climax

/ˈklaɪˌmæks//ˈklaɪmæks/

معنی: اوج، قله، راس، منتها درجه، باوج رسیدن
معانی دیگر: (ادبیات و معانی بیان) یک سلسله استعاره یا اندیشه و غیره که به ترتیب تصاعدی ردیف شده باشند (مثلا از کم اهمیت تر به پر اهمیت تر)، آخرین و مهمترین رویداد (در یک سلسله رویداد)، (داستان و فیلم و غیره) پر هیجان ترین یا بحرانی ترین نقطه، نقطه ی عطف، فرازگاه، (در مقاربت جنسی) انزال، اوج لذت جنسی، (محیط زیست) اجتماعی از حیوانات یا گیاهان که در اقلیم بخصوصی ریشه می گیرد، بالیست، به اوج رسیدن، به فرازگاه رسیدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the point of highest interest or intensity in a series of increasingly important points or events.
مترادف: acme, apex, culmination, height, peak, pinnacle, zenith
متضاد: nadir
مشابه: apogee, head, heyday, meridian, ne plus ultra, prime, summit, vertex

- The climax of his career was setting a world record.
[ترجمه گوگل] اوج کار او ثبت یک رکورد جهانی بود
[ترجمه ترگمان] اوج حرفه ای او در حال تنظیم رکورد جهانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in a literary or dramatic work, the point at which a conflict reaches a crucial juncture.
مشابه: crisis, crux, culmination, juncture, turning point

- At the story's climax, the boy must either remain loyal to his father or betray him.
[ترجمه گوگل] در اوج داستان، پسر یا باید به پدرش وفادار بماند یا به او خیانت کند
[ترجمه ترگمان] در اوج داستان، پسر یا باید به پدرش وفادار بماند یا به او خیانت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a sexual orgasm.
مترادف: orgasm
مشابه: consummation, culmination
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: climaxes, climaxing, climaxed
• : تعریف: to bring to or cause a climax.
مترادف: culminate
مشابه: consummate, crown

- He climaxed his efforts by leading a rebellion.
[ترجمه Aydin Jz] او تلاش های خود را با رهبری یک شورش به اوج رساند
|
[ترجمه گوگل] او تلاش های خود را با رهبری یک شورش به اوج رساند
[ترجمه ترگمان] او تلاش های خود را با رهبری شورش آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to reach a climax.
مترادف: culminate, peak
مشابه: come, crest, end

- The play climaxes in the third act.
[ترجمه گوگل] نمایشنامه در پرده سوم به اوج می رسد
[ترجمه ترگمان] نمایشنامه در پرده سوم بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the climax of the play was when the conspirators assassinated julius caesar
اوج (یا فرازگاه) نمایش موقعی بود که توطئه گران،ژول سزار را کشتند.

2. cap the climax
(امریکا - خودمانی) بیش یا بهتر از حد انتظار انجام دادن،از خوب هم بهتر عرضه کردن،شاهکار کردن

3. the battle reached a climax
نبرد به اوج رسید.

4. The crisis reached its climax in the 1970s.
[ترجمه گوگل]بحران در دهه 1970 به اوج خود رسید
[ترجمه ترگمان]این بحران در دهه ۱۹۷۰ به اوج خود رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. For Pritchard, reaching an Olympics was the climax of her career.
[ترجمه مریم سالک زمانی] اوج دوران حرفه ای پریچارد، حضور در مسابقات المپیک بود.
|
[ترجمه گوگل]برای پریچارد، رسیدن به المپیک نقطه اوج کار او بود
[ترجمه ترگمان]برای پریچارد، رسیدن به المپیک اوج کار او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The story works up to a climax as it draws to a close.
[ترجمه گوگل]داستان با نزدیک شدن به پایان، به اوج خود می رسد
[ترجمه ترگمان]این داستان تا زمانی که نزدیک می شود، به اوج خود می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The climax of the air show was a daring flying display.
[ترجمه گوگل]اوج نمایش هوایی یک نمایش پرواز جسورانه بود
[ترجمه ترگمان]اوج نمایش هوایی یک نمایش جسورانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The climax of the book happens in Egypt.
[ترجمه مریم سالک زمانی] پرهیجان ترین رویداد این کتاب در مصر اتفاق می افتد.
|
[ترجمه گوگل]اوج کتاب در مصر اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]اوج این کتاب در مصر اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The climax came one sultry August evening.
[ترجمه گوگل]اوج یک غروب داغ اوت بود
[ترجمه ترگمان]یک شب گرم و سوزان اوت به اوج رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Mature women are more likely to climax during intercourse than young girls.
[ترجمه گوگل]زنان بالغ بیشتر از دختران جوان در حین مقاربت به اوج می رسند
[ترجمه ترگمان]بیشتر زنان بالغ در رابطه با دختران جوان به اوج خود می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The story gradually builds up to a powerful climax.
[ترجمه گوگل]داستان به تدریج به اوج قدرتمندی می رسد
[ترجمه ترگمان]داستان به تدریج به اوج قدرت می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The affair was brought to a climax when the chairman resigned.
[ترجمه گوگل]این ماجرا با استعفای رئیس هیئت مدیره به اوج خود رسید
[ترجمه ترگمان]هنگامی که رئیس استعفا داد، این ماجرا به اوج خود رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The hero dies at the climax of the opera.
[ترجمه گوگل]قهرمان در اوج اپرا می میرد
[ترجمه ترگمان]قهرمان در اوج اپرا از دنیا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The music builds up to a rousing climax.
[ترجمه گوگل]موسیقی به اوج هیجان انگیزی می رسد
[ترجمه ترگمان]موسیقی به اوج هیجان آوری تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اوج (اسم)
acme, climax, pinnacle, culmination, zenith, top, summit, apogee, apex, tip-top, pitch, crescendo, high tide, meridian, noontide

قله (اسم)
point, acme, climax, culmination, zenith, top, peak, summit, crest, vertex, knoll, pap, knap

راس (اسم)
end, climax, pinnacle, top, head, tip, peak, leader, vertex, cap, fastigium

منتها درجه (اسم)
climax, peak, summit, period, maximum, extreme

باوج رسیدن (فعل)
climax

تخصصی

[سینما] اوج - نقطه اوج
[خاک شناسی] اوج
[آب و خاک] مرحله نهایی تعادل طبیعی، کلیماکس

انگلیسی به انگلیسی

• peak, pinnacle
reach the highest point, reach the climax; culminate; reach orgasm
the climax of something is the most exciting or important moment in it, usually near the end.

پیشنهاد کاربران

معنی طوفان هم می تونه بده تو بعضی از متون
پایان، نتیجه، پیامد
climax ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: اوج 3
تعریف: [زیست‏شناسی] مرحلۀ نهایی یک توالی/ پی‏آیی که به تعادل و پایداری نسبی رسیده است|||[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] لحظه ای که کنش نمایش به بالاترین حد خود می رسد و سرنوشت قهرمان داستان مشخص می شود|||متـ . نقطۀ اوج 2
اوج , به اوج رسیدن ؛ اوج لذت جنسی
– The crisis reached its climax
– The climax of the story happens in Egypt
- The show climaxed with all the performers singing on stage together
– She found it hard to reach a climax
نقطهٔ اوج
اوج، قله ( شو، نمایش و غیره )
The climax of the air show was a flying display
The music builds up to a rousing climax
صدای آهنگ و موسیقی بلند و بلندتر شد تا به اوج ش رسید
acme
معنی حرفه ای : اوج لذت جنسی ، اُرگَزِم

بپرس