critic

/ˈkrɪtɪk//ˈkrɪtɪk/

معنی: نقاد، منقد، نقدگر، کارشناس، نکوهشگر، سخن سنج، انتقاد کننده
معانی دیگر: منتقد، سره شناس، هنرسنج، بهگزین، سنجشگر، نکته گیر، عیبجو، معاند، خرده گیر، خبره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: anyone who judges or evaluates.
مترادف: evaluator, judge
مشابه: censor, editor, reviewer

- Teenagers can be tough critics of video games.
[ترجمه حمیدرضا شعبانی] نوجوانان می توانند عیار دقیق بازی های تصویری را بسنجند.
|
[ترجمه گوگل] نوجوانان می توانند منتقدان سرسخت بازی های ویدیویی باشند
[ترجمه ترگمان] نوجوانان می توانند منتقدان سرسخت بازی های ویدیویی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My friend is a gentle but reliable critic of my writing.
[ترجمه حمیدرضا شعبانی] دوستم یک منتقد باملاحظه و مطمئن برای نوشته های من است.
|
[ترجمه گوگل] دوست من منتقد ملایم اما قابل اعتماد نوشته های من است
[ترجمه ترگمان] دوستم یک منتقد آرام ولی قابل اعتماد برای نویسندگی من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a person whose work is to write evaluations of literary, artistic, or other cultural works.
مترادف: reader, reviewer
مشابه: censor, commentator, editor, editorialist

- Critics loved the film, but it did not attract large audiences.
[ترجمه حمیدرضا شعبانی] به جزشماری از منتقدانی که فیلم را دوست داشتند، مخاطبان زیادی جذب آن نشدند.
|
[ترجمه گوگل] منتقدان فیلم را دوست داشتند، اما تماشاگران زیادی را جذب نکرد
[ترجمه ترگمان] منتقدان فیلم را دوست داشتند، اما تماشاگران زیادی را جذب نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did you read what the critics had to say about the new restaurant?
[ترجمه حمیدرضا شعبانی] آن چه را که منتقدان درباره ی این رستوران جدید گفته اند، خوانده اید؟
|
[ترجمه گوگل] آیا آنچه منتقدان درباره رستوران جدید گفته اند را خوانده اید؟
[ترجمه ترگمان] آیا شما چیزی را که منتقدان در مورد رستوران جدید گفته بودند را خوانده بودید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: one who tends to criticize and find faults.
مترادف: faultfinder, fussbudget, nitpicker
متضاد: advocate, apologist, exponent
مشابه: censor, detractor, quibbler

- I don't need a critic right now; I need some sympathy.
[ترجمه حمیدرضا شعبانی] فعلن بیشتر از نقد، به کمی همدردی نیاز دارم!
|
[ترجمه گوگل] من در حال حاضر نیازی به منتقد ندارم نیاز به همدردی دارم
[ترجمه ترگمان] من در حال حاضر به یک منتقد احتیاج ندارم، کمی همدردی لازم دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Everything has to be just right for my mother-in-law because she is such a critic.
[ترجمه سید امیر] برای مادر زن ( مادر شوهر ) من همه جیز باید بدون نقص باشد چون اوجنین منتقد ( سخت گیری ) است.
|
[ترجمه گوگل] همه چیز باید برای مادرشوهرم درست باشد زیرا او چنین منتقدی است
[ترجمه ترگمان] همه چیز باید درست برای مادر من درست باشد، زیرا او یک منتقد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a discerning critic
هنرسنج پردرایت

2. a dramatic critic
هنرسنج تئاتر

3. a literary critic
منتقد ادبی

4. a music critic
هنرسنج موسیقی

5. she is a discriminating critic of poetry
او منتقد نکته سنج شعر است.

6. the criticism turned against the critic himself
انتقاد متوجه خود انتقاد کننده شد.

7. She is her own sternest critic.
[ترجمه گوگل]او سرسخت ترین منتقد خودش است
[ترجمه ترگمان]او بزرگ ترین منتقد خودش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As a critic, he is far too subjective.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک منتقد، او بسیار ذهنی است
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک منتقد، او بسیار ذهنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was a stern critic but an extremely kindly man.
[ترجمه گوگل]او منتقدی سختگیر اما مردی فوق العاده مهربان بود
[ترجمه ترگمان]او یک منتقد خشن بود، اما مرد بسیار مهربانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His stature as an art critic was tremendous. sentence dictionary
[ترجمه گوگل]جایگاه او به عنوان یک منتقد هنری فوق العاده بود فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]مقام او به عنوان یک منتقد هنری فوق العاده بود فرهنگ لغت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is an outspoken critic of the school system in this city.
[ترجمه گوگل]او یکی از منتقدان سرسخت سیستم مدرسه در این شهر است
[ترجمه ترگمان]او یکی از منتقدان صریح سیستم مدرسه در این شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The concert should satisfy even the most jaded critic.
[ترجمه گوگل]کنسرت باید حتی خسته ترین منتقد را هم راضی کند
[ترجمه ترگمان]این کنسرت باید حتی the منتقد را راضی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Why not have it out with your critic, discuss the whole thing face to face?
[ترجمه گوگل]چرا آن را با منتقد خود در میان نمی گذارید، کل موضوع را رودررو مطرح نمی کنید؟
[ترجمه ترگمان]چرا آن را با منتقد خود have و راجع به موضوع گفتگو با آن بحث نمی کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mr Masack is an outspoken critic of the present government.
[ترجمه گوگل]آقای ماساک منتقد صریح دولت کنونی است
[ترجمه ترگمان]آقای Masack یکی از منتقدان صریح دولت کنونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The critic padded out the review with quotes from the author.
[ترجمه گوگل]منتقد نقد را با نقل قول هایی از نویسنده تکمیل کرد
[ترجمه ترگمان]منتقد این مجله را با نقل قول از مولف مورد بررسی قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He has always been an outspoken critic of the government.
[ترجمه گوگل]او همیشه منتقد صریح دولت بوده است
[ترجمه ترگمان]او همواره منتقد صریح دولت بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He is now a major critic of the nuclear industry.
[ترجمه گوگل]او اکنون یکی از منتقدان اصلی صنعت هسته ای است
[ترجمه ترگمان]او اکنون یکی از منتقدان بزرگ صنعت هسته ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He's the drama critic for the Times.
[ترجمه گوگل]او منتقد نمایشنامه تایمز است
[ترجمه ترگمان]او منتقد درام تایمز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نقاد (اسم)
critic

منقد (اسم)
faultfinder, critic

نقدگر (اسم)
critic

کارشناس (اسم)
expert, judge, critic

نکوهشگر (اسم)
critic, remonstrator

سخن سنج (اسم)
critic, verbalist

انتقاد کننده (اسم)
critic

انگلیسی به انگلیسی

• person who criticizes; person who reviews the quality and content (of books, plays, etc.)
a critic is a person who writes reviews and expresses opinions about books, films, music, and art.
a critic of a person or system disapproves of them and criticizes them publicly.

پیشنهاد کاربران

انتقاد کننده، نقاد
مثال: He is a well - known film critic.
او یک منتقد فیلم معروف است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
critic ( n ) ( krɪt̮ɪk ) =a person who expresses opinions about the qualities of sth, e. g. a music critic. =a person who expresses disapproval of sth, e. g. a critic of private health care
critic
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : criticize / critique
✅️ اسم ( noun ) : critic / criticism / critique
✅️ صفت ( adjective ) : critical
✅️ قید ( adverb ) : critically
به معنی وجدان هم میتونه باشه مثل
Ignore your inner critic
انتقاد کننده
( : A person who knows a lot about something
1. Many of these essays are playful and creative in ways that ethnic literary criticism has not been in the past.
بسیاری از این مقاله ها به شیوه هایی بازیگرانه و خلاقانه هستند که انتقاد ادبی قومی در گذشته نبوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

2. No criticism has been levelled at the councillor who withdrew her nomination for mayor and subsequently changed her vote.
هیچ انتقادی نسبت به شورایی که نامزدی خود را برای تصدی شهرداری پس گرفته و متعاقباً رأی خود را تغییر داده است ، صورت نگرفته است.
3. The way to get a promotion is to take criticism well, but most people don't know they don't do it well.
راه کسب ترفیع این است که انتقادات را به خوبی قبول کنید ، اما اکثر مردم نمی دانند که این کار را به خوبی انجام نمی دهند.
4. In spite of criticism from the pulpits, he refused to qualify his unequivocal statements.
علی رغم انتقاد از منبرها ، وی از صلاحیت اظهارات صریح خود امتناع ورزید.
Criticism= انتقاد ادبی، انتقاد، انتقادات، انتقاد پذیری
1. I got another critic I got to yell at.
من منتقد دیگری داشتم که باید فریاد بزنم.
2. The American critic Yvor Winters suggested in 1939, an alternative canon of Elizabethan poetry.
یور وینترز منتقد آمریکایی در سال 1939 ، کانونی جایگزین برای شعر الیزابت پیشنهاد کرد.
3. He was a fierce critic of the poverty and social stratification of Victorian society.
او منتقد سرسخت فقر و طبقه بندی اجتماعی جامعه ویکتوریا بود.
Critic= منتقد، نقاد، انتقاد کننده
معنی دیگر>>>کارشناس، نکوهشگر ، عیبجو، خرده گیر

A person who writes about the good/ bad qualities of books , concerts , movies or etc.
: )
منتقد
A person who's job is to give his/her opinion about a play, film, book, work of art, etc.
منتقد
مخالف
نقدکننده
کارشناس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس