishing galaxies from globular clusters.
[ترجمه گوگل]هیچ برش کاملاً واضحی وجود ندارد که کهکشان ها را از خوشه های کروی متمایز کند
[ترجمه ترگمان]هیچ قطع جدا کننده ای در تشخیص کهکشان ها از خوشه های کروی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. These cutoff values are by no means recommended values.
[ترجمه گوگل]این مقادیر برش به هیچ وجه مقادیر توصیه شده نیستند
[ترجمه ترگمان]این مقادیر قطع اتصال به هیچ وجه مقادیر توصیه شده نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The pile cutoff and tbe shrinking - diameter piles are discovered and numbered in rather large proportion.
[ترجمه گوگل]شمع‌های برش شمع و کوچک شدن - قطر شمع‌ها به نسبت زیادی کشف و شماره‌گذاری می‌شوند
[ترجمه ترگمان]این برش و میله های رو به اینچ رو به کاهش یافت می شوند و به نسبت بزرگ شماره گذاری می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. B: Yes, but the cutoff date is next Friday.
[ترجمه گوگل]ب: بله، اما تاریخ قطع، جمعه آینده است
[ترجمه ترگمان]ب: بله، اما تاریخ قطعی روز جمعه آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

جدا کردن (فعل)
chop, cut off, disconnect, intercept, rupture, analyze, choose, part, divide, dispart, amputate, separate, unzip, detach, segregate, try, calve, select, rive, cleave, unlink, pick out, sequester, insulate, dissociate, disassociate, individuate, disunite, draw off, enisle, excide, exscind, lixiviate, uncouple, prescind, seclude, sequestrate, sever, sunder, untwist

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

محروم کردن (فعل)
dispossess, cut off, debar, exclude, bereave, deprive, divest, evacuate, geld, foreclose, devest, disappoint

قطع جریان (اسم)
cutoff, cutout

راه میان بر (اسم)
cutoff, short cut

هر نوع وسیله قطع چیزی (اسم)
cutoff

منقطع (صفت)
cutoff, interrupted, terminated, torn up

منفصل (صفت)
separate, detached, cutoff, dismissed, disconnected, discharged

بریده (صفت)
cut, cutoff

تخصصی

[کامپیوتر] محروم کرن ؛ قطع کردن
[برق و الکترونیک] قطع و مجزا شده
[زمین شناسی] آب بند هر گونه مانعی که در مسیر یک جریان آب کوچک قرار گیرد
[ریاضیات] جداکردن
[آب و خاک] میان بر، کاتاف
[حسابداری] انقطاع( زمان / عملیات)
[عمران و معماری] دیوار آببند - دیوار سپری - میانبر
[برق و الکترونیک] قطع کوچکترین ولتاژ بایاس در آرایش معینی از منابع تغذیه که جریان خروجی ترانزیستور ،لامپ الکترونی، یا سایر وسایل فعال را متوقف می کند.
[زمین شناسی] میانبر (رودخانه ها): الف) کانال جدید و نسبتاً کوتاه که وقتی تشکیل شده است که یک رودخانه از میان یک نوار باریک خشکی عبور می کند و بدین طریق طول کانال آن را کوتاه می نماید نیز ببینید: باریکه میانبر، آبراهه ناودانی. مترادف: میانبر مئآندری کانال قطع شده. ب) کانالی که برای مستقیم کردن رودخانه یا برای کوتاه کردن خمیدگی های ساخته می شود و از طریق آن منطقه ای را که بطور معمول در معرض سیل یا فرسایش کانال می باشد، به حالت تعادل بر می گردانند. نیز ببینید: کانال پیلوت. ج) یک پیکره یا توده هلالی شکل آب که بوسیله قطع شدگی از رودخانه اصلی جدا شده است. د) تشکیل یک قطع شدگی یا میانبر.
[آب و خاک] میانبر، کاتاف، دیوار آبند

انگلیسی به انگلیسی

• break off, amputate, disconnect; make an incision; behead; disinherit; stop, cease; isolate
incised, amputated, beheaded; broken off, disconnected; stopped, ceased
a cut-off or a cut-off point is the level or limit at which you decide that something should stop happening.
you use cut-off to refer to the action of stopping a supply of money or resources.
act of cutting off; part that branches off from another (as in a road or stream); cutoff switch (electricity); point or time beyond which something is no longer effective or usable

پیشنهاد کاربران

قطع شدن راه ارتباطی ( مسیر )
جدا شدن چیزی از چیز دیگر بطوریکه ورود یا خروج مشکل شود
کسی رو از ارث محروم کردن
با خشونت رانندگی کردن و سبقت کرفتن
جدا کردن
قطع شدن
جلوی کسی رو گرفتن
دسترسی رو قطع کردن
حرف کسی رو قطع کردن
۴ فعل پرتکرار با Cut:
Cut up: خرد کردن، ریز ریز کردن
Cut down: مصرف چیزی رو کم کردن
Cut out: مصرف چیزی رو کم کردن، مناسب کاری بودن
Cut off: جدا کردن، سبقت گرفتن، عرضه چیزی رو قطع کردن
( فعل ) هر نوع قطع کردن و جدا کردنی:
۱. سبقت گرفتن ( قطع مسیر حرکت )
۲. قطع آب و گاز و جریان هوا و . . .
۳. قطع زنجیره تامین
۴. قطع شدن صدا در تلفنی
۵. قطع رابطه با اشخاص
۶. قطع کردن سخنرانی
۷. قطع مسیر ارتباطی
۸. قطع حمایت مالی
. .
جدا کردن ، جدا شدن
He was cut off in the middle of a conversation
او در وسط یک مکالمه جدا شد
کاربر بهنام،
در هیچ زبانی به صورت نوشتاری کلمات دست نمی زنند، چون حافظه بصری ما کلمات را به صورتی که می بیند به خاطر می سپارد و با تغییر دادن صورت نوشتار ی کلمات حافظه بصری ما به هم می ریزد. در انگلیسی می نویسند internet ، ولی می خوانند اینرنت و t را در گفتار تلفظ نمی کنند، ولی به هیچ عنوان شکل نوشتاری ان را تغییر نمی دهند. شما اگر بنویسی قطع، مطمئن باش خواننده توی دلش آن را قط می خواند، ولی تغییر صورت نوشتاری آن آسیب های جدی به زبان فارسی وارد می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

Dady cut me off!!!
بابا پول تو جیبیمو قط کرد!!!
پول تو جیبی کسی رو قطع کردن ( حمایت مالی قطع شدن )
After that accident my dad cut me off
بعد از اون تصادف بابام حمایت مالیش و قطع کرد ( دیگه بهم پولی نمیده )
نهایت
نهایی
1 -
Cut off something/someone
To stop or interrupt something suddenly, or to stop someone from speaking
چیزی را ناگهان متوقف کردن یا قطع کردن یا مانع صحبت کسی شدن
We were cut off in the middle of our phone conversation
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
Cut off someone/something
( of a driver or vehicle )
To move suddenly in front of another driver or vehicle, leaving too little space
ناگهان جلوی راننده یا خودروی دیگری ظاهر شدن/ پیچیدن
He claimed that a truck had cut him off just before the accident

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/cut-off
حرف خود را خوردن
قطع شدن یا مسدود شدن مسیرهای ارتباطی
مثلا:
The villages was cut off by floods
مسیرهای ارتباطی به روستاها توسط سیل مسدود/قطع شده است.
توی حرف دیگران دویدن - حرف دیگری را قطع کردن
💠 Are you a patient person?
It depends. If the person that I talk to can understand me and get what I mean quickly, then I tend to be more patient with people like this. But if people aren’t willing to be a good listener and try to cut me off, then it’s easy to lose my patience with these people
...
[مشاهده متن کامل]

💠 Donald Trump cut off by judge after blistering courtroom diatribe during fraud trial conclusion
. . .
Former president denied opportunity to make own closing statements in courtroom
. . .
Barred from giving a formal closing argument, Donald Trump seized an opportunity to speak in court at the conclusion of his New York civil trial on Thursday, unleashing a barrage of attacks during a six - minute diatribe before being cut off by the judge.

( cut someone off )
to stop having a close or friendly relationship with someone
ارتباط دوستانه و نزدیک با کسی را قطع کردن
Why did all his friends suddenly cut him off
Synonyms and related words. To end a friendship or relationship
نقطه مرزی
راهبند قطار
"قطع کردن" یا" قطع شدن" به شکل های مختلف شامل:
1. بریدن
2. قطع تامین چیزی
3. قطع صدا پشت تلفن
4. قطع دسترسی به جایی
5. قطع رابطه
6. قطع صحبت کسی
7. قطع دسترسی به چیزی
8. قطع دادن پول یا ارث
ازپیش تعیین شده
با سلام
این فعل به معنای "لایی کشیدن" نیست؛ لایی کشیدن یعنی weave through traffic
گسست
در معنای اسمی میتونه معنی "جدا افتاده" هم داشته باشه
لایی کشیدن ( در رانندگی )
دور ماندن از چیزی
نقطه برش
قطع کردن آب و برق و گاز
مانع حرکت کسی شدن ( در رانندگی )
حرف یا سخنرانی کسی را قطع کردن
فاصله انداختن بین دو چیز یا دو کس
پریدن توی حرف کسی
منقطع، بریده شده،
منقطع، بریده شده
منع کردن
محروم کردن
قطع کردن پول توجیبی
از دسترس خارج بودن, سخت بودن امکان دسترسی
1 تعیین سقف و یا ضرب العجل، تعیین زمان یا تعیین محدوده مانند cut off age محدوده سن و سال برای اهدای خون 60 سال میباشد. 2 قطع کردن cut off US military aids to pakistan قطع کمک نظامی آمریکا به پاکستان. 3 قطع ارتباط مانند cut off phone call
قلم شدن/کردن
cut something off بریدن با وسیله تیز The doctors cut off his leg because it was severely injured.
cut something off قطع کردن The phone company cut off our phone because we didn't pay the bill.
cut somebody off محروم کردن ( از ارث ) My grandparents cut my father off when he remarried.

از کار افتادن
متوقف کردن
حداکثر ظرفیت
برای مو وقتی استفاده میشه که خیلی کوتاه کنی.
cut - off rate ، در اقتصاد :
حداقل نرخ بازده ؛ مورد استفاده در ارزیابی پروژه های سرمایه گذاری به منظور تصمیم گیری در مورد اجرای یک پروژه.
ار تباط رو با کسی قطع کردن
I cut you off :
ارتباطم رو با تو قطع کردم
باهات به هم زدم
از جا کندن
مانع حرکت شدن{در رانندگی}
بی فایده
Being cut off= بی فایده و بیهوده بودن
To separate from others; isolate
محروم کردن، قطع کردن
while I was writing the email the net suddenly cut off
وقتی داشتم ایمیل می نوشتم ، ناگهان اینترنت قطع شد 🚃
قطع کردن
انقطاع/بریدگی/شکستگی نموداری
قطعه
در متون مهندسی عمران: جداکننده، حایل، آب بند
جدا کردن ( دو چیز مرتبط به هم، نه حتما جداکردن فیزیکی، بلکه ممکن است جدایی ارتباطی منظور باشد )
It cuts me off from my family
Stop sth esp speech or the supply of gas, electricity, water, etc
If you don't pay your gas bill soon, you may be cut off.
stop sth esp speech or the supply of gas, electricity, water, etc
Cut off date
تاریخ تعطیلی
تاریخ انقطاع
قطع رابطه کردن - بهم زدن - بریدن
قطع کردن سخنرانی یا منبع اب و برق و گاز
سخن کسی را قطع کردن، محروم کردن
سبقت گرفتن
کوتاه کردن
To interrupt a telephone conversation
Stop the supply of sth or stop sth work
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٠)

بپرس