conflicting


معنی: متناقض
معانی دیگر: متضاد، منافی، مغایر، هم ستیز، در ستیزه، بهم ناسازگار,مغایر,مخالف ,مصادف

جمله های نمونه

1. conflicting
متضاد،منافی،مغایر،هم ستیز،در ستیزه

2. two conflicting political philosophies
دو نگرش سیاسی متضاد

3. the scientists' conflicting findings indicate further research
یافته های متغایر دانشمندان،ضرورت پژوهش بیشتر را نشان می دهد.

4. a poise between conflicting impulses
همسنگی میان امیال متضاد

5. to winnow the truth from a mass of conflicting evidence
حقیقت را از توده ی مدارک ضد و نقیض استخراج کردن

6. There are conflicting claims about the cause of the fire.
[ترجمه گوگل]در مورد علت آتش سوزی ادعاهای متناقضی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]ادعاهای متناقض در مورد علت آتش سوزی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A thousand conflicting thoughts rushed through his mind.
[ترجمه گوگل]هزار فکر متناقض در ذهنش هجوم آورد
[ترجمه ترگمان]هزاران فکر متضاد به ذهنش خطور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The debate is centred around two conflicting theories.
[ترجمه گوگل]این بحث حول دو نظریه متضاد متمرکز است
[ترجمه ترگمان]این بحث حول دو نظریه متناقض متمرکز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The driver was bewildered by the conflicting road signs.
[ترجمه گوگل]راننده با علائم متضاد جاده گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]راننده گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She felt torn by conflicting emotions.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که از احساسات متناقض پاره شده است
[ترجمه ترگمان]احساساتش جریحه دار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We need to strike a balance between these conflicting interests.
[ترجمه گوگل]ما باید بین این منافع متضاد تعادل ایجاد کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید بین این علایق متضاد تعادلی برقرار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The jury heard conflicting evidence from three different witnesses.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه شواهد متناقضی را از سه شاهد مختلف شنید
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه شهادت متناقض سه شاهد مختلف را شنیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Another team of scientists has come up with conflicting evidence.
[ترجمه گوگل]تیم دیگری از دانشمندان به شواهد متناقضی دست یافته اند
[ترجمه ترگمان]یک تیم دیگر از دانشمندان نیز با شواهد متناقض روبرو شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was prey to all kinds of conflicting emotions.
[ترجمه گوگل]او طعمه انواع احساسات متضاد بود
[ترجمه ترگمان]او طعمه انواع احساسات ضد و نقیض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. My husband and I hold conflicting opinions on this matter.
[ترجمه گوگل]من و شوهرم در این مورد نظرات متضادی داریم
[ترجمه ترگمان]من و همسرم در مورد این موضوع نظرات conflicting داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They confused me with conflicting accounts of what happened.
[ترجمه گوگل]آنها من را با روایت های متناقض از آنچه اتفاق افتاد گیج کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها مرا با حساب های متناقض آنچه که اتفاق افتاد گیج کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متناقض (صفت)
contradictory, incompatible, opposite, inconsistent, conflicting, repugnant, discrepant

انگلیسی به انگلیسی

• opposing, contradictory, disagreeing

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : conflict
اسم ( noun ) : conflict
صفت ( adjective ) : conflicted / conflicting
قید ( adverb ) : _
There have been conflicting reports on the number of people killed
. . . شایعات ضد و نقیض. . .
ضد و نقیض ، متناقض ، مغایر ، هم ستیز و. . . .
تضاد
متعارض
بی ربط به هم - متناقض

بپرس