content

/ˈkɑːntent//kənˈtent/

معنی: محتوی، مقدار، گنجایش، مفاد، خوشنودی، فحوا، حجم، راضی، خرسند، خوشنود، خرسند کردن، راضی کردن، قانع کردن
معانی دیگر: قانع، (با: -self) قانع بودن، راضی بودن به، قناعت کردن به، (مجلس لردان انگلیس) مایل (که به مثابه رای مثبت است)، (قدیمی) خوشحال، مسرور، رضایت، (معمولا جمع) محتویات، درونه، (نوشته یا نطق) مضمون، مندرجات، معنی اصلی، گوهر (جوهر)، لب، درونمایه، محتوا، درصد، میزان، (نادر) گنجایی، ظرفیت، وسعت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (usu. pl.) whatever is contained or held in a receptacle, container, or something seen as a container.
مشابه: components, constituents, ingredients, inventory, load

- He emptied out the contents of his pockets.
[ترجمه گوگل] محتویات جیب هایش را خالی کرد
[ترجمه ترگمان] محتویات جیب هایش را خالی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She would not divulge the contents of the letter.
[ترجمه گوگل] او محتوای نامه را فاش نمی کند
[ترجمه ترگمان] او محتویات نامه را فاش نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (usu. pl.) the topics or chapters of a book or other document or publication.
مشابه: chapters, subjects, themes, topic

- The names of the book's chapters are listed in the table of contents.
[ترجمه گوگل] نام فصول کتاب در فهرست مطالب آمده است
[ترجمه ترگمان] نام فصل های کتاب در فهرست مندرجات فهرست شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the substance or meaning of something.
مترادف: purport, subject matter, substance
مشابه: core, essence, gist, heart, ideas, import, intent, meaning, pith, significance, thesis

- The content of his paper was impressive, but the form was terrible.
[ترجمه mehi] محتویات مقاله تحسین برانگیز بود اما شکل آن افتضاح بود
|
[ترجمه گوگل] محتوای مقاله او چشمگیر بود، اما فرم وحشتناک بود
[ترجمه ترگمان] محتویاتش خیلی عالی بود اما فرم آن افتضاح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the capacity to contain.
مترادف: capacity
مشابه: measure, size, volume

- The content of this carton is one quart.
[ترجمه گوگل] محتوای این کارتن یک لیوان می باشد
[ترجمه ترگمان] محتوای این کارتن، یک quart است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the amount or proportion of a given substance.
مترادف: percentage, proportion
مشابه: amount, measure, quantity

- The content of fat in cream is high.
[ترجمه Mina] مقدار چربی در خامه زیاد است.
|
[ترجمه سیدکاظم برزیگر] میزان چربی موجود در خامه، بالاست
|
[ترجمه بابک] میزان چربی در کرم زیاد است.
|
[ترجمه گوگل] محتوای چربی در خامه زیاد است
[ترجمه ترگمان] مقدار چربی در کرم بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: wanting no more than what one has; satisfied.
مترادف: contented, satisfied
متضاد: discontent, discontented, dissatisfied
مشابه: comfortable, happy, pleased

- She had her children and a job that interested her, and she was content.
[ترجمه دیکشنری] او فرزندانش را داشت و شغلی را داشت که هم به آن علاقه داشت و هم راضی بود
|
[ترجمه گوگل] او فرزندانش و شغلی داشت که برایش جالب بود و راضی بود
[ترجمه ترگمان] او بچه هایش را داشت و شغلی داشت که به او علاقه داشت و او هم راضی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The child was content with his old teddy bear and wasn't interested in the new one.
[ترجمه گوگل] کودک به خرس عروسکی قدیمی خود راضی بود و علاقه ای به خرس جدید نداشت
[ترجمه ترگمان] بچه با خرس پیر خود راضی بود و علاقه ای به این تازه وارد نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The workers were no longer content to wait for the promised improvements.
[ترجمه گوگل] کارگران دیگر راضی به انتظار برای بهبودهای وعده داده شده نبودند
[ترجمه ترگمان] کارگران دیگر راضی به انتظار برای بهبود وعده داده شده نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: contents, contenting, contented
• : تعریف: to make content or satisfied; appease.
مترادف: gratify
متضاد: discontent
مشابه: appease, fill, please, satisfy, suffice

- He was disappointed in his performance, but he contented himself by considering that no one else played any better.
[ترجمه مهتاب] او از اجرای خود نا امید شد اما خودش را قانع و راضی کرد با این تفکر که هیچ کس بهتر از او بازی نکرد ( اجرا نکرد )
|
[ترجمه گوگل] او از عملکرد خود ناامید شده بود، اما با توجه به اینکه هیچ کس دیگری بهتر از این بازی نمی کرد، به خود راضی بود
[ترجمه ترگمان] از عملکرد او نا امید شده بود، اما با توجه به این که هیچ کس دیگر بازی نکند، راضی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She really wanted the ice cream, but she contented herself with low-fat yogurt.
[ترجمه مهتاب] او واقعا بستنی می خواست اما خودش را قانع کرد که ماست کم چرپ بخورد
|
[ترجمه گوگل] او خیلی بستنی می‌خواست، اما به ماست کم‌چرب بسنده کرد
[ترجمه ترگمان] اون واقعا بستنی می خواست اما اون خودش رو با ماست کوتاه و چاق راضی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: contently (adv.)
• : تعریف: satisfaction; contentment.
مترادف: contentment, satisfaction
متضاد: discontent
مشابه: comfort, gratification, happiness, pleasure

- He sat there with a look of content on his face.
[ترجمه گوگل] با قیافه‌ای از رضایت آنجا نشست
[ترجمه ترگمان] با نگاهی حاکی از رضایت روی صورتش نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the content of a poem as opposed to its form
محتوای شعر در مقایسه با شکل آن

2. the content of his speech was interesting but his delivery was not good
محتوای سخنرانی او جالب بود ولی روش ارائه ی آن خوب نبود.

3. the content of the letter is good but its format must be improved
محتوای نامه خوب است ولی طرح و شکل صفحات آن باید اصلاح شود.

4. animal content
(روان شناسی - رورشاخ) محتوای حیوانی

5. are you content with your present salary
آیا به حقوق فعلی خود قانع هستی ؟

6. to one's heart's content
به حد وفور،تا دل شخص بخواهد

7. to one's heart's content
تا دل (کسی) بخواهد،تا سرحد سیری

8. we will have to content ourselves with bread and cheese
باید با نان و پنیر بسازیم.

9. a verbal artist who sacrifices content to sound
یک نویسنده ی واژه گرای که محتوا را فدای صدا(ی واژه) می کند.

10. he ate to his heart's content
تا دلش می خواست خورد.

11. he cursed to his heart's content
تا دلش می خواست فحش داد.

12. iron with a high carbon content
آهن دارای مقدار زیادی کربن

13. there the youths disported themselves to their heart's content
جوانان در آنجا تا دلشان می خواست خوشی کردند.

14. Content is happiness.
[ترجمه Kako] قناعت خوشبختیست
|
[ترجمه گوگل]محتوا شادی است
[ترجمه ترگمان]محتوا شادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She is content with very little.
[ترجمه Maral] او به کم قانع است
|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] Little در اینجا ضمیر است که جانشین اسم ( مثلا نان، شیر. . . . ) شده است/او قانع است به مقدار کمی ( نان، شیر. . ) very little bread
|
[ترجمه گوگل]او به خیلی کم راضی است
[ترجمه ترگمان]خیلی کم راضی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Not content with having upset my parents, he then insulted my sister!
[ترجمه علی ماشا اله زاده] قانع نبود به ناراحت کردن مادرم. او سپس به خواهرم توهین کرد
|
[ترجمه گوگل]راضی نبود که پدر و مادرم را ناراحت کند، سپس به خواهرم توهین کرد!
[ترجمه ترگمان]از اینکه پدر و مادرم را ناراحت کرده راضی نیستم، به خواهرم توهین کرد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The chapter headings are useful signposts to the content of the book.
[ترجمه گوگل]سرفصل های فصل نشانه های مفیدی برای محتوای کتاب هستند
[ترجمه ترگمان]عناوین بخش برای محتوای کتاب مفید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The government should issue clear guidelines on the content of religious education.
[ترجمه گوگل]دولت باید رهنمودهای روشنی در زمینه محتوای تربیت دینی صادر کند
[ترجمه ترگمان]دولت باید دستورالعمل های روشنی در مورد محتوای آموزش مذهبی صادر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Fruit and vegetables are high in fibre content .
[ترجمه گوگل]میوه ها و سبزیجات دارای فیبر بالایی هستند
[ترجمه ترگمان]میوه و سبزیجات در محتوای فیبر بالا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He drinks to his heart's content.
[ترجمه الهام] او تا دلش میخواست نوشید
|
[ترجمه گوگل]تا دلش می نوشد
[ترجمه ترگمان]او به رضایت قلبش مشروب می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. As there's no tea, we'll have to content ourselves with coffee.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که چای وجود ندارد، باید به قهوه بسنده کنیم
[ترجمه ترگمان]چون چای در کار نیست، باید خودمان را با قهوه قانع کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. For once, his usually verbose wife was content to listen.
[ترجمه گوگل]برای یک بار هم که شده، همسرش که معمولاً پرحرف است، راضی به گوش دادن بود
[ترجمه ترگمان]برای یک بار، معمولا همسر verbose به شنیدن این حرف راضی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Are you content with your present salary?
[ترجمه گوگل]آیا از حقوق فعلی خود راضی هستید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما با حقوق فعلی خود راضی هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محتوی (اسم)
content, add-up

مقدار (اسم)
extent, measure, value, content, amount, size, deal, scantling, quantity, quantum, magnitude, proportion, mouthful, percentage, certain number, dose, summa

گنجایش (اسم)
aptitude, capacity, inclusion, burden, content, caliber, module

مفاد (اسم)
substance, meaning, sense, significance, signification, content, intent, purport, context, contents, tenor, text, contexture, raison d'etre

خوشنودی (اسم)
satisfaction, content, gaiety

فحوا (اسم)
meaning, content, tenor

حجم (اسم)
mass, bulk, content, volume, voluminosity

راضی (صفت)
acquiescent, satisfied, happy, content, willing

خرسند (صفت)
satisfied, happy, content, glad

خوشنود (صفت)
satisfied, content, merry, gay, glad

خرسند کردن (فعل)
content, satisfy, gladden

راضی کردن (فعل)
content, assure, satisfy, sate

قانع کردن (فعل)
comply, content, satisfy, convince

تخصصی

[سینما] متن - محتوی
[عمران و معماری] مقدار
[کامپیوتر] مضمون ؛ محتوا
[مهندسی گاز] محتوی
[نساجی] حاوی - محتوی - شامل - ظرفیت - گنجایش - مضمون
[ریاضیات] محتوا، محتوی، موجود، فهرست مطالب، گنجایش
[خاک شناسی] مقدار
[پلیمر] جزء

انگلیسی به انگلیسی

• contentment, satisfaction
satisfy; be satisfied
satisfied, pleased
substance; component, contents, all that is inside (of something)
the contents of a container such as a bottle, box, or room are the things inside it.
the contents of something such as a document or a tape are the things written or recorded on it.
the list of contents in a book is the list at the beginning which gives the title of every section and its page reference.
the content of a piece of writing, speech, or television programme is its subject matter and the ideas expressed in it.
you can use content to refer to the amount or proportion of something that a substance contains.
if you are content, you are happy and satisfied.
if you are content with something or you are content to do something, you are willing to accept it or do it.
if you content yourself with something, you accept it and do not try to do or have other things.
to your heart's content: see heart.

پیشنهاد کاربران

محتوا
مثال: The website has a wide range of content on various topics.
وب سایت محتوای گسترده ای را در موضوعات مختلف دارد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
پیشنهادِ واژه:
برابرِ پارسیِ "محتوا" = اَندرمایه، درون مایه
برابرِ پارسیِ "محتوایی": اَندرموده، درون موده
برابرِ پارسیِ " محتوایی کردن": اَندرمودن/اَندرماییدن، درون مودن/درون ماییدن
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته: بُن کنونیِ " مودن" ، " مای" می باشد.
تعریفش میتونه توی درک معنیش کمک کننده باشه:
something contained within something
ظرفیت، گنجایش
تفاوت happy وcontent, این دو واژه هر دو در زبان انگلیسی احساسات مثبتی را بیان می کنند، اما باز هم تفاوت هایی دارند.
"Happy" به معنای شاد، خوشحال یا خوشحالی است. این کلمه بیشتر برای بیان یک احساس موقت و لحظه ای از شادی و خوشحالی استفاده می شود. مثلا، وقتی کسی تولد دارد یا خبر خوبی می شنود، او ممکن است "happy" یا خوشحال باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

اما واژه "content" به معنای رضایتمند یا مطمئن است. این احساس بیشتر به یک وضعیت ثابت و پایدار اشاره دارد. وقتی شما "content" هستید، به طور کلی از وضعیت فعلی خود راضی هستید و نیازی به چیزهای دیگر ندارید. به عبارت دیگر، این احساس ممکن است از یک تعادل و رضایت درونی ناشی شود.
مثلا، فرض کنید شما یک روز آرام و خوب را با خواندن کتاب و نوشیدن چای در خانه تلخیم کرده اید، احتمالاً در این حالت از خودتان می توانید بگویید: "I'm content with how the day went" یعنی "از گذراندن روز راضیم"، اما وقتی که دوستانتان شما را در یک مهمانی مفرح یا در یک لحظه خاص موفق ببینند، احتمالاً به شما بگویند: "I'm so happy for you!" یعنی "خیلی برای شما خوشحالم!"
در کل، می توان گفت که "happy" معمولاً به احساسات موقت و خوشی در برابر یک رویداد خاص اشاره دارد، در حالی که "content" به بیان رضایت دائمی و مَیلادستی شما در یک وضعیت کلی می پردازد.

قناعت
متضاد: covetous
A slave is free as long as he is content; a free man is a slave as long as he is covetous.
بنده تا قناعت می ورزد آزاده است و آزاده تا طمع دارد بنده است.
درون مایه
رضایت
محتوی n ( تلفظ کانتنت )
رضایت n ( تلفظ کنتنت )
راضی adj ( تلفظ کنتنت )
راضی کردن v ( تلفظ کنتنت )
adj & v
[کِن تِنت]
noun
[کان تِنت]
Content ( adj ) /kənˈtent/: pleased with your situation and not hoping for change or improvement
Example: He seems fairly content with ( his ) life
He is a smart, �thoghtful, � happy and content� with his life.
در حوزه پژوهشی به معنای فهرست مطالب است
راضی، خشنود، راضی کردن/بودن به، رضایت
قناعت کردن، محتوی، گنجایش، ظرفیت، میزان
معنی اصلی، محتوا، لب، مضمون، مندرجات
self - content :قانع
در صنایع غذایی به معنای
میزان
بسنده کردن، اکتفا کردن، قانع بودن، یه جورایی "رضایت داشتن" هم معنی میده
مثال از کتاب "who is Eleanor Roosevelt" :
She was not content to pour tea and smile at white
House parties
او به اینکه چای بریزد و در مهمانی های کاخ سفید لبخند بزند قانع نبود/اکتفا نکرد
خشنود
محتوا، مطلب
اگر صفت باشه :
راضی کننده ، قانع کننده
دارای رضایت خاطر
● محتوا
● راضی، خشنود
کنار آمدن
مضمون و محتوا
برای سرفصل کتاب = فهرست مطالب
محتوا - محتوایی
قانع - قناعت - حاوی بودن
مثال برای قانع Content is happiness. قناعت باعث شادمانی است. She is content with very little. او به خیلی کم قانع است
حاوی بودن
مثال برای حاوی بودن Fruit and vegetables are high in fiber content . میوه و سبزی حاوی فیبر فراوان هستند.
محتوا
Content راضی کنتِنت
Content محتوی کانتِنت
I'm content with the content
از محتوی راضی هستم
**تلفظش دوجور متفاوته**
میزان، مقدار

بسنده کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس