closer

جمله های نمونه

1. he drew closer and put his hand on my shoulder
او نزدیکتر شد و دستش را روی شانه ام گذاشت.

2. he got closer to the beauty queen to get an eyeful
به ملکه ی زیبایی نزدیکتر شد تا یک نگاه سیر بکند.

3. hitch your chair closer to the table!
صندلی خودت را به میز نزدیک تر بکش !

4. i hunched my chair closer to the table
صندلی خود را به نزدیک میز کشیدم.

5. we got a step closer to victory
یک مرحله به پیروزی نزدیک تر شدیم.

6. he tried to modernize poetry and bring it closer to every-day life
او کوشید شعر را امروزی کرده و به زندگی روزمره نزدیک تر کند.

7. the cobra snake had fascinated the child and kept getting closer to her
مار عینکی کودک را به خود خیره کرده بود و به او نزدیک می شد.

8. after the death of our parents, common grief has bound us closer together
پس از مرگ والدینمان،غم مشترک ما را به هم نزدیک تر کرد.

9. advertising must be paced so that its frequency increases as we get closer to norooz
تبلیغ باید طوری تنظیم شود که هر چه به نوروز نزدیک تر می شویم بسامد آن بیشتر شود.

پیشنهاد کاربران

کسی که توی بیزینس و کار مهارت داره
در بازی baseball به کسی که جانشین پرتاب کننده اصلی میشه و مهارتش تمام کردن بازی به نفع تیمشه میگن relief pitcher یا closer .
پس مجازا میشه این کلمه رو به معنای "برگ برنده" یا "دارایی ارزشمند" هم معنی کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

معادل های asset و trump card هم مناسبه.
"But Baldur. . . he had value. . . he was my best tracker, my closer"
ممنونم🙏🏻

فردی که در به نتیجه رساندن یک معامله تجاری مهارت دارد.
نزدیک تر
صمیمی تر
نزدیک تر شدن
در معماری: پاره آجر
Bring near
نزدیک شدن
بهتر شدن
در اصطلاح حقوقی به شخص یا به عبارتی به وکیلی گفته می شود که یک پرونده حقوقی را پیش از آنکه به دادگاه حقوقی کشانده شود، حل و فصل نماید.
ذره ذره
تمام کننده
خودمانی
نزدیک کردن

دقیق تر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس