contribute

/kənˈtrɪbjuːt//kənˈtrɪbjuːt/

معنی: اعانه دادن، شرکت کردن در، همکاری و کمک کردن، هم بخشی کردن
معانی دیگر: (به اتفاق دیگران) اهدا کردن، دادن، ارزانی داشتن، اعطا کردن، بخشیدن، معاضدت کردن، کمک کردن، موجب شدن، تاثیر داشتن بر، دخیل بودن در، (برای روزنامه و مجله و غیره) نوشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: contributes, contributing, contributed
(1) تعریف: to give individually or with others to a common fund or collective effort.
مترادف: donate, give
مشابه: accord, furnish, grant, help, present, provide, subsidize, supply

- We contributed both time and money to the senator's campaign.
[ترجمه حسین رحمانی] ما هم پول و هم وقت خود را به سناتور کمپین اختصاص دادیم
|
[ترجمه مریم] ما هم با زمان و هم با پول در سناتور کمپین مشارکت کردیم
|
[ترجمه محمد جواد] ما هم زمان و هم پولمون رو به کمپین سناتور بخشیدیم
|
[ترجمه فاطمه] ما هم پول وهم زمان خود را به کمپبن سناتور اهدا کردیم
|
[ترجمه Mohammad] ما پول و زمان خود را در کمپین انتخاباتی سناتور صرف کردیم
|
[ترجمه گوگل] ما هم زمان و هم پول به مبارزات انتخاباتی سناتور کمک کردیم
[ترجمه ترگمان] ما در هر دو زمان و پول به کمپین سناتور کمک کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to provide (written material) for publication.
مترادف: author, write
مشابه: provide, submit

- She contributed two articles to the journal last year.
[ترجمه راضیه] او سال گذشته دو تا مقاله را درژورنال شرکت داد
|
[ترجمه عثمان] او سال گذشته دو تا مقاله را در روزنامه چاپ کرد.
|
[ترجمه زیام] او سال گذشته دو مقاله برای مجله نوشت
|
[ترجمه گوگل] او سال گذشته دو مقاله به مجله ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] او در سال گذشته دو مقاله در مجله چاپ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: contributive (adj.), contributively (adv.), contributor (n.)
(1) تعریف: to donate something, such as money or time, to a common fund or collective effort.
مترادف: donate, give, pitch in
مشابه: chip in, provide

- I'm sorry that I'm not able to contribute this year.
[ترجمه گوگل] متاسفم که امسال نمی توانم کمک کنم
[ترجمه ترگمان] متاسفم که امسال نمی توانم کمک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to play a part in or add to.

- Her wonderful acting certainly contributed to the success of the play.
[ترجمه زیام] بازی فوق العاده او قطعا در موفقیت نمایش نقش داشت
|
[ترجمه گوگل] بازی فوق العاده او قطعا به موفقیت این نمایشنامه کمک کرد
[ترجمه ترگمان] نقش فوق العاده او در موفقیت این نمایش نقش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He never once contributed to the conversation.
[ترجمه میلاد سهرابی فر کارشناس آموزش] او حتی یکبار هم در گفتگو شرکت نکرد
|
[ترجمه گوگل] او یک بار هم در گفتگو مشارکت نکرد
[ترجمه ترگمان] او هیچ وقت به گفتگو کمک نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The dog's barking contributes heavily to the noise level around here.
[ترجمه فروزان] پارس کردن سگ تا حد زیادی به میزان سروصدای اطرافش بستگی دارد.
|
[ترجمه گوگل] پارس سگ به شدت به سطح سر و صدای اطراف کمک می کند
[ترجمه ترگمان] پارس سگ به شدت به سطح نویز موجود در اطراف آن کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to provide written material for publication.
مترادف: write
مشابه: pitch in

- It's important to contribute to these academic journals.
[ترجمه گوگل] کمک به این مجلات دانشگاهی مهم است
[ترجمه ترگمان] مهم است که به این مجلات علمی کمک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. contribute to
دخیل بودن در،اثر داشتن در

2. everyone should contribute according to their means
هرکسی باید به قدر استطاعت خود کمک کند.

3. soaring land prices contribute to the high cost of construction
قیمت فزاینده ی زمین بر هزینه ی زیاد ساختمان اثر می گذارد.

4. the elderly can contribute much to the society
سالمندان می توانند خیلی به اجتماع کمک کنند.

5. Regular outings contribute to a sense of fellowship among co-workers.
[ترجمه گوگل]گردش‌های منظم به ایجاد حس هم‌نشینی در بین همکاران کمک می‌کند
[ترجمه ترگمان]گردش های منظم باعث حس دوستی میان همکاران می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Rubbishy commercials and harmful programmes contribute to the rise in violence and crime in the street.
[ترجمه fatima] تبلیغات بدرد نخور و برنامه های مضر به افزایش خونت و جرم در خیابان ها کمک می کند .
|
[ترجمه زیام] تبلیغات آشغال و برنامه های مضر منجر به افزایش خشونت و جرم در خیابان میشه ( جرایم خیابانی منظورشه )
|
[ترجمه گوگل]تبلیغات مزخرف و برنامه های مضر به افزایش خشونت و جنایت در خیابان کمک می کند
[ترجمه ترگمان]تبلیغات rubbishy و برنامه های مضر به افزایش خشونت و جنایت در خیابان کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. City employees cannot contribute to political campaigns.
[ترجمه گوگل]کارمندان شهرداری نمی توانند در مبارزات سیاسی مشارکت کنند
[ترجمه ترگمان]کارمندان شهر نمی توانند به فعالیت های سیاسی کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This new discovery will contribute to all humanity.
[ترجمه گوگل]این کشف جدید به تمام بشریت کمک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این کشف جدید به همه بشریت کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. One of the aims of ethnography is to contribute to an understanding of the human race.
[ترجمه گوگل]یکی از اهداف قوم نگاری کمک به درک نژاد بشر است
[ترجمه ترگمان]یکی از اهداف قوم نگاری این است که به درک نوع بشر کمک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Would you like to contribute to our collection?
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید در مجموعه ما مشارکت کنید؟
[ترجمه ترگمان]دوست دارید به مجموعه ما کمک کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Aren't you going to contribute towards Jack's leaving present?
[ترجمه گوگل]آیا قرار نیست در هدایای ترک جک مشارکت کنید؟
[ترجمه ترگمان]نمی خوای در حال حاضر به \"جک\" کمک کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She usually poor-mouths when it's her turn to contribute.
[ترجمه گوگل]او معمولاً وقتی نوبت او است که کمک کند، بیچاره می شود
[ترجمه ترگمان]معمولا وقتی نوبت او است که کمک کند دهان باز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The company publicly apologized and agreed to contribute some money to charity.
[ترجمه گوگل]این شرکت علناً عذرخواهی کرد و موافقت کرد که مقداری پول به امور خیریه کمک کند
[ترجمه ترگمان]شرکت به طور عمومی معذرت خواهی کرد و موافقت کرد که مقداری پول به خیریه اختصاص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Does smoking contribute to lung cancer?
[ترجمه معصوم] آیا سیگار کشیدن باعث سرطان ریه می شود؟
|
[ترجمه Bahar] آیا سیگار کشیدن ب ریه کمک میکند تا دچار سرطان شود؟
|
[ترجمه گوگل]آیا سیگار به سرطان ریه کمک می کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا سیگار کشیدن به سرطان ریه کمک می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اعانه دادن (فعل)
chip in, contribute

شرکت کردن در (فعل)
chip in, contribute

همکاری و کمک کردن (فعل)
chip in, contribute

هم بخشی کردن (فعل)
chip in, contribute

انگلیسی به انگلیسی

• donate, give; cause
if you contribute to something, you say or do things which help to make it successful.
if you contribute money to something, you give money in order to help pay for something.
if something contributes to a situation, it is one of its causes.
to contribute to a book, magazine, or newspaper means to write a piece of work that is published in it.

پیشنهاد کاربران

کمک کردن، مشارکت داشتن
مثال: She contributes regularly to charity.
او به طور منظم به خیریه کمک می کند.
give, add, bestow, chip in ( informal ) , donate, provide, subscribe, supply
- contribute to: be partly responsible for, be conducive to, be instrumental in, help, lead to, tend to
کمک کردن. اعانه دادن، شرکت کردن در، همکاری و کمک کردن، هم بخشی کردن، قانون فقه: شرکت کردن
*contribute*
When we talk about contributing, we're diving into the realm of giving, adding, or bringing something to a larger whole. It's all about making a positive impact, sharing your skills, knowledge, or resources to help create something better or achieve a common goal.
...
[مشاهده متن کامل]

This verb, "contribute, " is like being part of a team where each member brings their unique strengths to the table, enhancing the overall outcome. Whether it's contributing to a project at work, sharing ideas in a group discussion, donating to a cause, or even adding content or improvements to an open - source project, contributing is all about actively participating and making a difference.
It's a powerful word that embodies the spirit of collaboration, generosity, and community building. By contributing, you're not just making a mark but also enriching the collective experience for everyone involved. So, whether it's your time, expertise, creativity, or support, your contribution matters and can truly shape the world around you for the better. Keep on contributing and making a difference

گاهی اوقات می تواند به معنای ارائه کردن یا ارائه دادن هم باشد
اذعان کردن، درمیان گذاشتن، موجب، باعث
در میان گذاشتن، رو کردن، اذعان کردن.
موجب، باعث
taking part in, to help
در کارهای علمی مثل مقاله: سهم داشتن در تولید دانش یا افزودن دانش جدید، همکاری کردن
سهیم بودن در چیزی،
تاثیرگذاشتن،
منجر یا موجب شدن،
اهدا کردن، بخشیدن
نوشتن ( روزنامه و . . . )
سهیم بودن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : contribute
✅️ اسم ( noun ) : contribution / contributor
✅️ صفت ( adjective ) : contributory / contributive
✅️ قید ( adverb ) : _
to give or donate
دادن و اهدا کردن
معنی دیگرش افزودن بهبود دادن افزایش دادن
موجب یا منجر شدن به چیزی، نتیجه یا پیامدی داشتن
نقش داشتن در . . .
مشارکت داشتن
کمک کردن، بخشیدن
در مجله و . . . نوشتن ( یا مشارکت داشتن )
موجب شدن
دانش افزایی
Add to
سهم یاری داشتن
pitch in معادل انگلیسی غیر رسمی
مشترک بودن
Contribute to something
مشارکت کردن
علت چیزی بودن
To be a contribiuting factor یعنی علت اصلی یه چیزیthe most important reason
نقش مهمی ایفا کردن در چیزی
Understanding language as a complicated system contributes to understanding human mind and how this complicated system is
organized in and acquired by human brain
...
[مشاهده متن کامل]

درک زبان بعنوان سیستمی پیچیده، نقش مهمی در فهم ذهن انسان و طریقه سازماندهی شدن و نظم این سیستم بوسیله مغز ، ایفا میکنه.

موثر بودن
تعامل داشتن
سهم ایفا کردن
۱. مشارکت داشتن ، سهیم بودن ، اثر داشتن
۲. دادن، کمک کردن
۳. نوشتن
Meaning: To contribute to something means to do something to make it successful
Example: We decided to contribute money to the new hospital
افزودن
بهبود دادن
افزایش دادن
صحبت کردن ( در جلسه و . . . ) ، ابراز نظر کردن
ابراز کردن
تاثیر داشتن، نقش داشتن، سهیم بودن
کمک کردن
تاثیر داشتن، تاثیر داشتن بر
Many market forces contribute to supply and demand, and thus to a company's stock price
بسیاری از نیروهای بازار بر عرضه و تقاضا و در نتیجه قیمت سهام شرکت، تاثیر میگذراند.
نگاشتن
نقش داشتن
اثرگذار بودن
اهتمام
باعث شدن
1. گذاشتن یا دادن ( زمان، کمک، پول و . . . )
2. کمک کردن
3. ( برای روزنامه و مجله و غیره ) نوشتن

سهم خود را ادا کردن
منجر شدن
انتشار دادن ( نوشتاری )
شراکت داشتن، شراکت/معاونت/یاری/کمک کردن، سبب شدن
نقش داشتن
سهم داشتن
دستاورد داشتن
رهاورد داشتن
( برای روزنامه و مجله و غیره ) نوشتن
This article is contributed by Taghi Taghavi. این مقاله توسط تقی تقوی نوشته شده است.
مشارکت داشتن، سهیم بودن
تشکیل دادن
Contribute to sth
دست داشتن/دخیل بودن/موثر بودن/تاثیر داشتن/سهیم بودن ( در بوجود آمدن رویداد یا پیشامدی )

مشارکت کردن
( نظر، دیدگاه و. . . ) ارائه کردن
مشارکت
To be one of the causes of sth
سهیم شدن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٢)

بپرس