chagrin

/ʃəˈɡrɪn//ˈʃæɡrɪn/

معنی: ازردگی، سوزش، غم وغصه، اندوه، الم، تنگدلی، اندوهگین کردن، ازرده کردن
معانی دیگر: سر افکندگی، آزردگی خاطر، دلخوری، احساس شرم و دلزدگی (به خاطر شکست یا نومیدی یا نارو خوردن)، حسرت، سر افکنده کردن، تنگدل شدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: embarrassment or humiliation arising from disappointment or failure.
متضاد: pride
مشابه: disappointment, dismay, embarrassment, humiliation, mortification, shame

- Much to his chagrin, he realized that it was his error that had caused all the damage.
[ترجمه گوگل] با ناراحتی او متوجه شد که این اشتباه او بود که باعث تمام آسیب ها شده است
[ترجمه ترگمان] با وجود ناراحتی او، متوجه شد که این خطای او بوده که باعث همه خسارت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chagrins, chagrining, chagrinning, chagrined, chagrinned
• : تعریف: to cause to feel chagrin.
مشابه: abash, disappoint, dismay, embarrass, humiliate, mortify, shame

- He was chagrined to discover that he had arrived too late collect the prize money.
[ترجمه گوگل] او وقتی فهمید که خیلی دیر رسیده است و پول جایزه را جمع آوری کرده، ناراحت شد
[ترجمه ترگمان] از اینکه متوجه شد که بیش از حد دیر رسیده بود مبلغ جایزه را جمع آوری کرده بود، افسرده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. ahmad discovered to his great chagrin that he had failed the examination
احمد با کمال سرافکندگی دریافت که در امتحان رد شده است.

2. Much to his chagrin, he did not win the race.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی او، او در مسابقه پیروز نشد
[ترجمه ترگمان]با کمال تاسف او مسابقه را نبرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. To her chagrin, neither of her sons became doctors.
[ترجمه مجتبی عبیری] علیرغم میل باطنی اش هیچکدام از پسر هایش دکتر نشدند
|
[ترجمه گوگل]با ناراحتی او، هیچ یک از پسرانش دکتر نشدند
[ترجمه ترگمان]از آن گذشته، هیچ یک از پسرهای او دکتر نشدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Much to his chagrin, he came last in the race.
[ترجمه مجتبی عبیری] با کمال سر افکندگی در مسابقه آخر شد
|
[ترجمه گوگل]با ناراحتی او، او در مسابقه آخر شد
[ترجمه ترگمان]با وجود chagrin، آخرین بار در مسابقه شرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To the chagrin of authorities, flood control is not their only use.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی مقامات، کنترل سیل تنها کاربرد آنها نیست
[ترجمه ترگمان]برای the مقامات، کنترل سیل تنها استفاده از آن ها نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Chagrin A strong belief in the supernatural characterises communities of Romany gypsies.
[ترجمه گوگل]غمگینی اعتقاد قوی به ماوراءالطبیعه مشخصه جوامع کولی رومی است
[ترجمه ترگمان]Chagrin یک اعتقاد قوی به جامعه ماورای طبیعی از gypsies رومانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To his chagrin, only a small crowd turned out to watch him.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی او، فقط جمعیت کمی برای تماشای او آمدند
[ترجمه ترگمان]فقط جمعیت کوچکی به او نگاه می کردند و او را تماشا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The company will probably discover, to its chagrin, that it cuts both ways.
[ترجمه گوگل]این شرکت احتمالاً با ناراحتی خود متوجه خواهد شد که هر دو راه را کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]شرکت احتمالا به to خود پی خواهد برد که هر دو روش را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She could sympathize with his chagrin but it was hardly enough to keep him awake at night.
[ترجمه گوگل]می‌توانست با ناراحتی او همدردی کند، اما به سختی می‌توانست شب‌ها او را بیدار نگه دارد
[ترجمه ترگمان]او می توانست با chagrin همدردی کند، اما به سختی می توانست او را در شب بیدار نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To his senior executives' chagrin, Mr McGovern always flies economy class and is proud of it.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی مدیران ارشد خود، آقای مک گاورن همیشه در کلاس اقتصادی پرواز می کند و به آن افتخار می کند
[ترجمه ترگمان]آقای مک McGovern برای مدیران ارشد خود، همیشه از طبقه اقتصادی پرواز می کند و به آن افتخار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. People in charge of the investigation have expressed chagrin repeatedly at the anger and impatience expressed by those whose loved ones perished.
[ترجمه گوگل]افراد مسئول تحقیقات بارها از عصبانیت و بی تابی کسانی که عزیزانشان کشته شده اند ابراز ناراحتی کرده اند
[ترجمه ترگمان]افرادی که مسئول این تحقیقات هستند، به طور مکرر به خشم و ناشکیبایی ابراز شده توسط کسانی که عزیزانشان نابود شده اند، ابراز نگرانی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Much to the chagrin of some, Great Harvest insists that bread should have one shape and one shape only -- round.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی عده ای، Great Harvest اصرار دارد که نان باید یک شکل و یک شکل داشته باشد - گرد
[ترجمه ترگمان]بیشتر به the برخی، برداشت بزرگ اصرار دارد که نان باید یک شکل داشته باشد و یک شکل فقط یک شکل داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Still, much to your chagrin, you find yourself occasionally tickled by the screwball antics of the likable cast of characters.
[ترجمه گوگل]با این حال، با ناراحتی شما، گهگاهی خود را غلغلک می‌دهید با بازی‌های مضحکِ شخصیت‌های دوست‌داشتنی
[ترجمه ترگمان]با این وجود، خیلی به خاطر your، شما گاهی اوقات خود را با حرکت های عجیب و غریب آدم های دوست داشتنی نشان می دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He let her go, and to her chagrin she burst into tears.
[ترجمه گوگل]او را رها کرد و با ناراحتی او اشک ریخت
[ترجمه ترگمان]به او اجازه داد که برود، و در غم او اشک ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To the chagrin of congressional leaders, his policy proposals were prepared in secret without consultation with them.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی رهبران کنگره، پیشنهادات سیاستی او به صورت مخفیانه و بدون مشورت با آنها تهیه شد
[ترجمه ترگمان]به the رهبران کنگره، پیشنهادها سیاست او بدون مشورت با آن ها آماده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ازردگی (اسم)
annoyance, irritation, vexation, chagrin

سوزش (اسم)
burning, annoyance, irritation, chagrin, sting, inflammation, smart pain

غم وغصه (اسم)
chagrin

اندوه (اسم)
distress, dole, heartache, chagrin, grief, dolor, dolour, teen

الم (اسم)
chagrin

تنگدلی (اسم)
chagrin, despondency, despondence

اندوهگین کردن (فعل)
grieve, chagrin

ازرده کردن (فعل)
chagrin

انگلیسی به انگلیسی

• annoyance; disappointment; humiliation
annoy; disappoint; cause feelings of annoyance or disappointment; humiliate
chagrin is a feeling of annoyance or disappointment; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : chagrin
✅️ صفت ( adjective ) : chagrined
✅️ قید ( adverb ) : _
My children have never shown an interest in music, much to my chagrin
much to sb chagrin اصطلاح پرکاربری است که می توان آن را به بسیار تاسف برانگیز است، یا بسیار باعث شرمندگی است یا بسیار ناراحت کننده است.
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه: کودکان من تا حالا هیچ علاقه ای به موسیقی نشان نداده اند، و این مایه سرافکندگی است.
جناب میثم پور نیازی به گفتن ایراد سهوی دیگران نیست. چیزی بلدی رو کن واسه بقیه

جناب فرزاد ک پ عزیز در حالت Noun
احتمالا اشتباه تایپی بوده لطفا تصحیح کنید
chagrin
Shallow chagrin
رنجش اندک
شرمساری
Embarrassment
احساس حقارت

بپرس