consume

/kənˈsuːm//kənˈsjuːm/

معنی: سربه سر کردن، تحلیل رفتن، غذا خوردن، مصرف کردن، از پا درامدن
معانی دیگر: نابود کردن (به ویژه با آتش)، از بین بردن، تلف کردن، (وقت و پول و غیره) بیهوده صرف کردن، به بطالت گذراندن، هدر دادن، خوردن، بلعیدن، آشامیدن، گساریدن، گساردن، (برای مصرف شخصی) خریدن، (فکر و احساسات و غیره) کاملا دستخوش شدن، وسواس پیدا کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: consumes, consuming, consumed
مشتقات: consumable (adj.)
(1) تعریف: to eat, drink, or ingest.
مترادف: devour, eat, swallow
مشابه: absorb, bolt, drink, gobble, gulp, guzzle, polish off, touch, wolf

- The prisoner hungrily consumed his meal.
[ترجمه ب گنج جو] زندانیه جیره ی غذاییش رو تمام عیار بلعید.
|
[ترجمه گوگل] زندانی با گرسنگی غذای خود را خورد
[ترجمه ترگمان] زندانی با حرص و ولع غذایش را خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You consume quite a lot of coffee every day.
[ترجمه علی] شما هر روز مقدار بسیاری قهوه میخورید
|
[ترجمه ب گنج جو] هر روز تمام و کمال مقدار زیادی قهوه مورد مصرفتونه .
|
[ترجمه Mh] شما واقعا هر روز مقدار زیادی قهوه مصرف می کنید
|
[ترجمه گوگل] شما هر روز مقدار زیادی قهوه مصرف می کنید
[ترجمه ترگمان] شما هر روز مقدار زیادی قهوه مصرف می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's important to know how many pills the child consumed.
[ترجمه شاهرخ خوشنویس] دانستن این که بچه چند قرص مصرف کرده مهم است
|
[ترجمه ب گنج جو] این پسره چند تا قرص بالا انداخته؟دونستنش مهمه.
|
[ترجمه گوگل] مهم است که بدانید کودک چند قرص مصرف کرده است
[ترجمه ترگمان] مهم است بدانید که کودک چه مقدار قرص مصرف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to use up.
مترادف: eat up, exhaust, expend, finish, use up
متضاد: save
مشابه: burn, deplete, dispose of, drain, eat, guzzle, kill, run out of, spend, use, waste

- An engine consumes fuel.
[ترجمه ب گنج جو] چیزی که یه موتور مصرف میکنه سوختشه.
|
[ترجمه گوگل] یک موتور سوخت مصرف می کند
[ترجمه ترگمان] موتور سوخت مصرف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This old air conditioner consumes a lot of energy.
[ترجمه گوگل] این کولر گازی قدیمی انرژی زیادی مصرف می کند
[ترجمه ترگمان] این کولر کهنه انرژی زیادی مصرف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to buy (goods or services).

- Young people are consuming more electronic devices than ever before.
[ترجمه شاهرخ خوشنویس] جوانان بیش از گذشته دستگاههای الکترونیک را مصرف میکنند.
|
[ترجمه Mrjn] جوانان دستگاه های الکترونیکی بیشتری را نسبت به گذشته خریداری میکنند.
|
[ترجمه گوگل] جوانان بیش از هر زمان دیگری از وسایل الکترونیکی استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان] جوانان بیش از هر وقت دیگری دستگاه های الکترونیکی بیشتری مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to use wastefully; squander.
مترادف: squander, use, waste
مشابه: blow, dissipate, eat, fritter away, guzzle, kill, misspend

- Idle chatter consumes much of their time at work.
[ترجمه شاهرخ خوشنویس] گپ زن معطل ، وقت بیشتری را در سرِ کار تلف میکند.
|
[ترجمه اسحاقی] کسانی که بی هدف چت میکنند، بیشتر وقت خود را در هنگام کار به هدر می دهند
|
[ترجمه Mh] بحث های بیهوده بیشتر وقتشان را در سرکار می گیرد
|
[ترجمه گوگل] صحبت های بیهوده بیشتر وقت آنها را در محل کار می گیرد
[ترجمه ترگمان] گفتگوهای بی کار مقدار زیادی از وقت خود را صرف کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to destroy.
مترادف: annihilate, destroy, devastate, devour, eat, ravage
مشابه: demolish, engulf, envelop, eradicate, gut, level, obliterate, overcome, play havoc with, ruin, swallow, take, waste, wipe out

- The house was consumed by fire.
[ترجمه ندا] خانه توسط اتش ازبین رفت
|
[ترجمه گوگل] خانه در آتش سوخت
[ترجمه ترگمان] خانه با آتش از پا در آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to take over or occupy (one's thoughts or attention) completely.
مترادف: engage, engross, occupy
مشابه: absorb, captivate, devour, eat, enthrall, grip, immerse, involve, obsess, possess, preoccupy, swallow, take

- His job consumes his full attention.
[ترجمه ملیحه] تمام توجهش رو صرف شغلش کرده
|
[ترجمه گوگل] شغل او تمام توجه او را می گیرد
[ترجمه ترگمان] شغلش تمام توجه او را به خود جلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was consumed with guilt over what happened.
[ترجمه Mh] به خاطر اتفاقی که افتاد، گناه سرتاسر وجودش را فرا گرفت
|
[ترجمه گوگل] او به خاطر اتفاقی که افتاد غرق گناه بود
[ترجمه ترگمان] اون به خاطر اتفاقی که افتاده بود احساس گناه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. if you want to lose weight, consume fewer calories
اگر می خواهی وزن کم کنی کمتر کالری مصرف کن.

2. We have no more right to consume happiness without producing it than to consume wealth without producing it.
[ترجمه مهدی.ملاذ] ماحق نداریم شادی وخوشی که دربوجودامدنش نقشی نداریم به هدربدیم همونطورکه مواهب طبیعی رو که نقشی درساختش نداریم ازبین میبریم
|
[ترجمه گوگل]ما حق نداریم شادی را بدون تولید آن مصرف کنیم تا اینکه ثروت را بدون تولید آن مصرف کنیم
[ترجمه ترگمان]ما حق نداریم بدون تولید آن، شادی را بدون تولید آن، بدون تولید آن، مصرف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Lawsuits consume time, and money, and rest, and friends.
[ترجمه اسحاقی] دعواهای حقوقی ، زمان ، پول ، آسایش و راحتی ، و دوستان را به هدر میدهند.
|
[ترجمه گوگل]دعوا زمان و پول و استراحت و دوستان را می طلبد
[ترجمه ترگمان]مصرف کنندگان زمان و پول و استراحت و دوستان را مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Only 27% of the paper we consume is recycled.
[ترجمه گوگل]تنها 27 درصد از کاغذی که مصرف می کنیم بازیافت می شود
[ترجمه ترگمان]تنها ۲۷ % از paper که مصرف می کنیم بازیافت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We need to rethink the way we consume energy. Take, for instance, our approach to transport.
[ترجمه گوگل]ما باید در نحوه مصرف انرژی تجدید نظر کنیم به عنوان مثال، رویکرد ما به حمل و نقل را در نظر بگیرید
[ترجمه ترگمان]ما باید در مورد نحوه مصرف انرژی تجدید نظر کنیم برای مثال، رویکرد ما برای حمل و نقل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The animals do not hunt and rarely consume meat.
[ترجمه گوگل]حیوانات شکار نمی کنند و به ندرت گوشت مصرف می کنند
[ترجمه ترگمان]حیوانات شکار نمی کنند و به ندرت گوشت مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A smaller vehicle will consume less fuel.
[ترجمه گوگل]یک وسیله نقلیه کوچکتر سوخت کمتری مصرف می کند
[ترجمه ترگمان]یک وسیله نقلیه کوچک تر سوخت کمتری مصرف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some of the most efficient refrigerators consume 70 percent less electricity than traditional models.
[ترجمه اسحاقی] بعضی از یخچال های دارای راندمان بالا ، هفتاد درصد کمتر از مدلهای قدیمی ، برق مصرف میکنند.
|
[ترجمه گوگل]برخی از کارآمدترین یخچال ها نسبت به مدل های سنتی 70 درصد برق کمتری مصرف می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از the یخچال ها، ۷۰ درصد کم تر از مدل های سنتی مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We consume these calories in the form of food and use them up in maintaining the body's functions and movements.
[ترجمه گوگل]ما این کالری ها را به صورت غذا مصرف می کنیم و برای حفظ عملکرد و حرکات بدن مصرف می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما این کالری را به شکل غذا مصرف می کنیم و از آن ها در حفظ کارکردها و حرکات بدن استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Families in the hills not only consume 25 percent more energy than those on the plains, they also consume more firewood.
[ترجمه گوگل]خانواده های ساکن در تپه ها نه تنها 25 درصد بیشتر از خانواده های دشتی انرژی مصرف می کنند، بلکه هیزم بیشتری نیز مصرف می کنند
[ترجمه ترگمان]خانواده ها در این تپه ها تنها ۲۵ درصد انرژی بیشتری نسبت به مناطق بالای زمین مصرف می کنند و آن ها هم هیزم بیشتری مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We should always consume sufficient calories to keep the metabolism buoyant.
[ترجمه گوگل]ما همیشه باید کالری کافی مصرف کنیم تا متابولیسم را شناور نگه داریم
[ترجمه ترگمان]ما همیشه باید کالری کافی مصرف کنیم تا متابولیسم را منظم نگه داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Problems occasionally arise when individuals consume a great deal of refined sugar, because this is fuel food that has no B vitamins at all.
[ترجمه گوگل]مشکلات گهگاهی زمانی ایجاد می شود که افراد مقدار زیادی شکر تصفیه شده مصرف می کنند، زیرا این ماده غذایی سوختی است که اصلاً ویتامین B ندارد
[ترجمه ترگمان]مشکلات گاهی زمانی بوجود می آیند که افراد مقدار زیادی شکر تصفیه شده را مصرف می کنند، چون این غذایی است که هیچ ویتامین B ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Industrialized countries consume natural resources in huge quantities.
[ترجمه گوگل]کشورهای صنعتی منابع طبیعی را در مقادیر زیادی مصرف می کنند
[ترجمه ترگمان]کشورهای صنعتی منابع طبیعی را در مقادیر بسیار زیاد مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Served in tubs, they're easy to consume. Flip the lid and down it in one, like an oyster.
[ترجمه گوگل]آنها در وان سرو می شوند و مصرف آنها آسان است درب را برگردانید و آن را به صورت یک صدف پایین بیاورید
[ترجمه ترگمان]در tubs خدمت کرد و از آن استفاده کرد در جعبه و آن را مثل یک صدف در آن فرو کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سربه سر کردن (فعل)
ruin, assassinate, annihilate, bane, wreck, consume, obliterate, wither

تحلیل رفتن (فعل)
dwindle, gnaw, consume, assimilate, die down, eat, emaciate

غذا خوردن (فعل)
chop, meal, consume, eat, chow down

مصرف کردن (فعل)
use, waste, consume, eat, expend, use up

از پا درامدن (فعل)
consume, tire

تخصصی

[مهندسی گاز] مصرف کردن
[نساجی] مصرف کردن
[ریاضیات] در نظر گرفتن

انگلیسی به انگلیسی

• eat or drink; destroy; use up
to consume an amount of fuel, energy, or time means to use it up.
if you consume something, you eat or drink it; a formal use.
if a feeling or desire consumes you, it affects you very strongly; a literary use.
see also consuming.

پیشنهاد کاربران

مصرف کردن
مثال: It's important to consume a balanced diet for good health.
برای سلامتی خوب، مصرف یک رژیم غذایی متعادل مهم است.
یکی از معانیش مستولی شدن، سرتاسر وجود کسی را فرا گرفتن
She was consumed with guilt over what happened
به خاطر ادفاقی که افتاده بود، گناه سرتاسر وجودش را فرا گرفت ( غرق در گناه شد )
که لغت seize هم یکی از معانیش همینه و جمله بالا رو بالطبع میشه اینطوری هم بیانش کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

She was seized by guilt over what happened
دقت کنید که بهتره برای seize حرف اضافه by بیاد
She was seized by the thought of revenge
فکر انتقام سرتاسر وجود او را فرا گرفت.

خوردن
consume:مصرف کردن
consumption: مصرف
فراگرفتن
مثلا
I was consumed with guilt
یا
A powerful rumbling had consumed the forest
مجذوب کردن
The digital world, which currently consumes a multitude of users
دنیای دیجیتال در حال حاضر کاربران بسیاری را مجذوب خود می کند.
صرف کردن ( وقت )
اختصاص دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : consume
✅️ اسم ( noun ) : consumption / consumable / consumer / consumerism
✅️ صفت ( adjective ) : consumable / consumerist / consuming
✅️ قید ( adverb ) : _
follow/consume the news
مورد استفاده قرار دادن
دستخوش چیزی شدن
در پاسخ به دوست خوبمون sana, مصرف کردن فعل معلوم و مصرف شدن فعل مجهول هست که بنا به جمله مشخص می شود که معلوم هست یا مجهول
مصرف کردن درست نیست . مصرف شدن درسته .
این واژه همیشه معنای منفی ندارد. . . !
بهره مندشدن از، صرف کردن، استفاده کردن، بکار گرفتن، برخوردار شدن از، بهره برداری کردن از، بمصرف رساندن، مورد استفاده قرار دادن. . .
Someone can be said to be consumed by/with a feeling if that feeling is extremely strong
تمام وجود کسی را فرا گرفتن / فکر و ذهن فرد را مشغول کردن
مثال: She insulted her father but later was consumed with guilt and shame
او به پدرش توهین کرد اما بعدا حس گناه و شرم همه وجودش را فرا گرفت
use
to use sth
از پا درآمدن، تحلیل رفتن
مصرف کردن ؛ خوردن ؛ از بین بردن
– an engine consumes fuel
– It consumes a lot of energy
– They consumed vast quantities of food
– The prisoner hungrily consumed his meal
– The fire consumed fifty houses
– The village was consumed by earthquake
گُساریدن.
مصرف کردن
( غذا ) خوردن
Eat
مصرف کردن ، تلف کردن
غذا خوردن
سر به نیست کردن
صرف کردن/شدن
در نظر گرفتن
وسواس فکری دادن ، خوره مغز کسی شدن
He was consumed with guilt after the accident
If you find that you are struggling with being able to articulate your thoughts and ideas and you lack confidence when you’re talking to your boss, or co - workers, or to an interviewer, even if it’s a topic that you know a lot about, it’s likely because you’re consuming yourself with thoughts like “I hope I’m not saying the wrong thing”, “I wonder what he/she is thinking of me”
...
[مشاهده متن کامل]

غذا یا نوشیدنی خوردن
به مصرف رساندن
رصد کردن
در بحث اخبار more and more people consume news from social media instead of traditional news media.

مصرف کردن
به تباهی کشاندن، فاسد کردن
مصرف ، مصرف کردن
شکار کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس