consider

/kənˈsɪdər//kənˈsɪdə/

معنی: فرض کردن، سنجیدن، رسیدگی کردن، مطرح کردن، تفکر کردن، ملاحظه کردن، تعمق کردن
معانی دیگر: موردملاحظه قرار دادن، غور کردن، مورد مطالعه قرار دادن، سگالیدن، مداقه کردن، به حساب آوردن، در نظر گرفتن، در خاطر داشتن، انگاشتن، فکر کردن، رعایت (دیگران را) کردن، برآوردن، (پس از تفکر و بررسی) نظر دادن، معتقد بودن، (در اصل) بررسی کردن، با دقت نگریستن، وارسیدن، وارسی کردن، بازبینی کردن، رسیدگی کردن به

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: considers, considering, considered
(1) تعریف: to think about carefully; reflect on.
مترادف: cogitate, deliberate, mull over, reflect, ruminate, study, think
مشابه: call, consult, contemplate, debate, meditate, ponder, revolve, view, weigh

- I need time to consider the matter before making a decision.
[ترجمه محمد م] من قبل از تصمیم گیری نیاز دارم که در خصوص این موضوع بیشتر فکر کنم .
|
[ترجمه محمد م] قبل از گرفتن تصمیم، برای بررسی بیشتر موضوع به زمان نیاز دارم
|
[ترجمه samir_8203] قبل از تصمیم گیری به وقت بیشتری ( برای برسی بیشتر ) نیاز دارم
|
[ترجمه amir00] قبل از تصمیم گیری برای بررسی ( کردن ) موضوع نیاز به زمان دارم.
|
[ترجمه امیرمحسن] من قبل از تصمیم گیری، برای بررسی موضوع، به زمان نیاز دارم.
|
[ترجمه فرشاد] من قبل از انتخاب و تصمیم گیری ، زمانی برای تفکر و سنجش ماجرا نیاز دارم .
|
[ترجمه آبان مهر] من قبل از تصمیم گیری به زمانی برای تفکر در باره موضوع لازم دارم
|
[ترجمه میم الف] من قبل از تصمیم گرفتن برای بررسی موضوع به زمان نیاز درم
|
[ترجمه مینو.م] قبل از تصمیم گیری برای وارسی به این موضوع به زمان نیاز دارم
|
[ترجمه روشنک] من قبل از تصمیم گیری به زمان نیاز دارم تا موضوع را بررسی کنم.
|
[ترجمه جواد خزائی] من برای بررسی این موضوع، قبل از اینکه تصمیمی اتخاذ شود، نیاز به زمان دارم.
|
[ترجمه Mehrdad] من نیاز دارم قبل از تصمیم گیری در مورد این موضوع بیشتر فکر کنم تا آن را درست برسی کنم
|
[ترجمه 🔹Kurdish🔹] من نیازمند زمان هستم تا قبل از تصمیم گیری در مورد مسئله تعمق کنم.
|
[ترجمه گوگل] قبل از تصمیم گیری به زمان نیاز دارم تا موضوع را بررسی کنم
[ترجمه ترگمان] من قبل از تصمیم گیری به زمان نیاز دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Have you considered what the rest of us should do?
[ترجمه محمد م] آیا به این فکر کرده اید که بقیه ما باید چکار کنند ؟
|
[ترجمه samir_8203] به این که بقیه قرار است چه کار کنند فکر کرده ای؟
|
[ترجمه فرزانه جمشیدی] من تو را ب عنوان صمیمی ترین دوستم در نظر میگیرم
|
[ترجمه مریم] آیا فکر کرده اید که مابقی ما باید چکار کنند؟
|
[ترجمه گوگل] آیا فکر کرده اید که بقیه ما باید چه کار کنیم؟
[ترجمه ترگمان] فکر کردی بقیه ما باید چیکار کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to think about as a possible selection or option.
مشابه: contemplate, weigh

- I don't think they even considered her for the position because of her lack experience.
[ترجمه محمد م] من فکر نمیکنم که آنها حتی او را برای این منصب بررسی کنند چون که او کمبود تجربه دارد .
|
[ترجمه جواد خزائی] برای این پست، من فکر نمی کنم که آنها به این فرد ، بدلیل نداشتن تجربه ی کاری، حتی فکر هم کرده باشند.
|
[ترجمه I am] من فکر نمیکنم که آنها حتی او را برای این منصب در نظر داشته باشند چون که او کمبود تجربه دارد .
|
[ترجمه گوگل] فکر نمی‌کنم حتی به دلیل نداشتن تجربه او را برای این موقعیت در نظر بگیرند
[ترجمه ترگمان] فکر نمی کنم به خاطر فقدان تجربه، او را به خاطر این موقعیت در نظر گرفته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Have you ever considered Florida for a vacation?
[ترجمه گیلانه] تصورش را کرده ای برای تعطیلات، رفتن به فلوریدا
|
[ترجمه گوگل] آیا تا به حال فلوریدا را برای تعطیلات در نظر گرفته اید؟
[ترجمه ترگمان] آیا تا به حال فلوریدا را برای تعطیلات در نظر گرفته اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's considering quitting his present job.
[ترجمه جواد خزائی] اون داره به رها کردن شغل فعلی اش فکر می کنه.
|
[ترجمه گوگل] او در حال بررسی استعفای شغل فعلی خود است
[ترجمه ترگمان] اون داره از کار فعلی اش دست بر می گیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to judge; deem; regard as.
مترادف: deem, esteem, judge
مشابه: account, adjudge, assess, believe, call, count, estimate, evaluate, find, opine, repute, see, suppose, think

- I consider you my closest friend.
[ترجمه محمد م] من تو را نزدیک ترین دوستم در نظر می گیرم.
|
[ترجمه فرزانه جمشیدی] من تو را ب عنوان نزدیک ترین دوستم در نظر میگیرم
|
[ترجمه نیلوفر مرادی] من تو رو نزدیک ترین دوستم به حساب میارم.
|
[ترجمه ^-^] من تو را صمیمی ترین دوستم می دانم
|
[ترجمه گوگل] من تو را صمیمی ترین دوستم می دانم
[ترجمه ترگمان] فکر می کنم تو نزدیک ترین دوست منی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She considered her friend's apartment huge compared with her tiny one in the city.
[ترجمه جهان] او آپارتمان دوستش را درمقایسه بایک شهرکوچک. بزرگ درنظرگرفت
|
[ترجمه گوگل] او آپارتمان دوستش را در مقایسه با آپارتمان کوچکش در شهر بزرگ می دانست
[ترجمه ترگمان] او آپارتمان دوست خود را در مقایسه با شهر کوچک خود در شهر بزرگ در نظر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Shakespeare is considered to be one of the greatest writers of the English language.
[ترجمه Hasti] شکسپیر جزو بزرگترین نویسندگان زبان انگلیسی محسوب شده است
|
[ترجمه گوگل] شکسپیر را یکی از بزرگترین نویسندگان زبان انگلیسی می دانند
[ترجمه ترگمان] شکسپیر یکی از بزرگ ترین نویسندگان زبان انگلیسی محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The parents didn't consider it necessary to take the child to the doctor.
[ترجمه علی] والدین بردن کودک به پزشک را ضروری محسوب نکردند
|
[ترجمه مریم] والدین این را لحاظ نکردند که بردن کودک به پزشک ضروریست
|
[ترجمه گوگل] والدین لازم نمی دانستند که کودک را نزد پزشک ببرند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادر در نظر نداشتند که کودک را به پزشک ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I consider the project finished and don't intend to devote any more time to it.
[ترجمه علی] من پروژه را تمام شده محسوب می کنم و قصد ندارم وقت بیشتری صرف آن کنم
|
[ترجمه گوگل] من پروژه را تمام شده می دانم و قصد ندارم زمان بیشتری را به آن اختصاص دهم
[ترجمه ترگمان] من فکر می کنم که پروژه تمام شده بود و قصد ندارم وقت بیشتری را صرف آن کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: take into account; keep in mind.
مترادف: allow for, regard, take into account
متضاد: disregard, ignore
مشابه: consult, count, heed, make allowance for, mark, take note of

- The judge will consider his lack of a criminal record in deciding what his punishment will be.
[ترجمه گوگل] قاضی عدم سوء پیشینه کیفری وی را در تصمیم گیری در مورد مجازات وی در نظر خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان] قاضی فقدان سابقه کیفری را در تصمیم گیری در مورد این که مجازات او چه خواهد بود، در نظر خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His score was really not bad if you consider that he had never played golf before.
[ترجمه گوگل] امتیاز او واقعاً بد نبود اگر در نظر بگیرید که او قبلاً هرگز گلف بازی نکرده بود
[ترجمه ترگمان] اگر فکر کنید که قبلا هرگز گلف بازی نکرده بود، امتیاز او واقعا بد نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to describe or talk about in a thoughtful way, looking at various aspects of a particular subject.
مترادف: discuss

- In tonight's lecture, the professor will consider the issues relating to the development of alternative fuels.
[ترجمه گوگل] در سخنرانی امشب، استاد مسائل مربوط به توسعه سوخت های جایگزین را بررسی خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] در سخنرانی امشب، پروفسور مسائل مربوط به توسعه سوخت های جایگزین را بررسی خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to hold in esteem; regard highly.
مترادف: esteem, honor, respect, value
مشابه: appreciate, favor, regard

- He is highly considered by the whole community.
[ترجمه گوگل] او به شدت مورد توجه کل جامعه است
[ترجمه ترگمان] او به شدت توسط کل جامعه مورد توجه قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to reflect carefully or with deliberation.
مترادف: cogitate, contemplate, deliberate, mull, ponder, reflect, study, think
مشابه: brood, meditate, ruminate, see

- This is a big decision, so let me consider for a moment.
[ترجمه گوگل] این یک تصمیم بزرگ است، پس اجازه دهید یک لحظه فکر کنم
[ترجمه ترگمان] این یک تصمیم بزرگ است، پس بگذارید یک لحظه فکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i consider him a good person
فکر می کنم (یا از نظر من) او آدم خوبی است.

2. some consider rustam as the archetype of chivalry
برخی رستم را نمونه ی راستین جوانمردی می دانند.

3. they consider dancing depraved
آنان رقص را بد می دانند.

4. they consider going to the movies a frivolous activity
آنان سینما رفتن را کار بیهوده ای می دانند.

5. they consider independence and freedom as the doorway to international peace
آنان استقلال و آزادی را راه وصول به صلح جهانی می دانند.

6. to consider as an ensemble
به عنوان گروه (یا به طور کلی) در نظر گرفتن

7. to consider the different aspects of a problem
جنبه های گوناگون مسئله ای را مورد ملاحظه قرار دادن

8. we consider that the defendant is not guilty
نظر ما این است که خوانده (مدعی علیه) گناهکار نیست.

9. personally, i consider it wrong to go
من شخصا رفتن را بد می دانم.

10. they also consider earthquakes a form of judgement
آنان زلزله را هم مشیت الهی می دانند.

11. again, we must consider that . . .
همچنین باید توجه داشت که . . .

12. a writer should always consider his audience
نویسنده باید همیشه خواننده ی خود را مد نظر داشته باشد.

13. i conjure you to consider my case
شما را (به مقدسات ) قسم می دهم که به کار من رسیدگی کنید.

14. those who gossip seldom consider the truth
آنانکه شایعه پراکنی می کنند کمتر به واقعیت توجه دارند.

15. moslems and jews do not consider pork clean
مسلمانان و یهودیان گوشت خوک را حلال نمی دانند.

16. her health is very good if you consider her age
با در نظر گرفتن سنش سلامتی او خیلی خوب است.

17. she is good-looking and rich and many consider her a good catch
او خوشگل و پولدار است و خیلی ها فکر می کنند برای ازدواج مورد خوبی است.

18. those who see moral issues in black-and-white terms and do not consider anything as gray
کسانی که امور اخلاقی را فقط به طور سیاه و سفید می بینند و حد وسطی قائل نیستند.

19. I consider him to be a clever fellow.
[ترجمه گوگل]من او را فردی باهوش می دانم
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم آدم باهوشی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The declaration asked governments to consider introducing new environmental taxes.
[ترجمه گوگل]در این بیانیه از دولت ها خواسته شده بود که وضع مالیات های زیست محیطی جدید را در نظر بگیرند
[ترجمه ترگمان]این بیانیه از دولت ها خواسته است تا مالیات های جدید زیست محیطی را در نظر بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. We consider these freedoms fundamental to democracy.
[ترجمه گوگل]ما این آزادی ها را اساسی برای دموکراسی می دانیم
[ترجمه ترگمان]ما این آزادی ها را بنیادی برای دموکراسی می دانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. We should consider the buildings as an ensemble.
[ترجمه گوگل]ما باید ساختمان ها را به عنوان یک مجموعه در نظر بگیریم
[ترجمه ترگمان]ما باید ساختمان ها را به عنوان یک گروه در نظر بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. This new biography is the first to consider fully the writer's gestalt.
[ترجمه گوگل]این بیوگرافی جدید اولین موردی است که گشتالت نویسنده را به طور کامل در نظر گرفته است
[ترجمه ترگمان]این زندگینامه جدید اولین زندگینامه نویسنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. You have to consider what to do next.
[ترجمه گوگل]باید در نظر داشته باشید که در مرحله بعد چه کاری انجام دهید
[ترجمه ترگمان] باید در نظر بگیری که بعدش چیکار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. You should consider breaking the journey with intermediate stopovers at airport hotels.
[ترجمه گوگل]شما باید سفر را با توقف های میانی در هتل های فرودگاه در نظر بگیرید
[ترجمه ترگمان]شما باید سفر خود را با stopovers های میانی در هتل های فرودگاه در نظر بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. There are some people who consider that their task in life is to push others about.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد هستند که وظیفه آنها در زندگی این است که دیگران را تحت فشار قرار دهند
[ترجمه ترگمان]افرادی هستند که فکر می کنند وظیفه شان در زندگی، هل دادن دیگران به آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. People consider foxes as clever but sly animals.
[ترجمه گوگل]مردم روباه ها را حیواناتی باهوش اما حیله گر می دانند
[ترجمه ترگمان]مردم روباه ها را زیرک ولی موذی می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرض کردن (فعل)
reckon, adjudge, assume, presume, consider, suppose, deem, guess, imagine, repute, hypothesize, posit

سنجیدن (فعل)
measure, rate, estimate, value, consider, deliberate, evaluate, assay, figure out, weigh, compare, ponder, meter, reckon up

رسیدگی کردن (فعل)
attend, consider, supervise, inquire, verify, investigate, check, inspect, audit

مطرح کردن (فعل)
consider, debate, moot, discuss, table, bring up, propound, expose to discussion

تفکر کردن (فعل)
consider, imagine, meditate, ponder, chew, contemplate, speculate, muse

ملاحظه کردن (فعل)
remark, consider, note, regard, notice, perceive, observe, heed

تعمق کردن (فعل)
consider, deliberate, think over, ponder, perpend, turn over

تخصصی

[حقوق] رسیدگی کردن، توجه کردن، ملاحظه کردن، عقیده داشتن
[ریاضیات] در نظر گرفتن، مورد نظر بودن، مشاهده کردن

انگلیسی به انگلیسی

• think over, think about carefully; believe; regard; take into account
if you consider a person or thing to be something, this is your opinion of them.
if you consider something, you think about it carefully.
if you consider a person's needs, wishes, or feelings, you pay attention to them.
see also considerate, consideration, considered, considering.

پیشنهاد کاربران

به خاطر آوردن
مدنظر قرار دادن، در نظر گرفتن
مثال: I'll consider your offer and let you know.
پیشنهاد شما را در نظر خواهم گرفت و به شما اطلاع خواهم داد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
فرض کردن، سنجیدن، تفکر کردن
۱. بررسی کردن، مطالعه کردن، مورد توجه قرار دادن ۲. در فکر ( چیزی ) بودن، فکر چیزی را کردن، دربارهٔ ( چیزی ) فکر کردن ۳. احترام گذاشتن به، توجه کردن به ۴. در نظر گرفتن، به حساب آوردن ۵. دانستن، فکر کردن، گمان کردن، تصور کردن
سبک سنگین کردن
برآورد ( هزینه ) کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : consider
اسم ( noun ) : consideration
صفت ( adjective ) : considerable / considerate
قید ( adverb ) : considerably / considerately
look upon sth/sb as sth/sb
با احتساب
لحاظ کردن
معتقد بودن
اهمیت دادن، حائز اهمیت دانستن
see somebody/something as something=consider
● در نظر گرفتن
● فکر کردن ( پیش خود ) در مورد چیزی
consider = درنگریستن ( درنظر گرفتن )
consideration = درنگری یا درنگرش
دَرنظریدَن.
مطرح کردن
محسوب شدن، محسوب کردن
در نظر گرفتن ، تلقی کردن که بدون حرف اضافه as می آید.
معنی سگالیدن که در معنی consider غلط است چون سگالیدن اصطلاحی بسیار قدیمی به معنی اندیشه بد داشتن است حتما بار منفی دار د ولی consider لزوماً منفی نیست.
think about
در نظر داشتن . در نظر گرفتن
consider = درنگریدن
consideration = درنگرِش
برای نمونه: هنگامی که گفته می شود ( این جمله را درنظر بگیرید ) بهتر است گفته شود ( این جمله را درنگرید. )
این واژگان می توانند معنای دیگر consider به ویژه فرض کردن را نیز دربرگیرند.
it doesn't consider you مودبانه تر به تو ربطی نداره هست
با توجه به این که - توجه
ملاحظه کردن
معنی : ( در اصل ) بررسی کردن ، فرض کردن، تلقی کردن
مورد مطالعه قرار دادن ، درنظر گرفتن فکر کردن ، ملاحظه کردن
به حساب آمدن
( پس از تفکر و بررسی ) نظر دادن
۱. فرض کردن
۲. سنجیدن
در نظر گرفتن
بررسی کردن
۱. به حساب آوردن / در نظر گرفتن
۲. فرض کردن / قلمداد کردن
۳. مورد توجه قرار دادن
گُمان کردن
( استفاده همزمان از هر دو فعل: ) بررسی کردن و دیدن
مد نظر قرار دادن
مورد بحث قرار دادن
تحت نظر گرفتن، کنترل کردن
توجه داشتن
مورد ملاحظه قرار دادن
- موردِ توجه قرار دادن
چشم داشتن
She is a selfish person and never considers anyone but herself
او شخص خودخواهی است و هرگز کسی به جز خودش را در نظر نمی گیرد 🐵
قلمداد کردن
فکر کردن
با در نظر داشتنِ
محسوب شدن
تامل کردن، لحاظ کردن، تصور کردن
دانستن، پنداشتن، انگاشتن
He considers me his best friend = او مرا بهترین دوستش می داند
this is considered as a research question = این مسئله ای پژوهشی پنداشته می شود
فکر کردن و پرداختن به یک موضوع از وجوه مختلف
فکر کردن، خیال فکر کردن
consider معنی جنرالی داره اکثر کامنت دوستان درسته
مثله: توجه کردن ملاحظه کردن یا حتی فکر کردن

عمیق فکر کردن، در نظر گرفتن
در نظر گرفتن
Consider
بررسی کردن. به حساب آوردن
توجه کردن برای مثال:you should consider some of these hints

سنجیدن و یا در نظر گرفتن

درنظر گرفتن
بنظر اومدن
در فکر انجام کاری بودن
قصد انجام کاری را کردن/داشتن
I’m considering leaving your father.
من قصد دارم پدرت رو ترک کنم!
من ( چند وقته ) تو فکر اینم که پدرتو ترک کنم!
فرض کردن
قصد انجام کاری را داشتن
تلقی کردن
فرض کردن_تلقی کردن_در نظر گرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٩)

بپرس