crab

/ˈkræb//kræb/

معنی: ادم ترشرو، خارچنگ، سرزنش کننده، سیب صحرایی، سرطان، خرچنگ، جر زدن، خرچنگ کردن، باعی تحریک و عصبانیت شدن
معانی دیگر: (جانورشناسی) خرچنگ (از راسته ی decapoda - دارای پنج جفت پا هستند که جفت اولی به شکل چنگک در آمده است)، چنگار، جنگار، انواع بندپایان (arthropods) شبیه به خرچنگ، گوشت خرچنگ (که خوراکی است) (crab meat هم می گویند)، رجوع شود به: crab louse، جرثقیل، باربردار، بارافراز، (هواپیمایی - حرکت ظاهری هواپیما به یکی از طرفین هنگام برخورد با باد مخالف) کنار کش، کنارکش رفتن، کنارکش کردن، از پهلو حرکت کردن، (نجوم - c بزرگ) استارگان (مجمع الکواکب) سرطان، برج سرطان (چهارمین برج منطقه البروج)، خرچنگ شکار کردن، به صید خرچنگ رفتن، خرچنگ گیری کردن، (آدم) بدخلق، بدعنق، اخمو، بدقلق، ترشرو، ترشرو شدن، ترشرویی کردن، بدخلقی کردن، بدخویی کردن، اخم و تخم کردن، (عامیانه) شکوه کردن، غرولند کردن، (در اصل) آزردن، رنجه داشتن، وابسته به سیبچه، خرچنگ گرفتن، امر، عصبانی کردن، عصبانی شدن، باعک تحریک وعصبانیت شدن، کج خلق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of various ten-legged marine crustaceans, having broad, flat bodies, eyes on short stalks, and strong pincers on the front legs. The meat of some kinds of crabs is commonly eaten by humans.

- Many crabs dotted the rocky beach.
[ترجمه گوگل] خرچنگ های زیادی در ساحل صخره ای پراکنده بودند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از خرچنگ در ساحل سنگی قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the meat of this animal eaten as food.

- The sandwich contained crab mixed with mayonnaise.
[ترجمه 👌] یک ساندویچ خرچنگ که سس مایونز داشت
|
[ترجمه گوگل] ساندویچ حاوی خرچنگ مخلوط با سس مایونز بود
[ترجمه ترگمان] ساندویچی که حاوی سس مایونز بود با سس مایونز مخلوط شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: any of various other crustaceans resembling a true crab, such as a hermit or horseshoe crab.

(4) تعریف: a mechanical contrivance for lifting or hauling heavy objects.

(5) تعریف: a crab louse.

(6) تعریف: (pl.) infestation with crab lice.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: crabs, crabbing, crabbed
(1) تعریف: to hunt and catch crabs.

(2) تعریف: to move sidewise or diagonally, as a crab.

- The rowboat crabbed as we towed it across the current.
[ترجمه گوگل] قایق پارویی در حالی که ما آن را در عرض جریان می کشیدیم خرچنگ شد
[ترجمه ترگمان] قایق پارویی با آن برخورد کرد و آن را در جریان آب قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a complaining or ill-tempered person; grouch.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: crabs, crabbing, crabbed
مشتقات: crabber (n.)
• : تعریف: to criticize or complain.
مشابه: complain

- He crabbed about having to wait a few minutes.
[ترجمه گوگل] او از این که باید چند دقیقه صبر کند خراشیده بود
[ترجمه ترگمان] می خواهد چند دقیقه ای صبر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. crab one's act (or the deal, etc. )
کار (یا معامله و غیره) را خراب کردن

2. don't crab at me!
به من اخم و تخم نکن !

3. catch a crab
(در قایق) پارو را دیر از آب بیرون کشیدن (که موجب به هم خوردن توازن قایق و کم شدن سرعت آن می شود)

4. the shell of a crab
سختپوست خرچنگ

5. his father is quite a crab
پدرش خیلی بدخلق است.

6. You cannot make a crab walk straight.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید کاری کنید که خرچنگ مستقیم راه برود
[ترجمه ترگمان]تو نمیتونی یک خرچنگ درست کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A crab scuttled away under a rock as we passed.
[ترجمه javid] ما از این موضوع رد میشیم، مثل خرچنگی که که از زیر سنگ رد میشه
|
[ترجمه گوگل]وقتی ما رد شدیم یک خرچنگ زیر سنگی فرو رفت
[ترجمه ترگمان]همان طور که رد می شدیم، یک خرچنگ از زیر سنگی بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A crab nipped my toe while I was paddling.
[ترجمه گوگل]یک خرچنگ انگشت پایم را در حالی که پارو می زدم نیش زد
[ترجمه ترگمان]در حالی که پارو می زدم، یک خرچنگ نوک پایم را گاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Although it is tasty, crab is very filling.
[ترجمه گوگل]اگرچه خرچنگ خوشمزه است، اما بسیار سیر کننده است
[ترجمه ترگمان]با اینکه خوش مزه است، اما بسیار پر کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This crab meat/salad is delicious!
[ترجمه گوگل]این گوشت/سالاد خرچنگ خوشمزه است!
[ترجمه ترگمان]این گوشت خرچنگ و سالاد لذیذ است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I picked one and threw it at a crab apple tree.
[ترجمه گوگل]یکی را برداشتم و به سمت درخت سیب خرچنگ پرت کردم
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها را برداشتم و به یک درخت سیب جنگلی انداختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The body meat of the blue crab is white, that of the claws, brownish.
[ترجمه روشنک نیکویان] گوشت بدن خرچنگِ آبی سفید رنگه و چنگال ها مایل به قهوه ای.
|
[ترجمه گوگل]گوشت بدن خرچنگ آبی سفید و گوشت پنجه ها قهوه ای است
[ترجمه ترگمان]گوشت بدن خرچنگ آبی سفید است، و آن پنجه های قهوه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He used to fish for blue crab in the river and sell them for a nickel apiece.
[ترجمه گوگل]او عادت داشت خرچنگ آبی را در رودخانه صید می کرد و آنها را به یک نیکل می فروخت
[ترجمه ترگمان]او برای یک خرچنگ آبی در رودخانه ماهی می گرفت و آن ها را به قیمت یک سنت می فروخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The whole of that crab, every single pincer and leg, however long, had been excised with the knife.
[ترجمه گوگل]کل آن خرچنگ، تک تک انبر و پاها، هر چند دراز، با چاقو بریده شده بود
[ترجمه ترگمان]تمام آن خرچنگ، هر تک ساق پا و پا، هر قدر طول بکشد، با چاقو excised شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. One relation alone survives, the horseshoe crab.
[ترجمه گوگل]یک رابطه به تنهایی زنده می ماند، خرچنگ نعل اسبی
[ترجمه ترگمان]تنها یک رابطه باقی است، خرچنگ نعل اسب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ادم ترشرو (اسم)
crab

خارچنگ (اسم)
crab, lobster

سرزنش کننده (اسم)
rater, crab, slater, grumbler, fuddy-duddy

سیب صحرایی (اسم)
crab, crab apple

سرطان (اسم)
cancer, crab

خرچنگ (اسم)
cancer, crab, crayfish

جر زدن (فعل)
cheat, crab, nobble

خرچنگ کردن (فعل)
crab

باعی تحریک و عصبانیت شدن (فعل)
crab

تخصصی

[سینما] حرکت سه چرخه
[زمین شناسی] حرکت انحرافى (خرچنگى ) عکسبردارى هوایى حالتى که به علت غفلت با نقص یک دوربین با توجه به مسیر هواپیما ایجاد مى شود.در عکسبردارى عمودى حرکت خرچنگى لبه هاى عکسها که موازى با خطوط باز هوایى نیست نشان داده مى شود.

انگلیسی به انگلیسی

• any of a number of crustaceans having five pairs of walking legs; grouch, bad-tempered person
complain; criticize; fish for crabs
a crab is a sea creature with a flat round body covered by a shell, and five pairs of legs with claws on the front pair.

پیشنهاد کاربران

1 - خرچنگ ( قابل شمارش )
2 - گوشت خرچنگ ( غیر قابل شمارش )
3 - پرتی ( نقشه برداری )
4 - آدم ترشرو - کج خلق ( American English informal )
5 - برج سلطان ( صورت فلکی )
6 - crabs: small insects that can live in the hair around the sex organs = شپشک
...
[مشاهده متن کامل]

7 - حرکت ( کردن ) ظاهری هواپیما به یکی از طرفین هنگام برخورد با باد مخالف
8 - کنارکش کردن - از پهلو حرکت کردن
9 - باعث تحریک و عصبانی شدن - عصبانی شدن یا کردن
10 - خرچنگ شکار کردن
چند معنی دیگه هم داشتند که چون خیلی مهم نبودند، ننوشتم دیگه که شما هم گیج نشین.
ولی بیشتر همون خرچنگ یا خرچنگ شکار کردن میشه یا آدم کج خلق یا عصبانی شدن ( کردن ) .

crab ( n ) ( kr�b ) =a sea creature with a hard shell, eight legs, and two pincers
crab
حسود یا حسودی
A person who does not want another person to succeed by showing the following
actions: Disloyalty, Jealousy, Slander, Two - faced behavior
👈🏿 واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : crab 💎 تلفظ واژه: krab ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: خرچنگ، ( برج ) سرطان ⭐ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : carcin/o
crab : خرچنگ
carb: کربوهیدرات
پنج پایک ( کلیله و دمنه )
crab ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: پَرتی
تعریف: حالتی که در آن امتداد لبه های عکس هوایی موازی با یا عمود بر مسیر از پیش تعیین شدۀ پرواز باقی نمی ماند
خرچنگ

خرچنگ
نام یکی از صور فلکی هم می باشد. برج سرطان
🦀🦀 خرچنگ
A sea animal that has five pairs of legs and a round flat body covered by a shell, or its flesh eaten as food
صید خرچنگ
ب معنای خرچنگ یا خارچنگ
خرچنگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس