crowded

/ˈkraʊdəd//ˈkraʊdɪd/

شلوق ,پرچمعیت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: very or exceedingly full; packed.
متضاد: uncrowded

- There was nowhere to sit in the crowded restaurant.
[ترجمه آیدین ولیزاده] هیچ جایی در رستوران شلوغ نیست
|
[ترجمه زهرا] هیچ جایی برای نشستن در رستوران شلوغ نبود
|
[ترجمه حمیدرضا بالیده] در رستوران شلوغ هیچ جایی برای نشستن وجود نداشت
|
[ترجمه سبحان] هیچ جای برای نشستن در رستوران شلوغ وجود نداشت
|
[ترجمه ارمان سعداللهی] هیچ جا برای نشستن در رستوران شلوغ وجود نداشت
|
[ترجمه رضا] در رستوران شلوغ جایی برای نشستن نیست
|
[ترجمه سحر] دررستوران همه جاشلوغبودوجایی برای نشستن نبود
|
[ترجمه امیر حسین] در رستوران همه جا شلوغ بود وجایی برای نشستن نبود.
|
[ترجمه between] هیچ جایی برای نشستن در رستورانه مملو از جمعیت وجود نداشت
|
[ترجمه گوگل] در رستوران شلوغ جایی برای نشستن وجود نداشت
[ترجمه ترگمان] هیچ جایی برای نشستن در رستوران شلوغ نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The house is too crowded with furniture now that my sister moved in with her things.
[ترجمه استاد علی هادی] با نقل مکان ( آمدن ) خواهرم با وسایلش به اینجا، خانه مملو از ( پر از ) اثاثیه شده است.
|
[ترجمه مرینت] الان که خواهرم با وسایلش رفته خانه بسیار شلوغ شده است.
|
[ترجمه گوگل] الان که خواهرم با وسایلش به خانه نقل مکان کرده، خانه خیلی شلوغ است
[ترجمه ترگمان] حالا که خواهرم با وسایلش رفت، خانه خیلی شلوغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: excessively close together.

- She could hardly find her way through the crowded commuters on the platform.
[ترجمه گوگل] او به سختی توانست راه خود را از میان مسافران شلوغ روی سکو پیدا کند
[ترجمه ترگمان] به زحمت می توانست راهش را از میان جمعیت پر جمعیت که روی سکو ایستاده بود پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. people crowded about his corpse
مردم دور جسد او جمع شدند.

2. reporters crowded the courtroom
گزارشگران در دادگاه ازدحام کردند.

3. they crowded the sheep into the pen
گوسفندان را به آغل راندند.

4. a less crowded bus
اتوبوسی که خلوت تر است

5. i dislike crowded places
من از جاهای شلوغ بدم می آید.

6. in the crowded street he kept knocking into other people
در خیابان شلوغ مرتبا به مردم دیگر تنه می زد.

7. the children crowded me out of the bed
بچه ها مرا از تخت بیرون انداختند.

8. youthful dancers crowded the hall
سالن مملو از رقاصان جوان بود.

9. even in a crowded movie house i could recognize my father by his cough
حتی در سینمای شلوغ هم پدرم را از سرفه اش می شناختم.

10. fifty people were crowded into a small bus
پنجاه نفر را در یک اتوبوس کوچک چپانده بودند.

11. parboiled in the crowded bus, the passengers began to protest
مسافران که در اتوبوس شلوغ از گرما پخته بودند زبان به اعتراض گشودند.

12. the room was so crowded and hot that i was suffocating
اتاق آنقدر شلوغ و گرم بود که نمی توانستم نفس بکشم.

13. the taxi was so crowded that i could hardly move a limb
تاکسی آنقدر پر بود که به سختی می توانستم دست و پای خود را حرکت بدهم.

14. today the streets are crowded
امروز خیابان ها شلوغ است.

15. the irritation of driving in crowded cities
دردسر رانندگی در شهرهای شلوغ

16. the stifling air of a crowded room
هوای خفقان آور یک اتاق شلوغ

17. he kicked his way through the crowded hallway and entered the room
راه خود را در سرسرای شلوغ باز کرد و وارد اتاق شد.

18. i muscled my way into the crowded bus
با فشار توی اتوبوس شلوغ چپیدم.

19. to fit another passenger into a crowded bus
یک مسافر دیگر را در اتوبوس شلوغ چپاندن

20. we crossed each other in a crowded hallway
در یک راهرو شلوغ از کنار هم رد شدیم.

21. The people heart is too crowded.
[ترجمه گوگل]دل مردم خیلی شلوغ است
[ترجمه ترگمان]قلب مردم زیاده از حد شلوغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. In midsummer every town is impossibly crowded.
[ترجمه گوگل]در اواسط تابستان همه شهرها به طرز غیرممکنی شلوغ است
[ترجمه ترگمان]در نیمه تابستان هر شهر به طور باورنکردنی شلوغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The warm region is crowded with birds.
[ترجمه گوگل]منطقه گرم پر از پرندگان است
[ترجمه ترگمان]منطقه گرم پر از پرندگان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Diana's house was crowded with happy people whose spontaneous outbursts of song were accompanied by lively music.
[ترجمه گوگل]خانه دیانا مملو از افراد شادی بود که طغیان های خودجوش آوازشان با موسیقی زنده همراه بود
[ترجمه ترگمان]خانه دیانا پر از مردمی شاد بود که outbursts spontaneous با موسیقی همراه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. In the spring the place is crowded with skiers.
[ترجمه گوگل]در بهار این مکان مملو از اسکی بازان است
[ترجمه ترگمان]در بهار، آنجا پر از اسکی باز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. He peered slowly around the small crowded room.
[ترجمه گوگل]او به آرامی به اطراف اتاق کوچک شلوغ نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]او به آرامی به اطراف اتاق کوچک شلوغ نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• full, packed, crammed together
a crowded place is full of people or things.

پیشنهاد کاربران

Some persons crowded solidly around Pavel; but he cut through to the front
جوانها ایستاده و به شکل دایره ی متراکمی دور پاول حلقه زدند؛ ولی او موفق شد از آن حلقه بگذرد.
The beds, pursued the director, are very much crowded against each other
...
[مشاهده متن کامل]

مدیر گفت: تختخواب ها کاملا فشرده به هم گذاشته شده اند.

crowded: شلوغ
ass - to - elbow
( US ) extremely crowded
مُزدَحَم
پرآمد و شد. [ پ ُ م َ دُ ش ُ ] ( ص مرکب ) که آمدن و شدن مردم آنجا بسیار باشد. که اختلاف مردمان آنجای متواتر باشد.
Crowded in farsi is شلوغ
شلوغ پلوغ. [ ش ُ پ ُ ] ( ص مرکب، از اتباع ) در تداول عوام، سخت در هم و برهم. هرج و مرج. سخت آشفته : خوابهای شلوغ پلوغ. جاهای شلوغ پلوغ. ( یادداشت مؤلف ) . جایی که در آن نظم و ترتیبی حکمفرما نباشد. حسینقلی خانی. ( فرهنگ لغات عامیانه ) .
پرطرفدار
کسی که خیلیا میخوانش
شلوغ. پر جمیعت. جایی که افراد زیاردی در آنجا است. افراد زیاد و. . . ^ - ^
پر جمعیت ، شلوغ ، مکانی که در آن جمعیت زیادی است
شلوغ ، پرجمعیت ، ازدحام
Crods یعنی پر جمعیت

شلوغ و پرجمعیت
شلوغ ، پر جمعیت
crowd به معنای جمعیت هست ولی crowded به معنای شلوغ هست
مثال در جمله:
. The amusement park is crowded :جمله
( amusement به معنای پارک تفریحی )
پارک تفریحی شلوغ است. :معنی

پرجمعیت
مکانی پر از جمعیت
یعنی جمعیت ، جماعت ، دیفینیشن = very people in the some place
شلوغ. مکان شلوغ
شلوغ
Crowd:جمعیت
Crowded:شلوغ
پر ازدحام
شلوغ

Buzy
شلوغ
across the crowded میون جمعیت
پر از جمعیت
شلوغ ، جمیعت
Our house is very crowded

جمعیت
full of people
Busy=شلوغ. .
دفنیشن=lot of people are in it

=with many people
شلوغ ، ازدحام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس