centre

/ˈsentər//ˈsentə/

معنی: میان، وسط و نقطه مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن
معانی دیگر: املای دیگر واژه ی: center که در انگلیس متداول است، مرکز

بررسی کلمه

اسم و ( noun, verb )
• : تعریف: a spelling of

جمله های نمونه

1. God is a circle whose centre is everywhere and whose circumference is nowhere.
[ترجمه مسعود منش] خداوند ، دایره ای است که کانون همه جا هست و پیرامون اش هیچ جا نیست
|
[ترجمه گوگل]خدا دایره ای است که مرکزش همه جاست و محیطش هیچ جا نیست
[ترجمه ترگمان]خداوند دایره ای است که مرکزش همه جا هست و محیطش هیچ جا نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The wheel revolved on its centre.
[ترجمه گوگل]چرخ در مرکز آن می چرخید
[ترجمه ترگمان]صفحه چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Children like to be the centre of attention.
[ترجمه گوگل]کودکان دوست دارند مرکز توجه باشند
[ترجمه ترگمان]بچه ها دوست دارند مرکز توجه باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Police cordoned off part of the city centre.
[ترجمه بدون نام] پلیس بخشی از مرکز شهر را محدود کرد
|
[ترجمه گوگل]پلیس بخشی از مرکز شهر را محاصره کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس بخشی از مرکز شهر را محصور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We live ten minutes from the city centre by bus.
[ترجمه گوگل]ما ده دقیقه با اتوبوس از مرکز شهر فاصله داریم
[ترجمه ترگمان]ما ده دقیقه از مرکز شهر با اتوبوس زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Roadworks have caused traffic jams throughout the city centre.
[ترجمه گوگل]عملیات جاده ای باعث ایجاد ترافیک در سراسر مرکز شهر شده است
[ترجمه ترگمان]roadworks باعث ایجاد ترافیک در مرکز شهر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Early astronomers thought that our planet was the centre of the universe.
[ترجمه گوگل]ستاره شناسان اولیه فکر می کردند که سیاره ما مرکز جهان است
[ترجمه ترگمان]ستاره شناسان اولیه فکر می کردند که سیاره ما مرکز جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The city centre really comes alive at the weekend.
[ترجمه گوگل]مرکز شهر واقعاً در آخر هفته زنده می شود
[ترجمه ترگمان]این مرکز شهر در آخر هفته واقعا زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Radio signals received from the galaxy's centre back up the black hole theory.
[ترجمه گوگل]سیگنال های رادیویی دریافت شده از مرکز کهکشان از نظریه سیاه چاله پشتیبانی می کنند
[ترجمه ترگمان]سیگنال های رادیویی دریافتی از مرکز کهکشان، تئوری سیاه چاله را باز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tickets are available from the Arts Centre at £ 50.
[ترجمه گوگل]بلیط ها از مرکز هنر با قیمت 50 پوند تهیه می شود
[ترجمه ترگمان]بلیط های از مرکز هنرها در حدود ۵۰ پوند در دسترس قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The city centre suffered some disruption due to a bomb scare.
[ترجمه گوگل]مرکز شهر به دلیل ترس از بمب دچار اختلال شد
[ترجمه ترگمان]مرکز شهر به دلیل ترس از انفجار بمب، دچار اختلال شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. On the debit side the new shopping centre will increase traffic problems.
[ترجمه گوگل]در بخش بدهی، مرکز خرید جدید مشکلات ترافیکی را افزایش خواهد داد
[ترجمه ترگمان]از طرف دیگر، مرکز خرید جدید مشکلات ترافیکی را افزایش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She had worked as a call centre operator making cold calls for time-share holidays.
[ترجمه گوگل]او به‌عنوان اپراتور مرکز تلفن کار می‌کرد و برای تعطیلات هم‌زمان تماس‌های سرد برقرار می‌کرد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک اپراتور مرکزی تلفنی کار کرده بود که خواستار تماس های سرد برای تعطیلات با زمان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The new shopping centre was constructed at a cost of 1 million.
[ترجمه گوگل]مرکز خرید جدید با هزینه 1 میلیون تومان ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]مرکز خرید جدید با هزینه ای برابر با ۱ میلیون دلار ساخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میان (اسم)
middle, center, waistline, waist, centre

وسط و نقطه مرکزی (اسم)
center, centre

در مرکز قرار گرفتن (فعل)
center, centre

تمرکز یافتن (فعل)
center, centre

تخصصی

[عمران و معماری] مرکز - میان
[ریاضیات] مرکز، وسط

انگلیسی به انگلیسی

• middle, midpoint, place located in the middle (british spelling for center)
the centre of something is the middle of it. count noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. ...a black wig with a centre parting. the centre section was coloured pink.
a centre is a place where people have meetings, get help of some kind, or take part in a particular activity.
if an area or town is a centre for a particular industry or activity, that industry or activity is very important there.
the centre of a situation is the most important thing involved.
if something is the centre of attention or interest, people are giving it a lot of attention.
in politics, the centre refers to political groups and beliefs that are neither left-wing nor right-wing.
someone or something that is centred in a particular place has its base there.
if something centres around, centres round, or centres on a person or thing, that person or thing is the main feature or subject of attention.

پیشنهاد کاربران

[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
کنسرسیوم سنتر
کنسرسیومی مبتنی بر اعضا توسط Coinbase و Circle برای مدیریت USD Coin ( USDC ) .
وسط، مرکز، کانون
انگلیسی امریکایی: center
انگلیسی بریتانیایی: centre
تلفظ هر دو املاء به صورت سِنتِر هستش.
مرکز
کانون
حلقه زدن به دور کسی یا چیزی، محفل تشکیل دادن، حول کسی یا چیزی جمع شدن
centre:مرکز
center:مرکز

بپرس