contemporaneous

/kənˌtempəˈreɪniəs//kənˌtempəˈreɪnɪəs/

معنی: هم زمان، معاصر، مقارن، هم عصر
معانی دیگر: (در مورد رویدادها) همزمان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: contemporaneously (adv.), contemporaneousness (n.)
• : تعریف: starting, existing, or occurring at the same, or roughly the same, time.
مشابه: contemporary

- Spain's discovery of the New World and its expulsion of the Jews from Spain were contemporaneous events.
[ترجمه گوگل] کشف دنیای جدید توسط اسپانیا و اخراج یهودیان از اسپانیا اتفاقاتی همزمان بود
[ترجمه ترگمان] کشف اسپانیا در دنیای جدید و اخراج یهودیان از اسپانیا رویداده ای همزمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The reign of Elizabeth I of England was contemporaneous with the reign of Ivan the Terrible of Russia.
[ترجمه گوگل] دوران سلطنت الیزابت اول انگلستان مقارن با سلطنت ایوان مخوف روسیه بود
[ترجمه ترگمان] سلطنت الیزابت اول پادشاه انگلستان با دوران ایوان مخوف روسیه مصادف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. contemporaneous events
رویدادهای همزمان

2. How do we know that the signature is contemporaneous with the document?
[ترجمه گوگل]از کجا بفهمیم امضا همزمان با سند است؟
[ترجمه ترگمان]ما چگونه می دانیم که امضا همزمان با این سند است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The two events were more or less contemporaneous, with only months between them.
[ترجمه گوگل]این دو رویداد کم و بیش همزمان بودند و فقط چند ماه بین آنها فاصله بود
[ترجمه ترگمان]این دو رویداد همزمان و یا کم تر بود و تنها چند ماه میانشان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Built in the 13th century, the chapels are contemporaneous with many of the great Gothic cathedrals.
[ترجمه گوگل]این کلیساها که در قرن سیزدهم ساخته شده اند، همزمان با بسیاری از کلیساهای بزرگ گوتیک هستند
[ترجمه ترگمان]the که در قرن سیزدهم ساخته شده اند همزمان با بسیاری از کلیساهای جامع گوتیکی بزرگ شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These were approximately contemporaneous invasions; and the legends celebrating their victories were developed simultaneously too.
[ترجمه گوگل]اینها تقریباً تهاجمات همزمان بودند و افسانه هایی که پیروزی های خود را جشن می گرفتند نیز به طور همزمان توسعه یافتند
[ترجمه ترگمان]این حملات تقریبا همزمان بودند؛ و افسانه های جشن گرفتن پیروزی های آن ها نیز به طور همزمان توسعه یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The basin formation was associated with contemporaneous acid volcanism.
[ترجمه گوگل]تشکیل حوضه با آتشفشان اسیدی همزمان همراه بود
[ترجمه ترگمان]تشکیل حوضچه با volcanism اسیدی همزمان مرتبط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The controversy ran contemporaneous with a delicate question of authority.
[ترجمه گوگل]این مناقشه همزمان با یک پرسش ظریف از اقتدار جریان داشت
[ترجمه ترگمان]این بحث همزمان با یک سوال زیرکانه مطرح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The bones are contemporaneous with some of the earliest human fossils.
[ترجمه گوگل]استخوان‌ها با برخی از قدیمی‌ترین فسیل‌های انسان هم‌زمان هستند
[ترجمه ترگمان]استخوان ها همزمان با برخی از اولین فسیل ها انسان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Vertical dashed lines enclose periods of contemporaneous high lake levels and elevated geothermal activity on rift volcanoes.
[ترجمه گوگل]خطوط بریده بریده عمودی دوره هایی از سطوح بالای دریاچه و فعالیت زمین گرمایی بالا در آتشفشان های شکاف را در بر می گیرد
[ترجمه ترگمان]خطوط پررنگ عمودی دوره های سطح بالای دریاچه همزمان را محصور کرده و فعالیت زمین گرمایی را بر روی آتش فشان شکاف بالا قرار داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Libraries were given a contemporaneous warning.
[ترجمه گوگل]به کتابخانه ها هشداری همزمان داده شد
[ترجمه ترگمان]به کتابخانه ها هشدار همزمان داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A rise in interest rates is often contemporaneous with an increase in inflation.
[ترجمه گوگل]افزایش نرخ بهره اغلب همزمان با افزایش تورم است
[ترجمه ترگمان]افزایش نرخ سود اغلب همزمان با افزایش تورم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The ET Leader shall keep a contemporaneous log-book of each and every instance or circumstance or change of circumstances, which may affect the compliance with the requirements of this Permit.
[ترجمه گوگل]رهبر ET باید یک دفترچه گزارش همزمان از هر مورد یا شرایط یا تغییر شرایطی که ممکن است بر انطباق با الزامات این مجوز تأثیر بگذارد، نگهداری کند
[ترجمه ترگمان]رهبر شرقی باید یک ثبت همزمان از هر یک از هر یک یا شرایط یا شرایط یا تغییر شرایط، که ممکن است بر انطباق با الزامات این اجازه تاثیر بگذارد را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Contemporaneous Documents: Contemporaneous documents are used to record the existing transfer pricing policy and can also be sued to determine whether it complies with the arm's length principle.
[ترجمه گوگل]اسناد همزمان: اسناد همزمان برای ثبت سیاست قیمت‌گذاری انتقال موجود استفاده می‌شود و همچنین می‌توان برای تعیین اینکه آیا مطابق با اصل فاصله زمانی است، شکایت کرد
[ترجمه ترگمان]اسناد Contemporaneous: اسناد Contemporaneous برای ثبت سیاست قیمت گذاری فعلی مورد استفاده قرار می گیرند و همچنین می توانند برای تعیین اینکه آیا این قانون با اصل طول بازو مطابقت دارد یا خیر مورد شکایت قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The collapse of the company was contemporaneous with the death of the owner.
[ترجمه گوگل]فروپاشی شرکت همزمان با مرگ مالک بود
[ترجمه ترگمان]سقوط این شرکت همزمان با مرگ صاحب آن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Their disappearance or appearance is not everywhere strictly contemporaneous.
[ترجمه گوگل]ناپدید شدن یا ظهور آنها در همه جا کاملاً همزمان نیست
[ترجمه ترگمان]ناپدید شدن یا ظهور آن ها در همه جا وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم زمان (صفت)
concurrent, simultaneous, synchronous, contemporary, contemporaneous, synchronic, isochronous, isochronal

معاصر (صفت)
current, contemporary, contemporaneous

مقارن (صفت)
related, simultaneous, contemporaneous

هم عصر (صفت)
contemporaneous

تخصصی

[زمین شناسی] هم زمان تشکیل شده یا موجود در یک زمان. به جریان های گدازه ای گویند که در یک واحد زمان چینه شناسی منفرد بصورت میان لایه ای قرار گرفته اند و معمولاً به هر جلوه (ویژگی) یا رخساره ای که در حین تشکیل سنگهای در بر گیرنده بوجود آمده اند، گویند.

انگلیسی به انگلیسی

• occurring at same time
if two things are contemporaneous, they happen or exist during the same period of time; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : contemporize
✅️ اسم ( noun ) : contemporary
✅️ صفت ( adjective ) : contemporary / contemporaneous
✅️ قید ( adverb ) : contemporaneously

بپرس