concupiscence

/kənˈkjuːpɪsəns//kənˈkjuːpɪsəns/

معنی: هوس، شهوت
معانی دیگر: میل مفرط (به ویژه در امور جنسی)، حشری بودن، نفس اماره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a strong desire or longing, esp. sexual; lust.
مشابه: desire, lust

جمله های نمونه

1. The fair white flesh was gorged with concupiscence and glistening with perspiration.
[ترجمه گوگل]گوشت سفید خوش رنگ با هشیاری پر شده بود و از عرق می درخشید
[ترجمه ترگمان]بدن زیبای سفید از نفس نفس می کشید و عرق می ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Each conceives of the same Spirit, without concupiscence.
[ترجمه گوگل]هر کدام یک روح را تصور می کنند، بدون هوس
[ترجمه ترگمان]هر یک از آن ها روح یک روح را پیدا می کند، بی آن که نفس بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In the meantime, you also can discover, feminine concupiscence is worth to develop.
[ترجمه گوگل]در این میان، شما همچنین می توانید کشف کنید، علاقه مندی زنانه ارزش رشد دارد
[ترجمه ترگمان]در عین حال، شما هم می توانید کشف کنید که روابط جنسی زنانه ارزشمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Frosty appearance does not wrap a concupiscence to fume the heart of the day.
[ترجمه گوگل]ظاهری یخ زده، دل خوشی را نمی پیچد تا قلب روز را بخار کند
[ترجمه ترگمان]ظاهر آراسته به خشم قلب روز دامن نمی زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Still entwined, the puppets threshed violently against each other as if overcome with concupiscence.
[ترجمه گوگل]عروسک‌ها که هنوز در هم تنیده بودند، به‌طور خشونت‌آمیزی بر روی یکدیگر کوبیدند، چنان که گویی از دلخواهی غلبه کرده بودند
[ترجمه ترگمان]Still که هنوز به هم پیچیده بودند، چنان به یکدیگر فشار می آوردند که گویی بر شیطان غلبه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But sin, taking occasion by the commandment, wrought in me all manner of concupiscence. For without the law sin [was] dead.
[ترجمه گوگل]امّا گناه، به‌واسطه‌ی فرمان، همه‌ی هوس‌ها را در من ایجاد کرد زیرا بدون شریعت گناه مرده بود
[ترجمه ترگمان]اما گناهی که از فرمان حضرت علیه من صادر شده بود در من چنین عملی را مرتکب شده بود زیرا بی آن که قانون گناه باشد، مرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هوس (اسم)
longing, fancy, calf love, lust, caprice, fad, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, concupiscence, crotchet, humoresque, whimsey, scape, whigmaleerie, gee, heartthrob, libido, megrim

شهوت (اسم)
flesh, lust, carnality, rut, concupiscence

انگلیسی به انگلیسی

• lust, sexual desire

پیشنهاد کاربران

بپرس