butt in


(عامیانه) فضولی کردن، دخالت بیجا کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: (informal) to mix into or intrude in other people's affairs.
مترادف: interfere, intrude, meddle
مشابه: encroach, intervene, poke, pry, snoop, spy

جمله های نمونه

1. Sorry, I don't mean to butt in.
[ترجمه آرش] ببخشید، قصد دخالت ندارم،
|
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش، من قصد ندارم وارد عمل شوم
[ترجمه ترگمان]متاسفم، قصد ندارم فضولی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't butt in like that when I'm speaking.
[ترجمه A.A] وقتی دارم صحبت میکنم اینطور حرفم را قطع نکن
|
[ترجمه رضا] وقتی دارم حرف میزنم تو حرف من نپر
|
[ترجمه آرش] وقتی دارم حرف میزنم، شما دخالت نکنید. . .
|
[ترجمه گوگل]وقتی دارم حرف میزنم اینطوری نشو
[ترجمه ترگمان]وقتی دارم حرف می زنم به این شکل دست نزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. May I butt in on your conversation?
[ترجمه آرش] اجازه میدید توی بحث ( حرفای شما ) شما وارد شم؟؟
|
[ترجمه Mrjn] میتونم صحبتنون رو قطع کنم؟ ( درخواست مودبانه وقتی میخوای وسط حرف کسی چیزی بگی )
|
[ترجمه گوگل]اجازه دارم به مکالمه شما ادامه دهم؟
[ترجمه ترگمان]میشه باهاتون صحبت کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I didn't ask you to butt in on my private business.
[ترجمه آرش] من ازت نخواستم که توی کار شخصی من دخالت کنی
|
[ترجمه گوگل]من از شما نخواستم که به کار خصوصی من دست بزنید
[ترجمه ترگمان]من از تو نخواستم که به کار خصوصی من فضولی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't butt in while we are talking!
[ترجمه A.A] وقتی ما داریم حرف میزنیم تو حرفمون نپر !
|
[ترجمه آرش] وقتی ما داریم حرف میزنیم، تو دخالت نکن
|
[ترجمه گوگل]در حین صحبت کردن، خود را زیر پا نگذارید!
[ترجمه ترگمان]وقتی داریم حرف می زنیم فضولی نکن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'd rather you didn't butt in at this stage - and nothing for the record.
[ترجمه آرش] اینجا چیزی برای ضبط کردن نیست، ترجیح میدم تو این مرحله وارد نشوید
|
[ترجمه گوگل]من ترجیح می‌دهم که در این مرحله وارد نشوید - و هیچ چیز برای ثبت
[ترجمه ترگمان]ترجیح میدم تو این مرحله کاری نداشته باشی - و هیچ چیز برای ضبط نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Those who butt in because they are curious, nosy and feel entitled to the involvement they seek.
[ترجمه گوگل]کسانی که به این دلیل که کنجکاو، فضول هستند و احساس می کنند حق مشارکتی را که به دنبال آن هستند، کنار می گذارند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که به این دلیل مورد حمله قرار می گیرند، به این دلیل که کنجکاو، فضول هستند و احساس می کنند آن ها به دنبال آن هستند که به دنبال آن هستند، احساس گناه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These individuals tend to butt in for the attention they will get.
[ترجمه آرش] این افراد بخاطر اینکه جلب توجه کنند، قصد دخالت دارند.
|
[ترجمه گوگل]این افراد تمایل دارند برای توجهی که به آن ها جلب می کنند، توجه خود را جلب کنند
[ترجمه ترگمان]این افراد تمایل دارند مورد توجه قرار بگیرند تا توجه خود را جلب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The problem is, they butt in after every song to remind you of it.
[ترجمه گوگل]مشکل این است که آنها بعد از هر آهنگی به شما گوش می دهند تا آن را به شما یادآوری کنند
[ترجمه ترگمان]مشکل اینه که اونا بعد از هر آهنگ تو رو به یاد اون میندازه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I didn't mean to butt in, but we're already late, thanks to me getting lost.
[ترجمه گوگل]من قصد نداشتم وارد صحنه شوم، اما به لطف گم شدن من، دیر رسیده ایم
[ترجمه ترگمان]نمی خواستم دخالت کنم، اما تا حالا دیر کردیم، با تشکر از اینکه گم شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. DON BRADLEY: Do you mind if I butt in?
[ترجمه گوگل]دان برادلی: آیا برایتان مهم نیست که من بغلم کنم؟
[ترجمه ترگمان]اشکالی نداره بیام تو؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. All American kids are taught never to butt in before someone has finished speaking.
[ترجمه گوگل]به همه بچه‌های آمریکایی یاد داده می‌شود که قبل از اینکه کسی صحبتش را تمام کند، هرگز لب به لب نزنند
[ترجمه ترگمان]تمام بچه های آمریکایی هرگز قبل از اینکه کسی صحبتش را تمام کند مورد حمله قرار نمی گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't butt in on other people's private affairs.
[ترجمه گوگل]درگیر امور خصوصی دیگران نباشید
[ترجمه ترگمان]به کاره ای خصوصی دیگران فضولی نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I hate to be a butt in sky, but what are you talking about?
[ترجمه گوگل]من از اینکه لب به آسمان باشم متنفرم، اما تو از چه حرف می زنی؟
[ترجمه ترگمان]، متنفرم که تو آسمونه ولی در مورد چی داری حرف می زنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is impolite to butt in line in front of other people.
[ترجمه گوگل]بی ادبی است که جلوی دیگران در صف بنشینیم
[ترجمه ترگمان]در خط مقدم افراد دیگر غیر مودبانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• involve oneself in, get into the middle of (someone else's business)

پیشنهاد کاربران

وسط حرف کسی پریدن ، صحبت کسی را قطع کردن
پارازیت دادن در صحبت کسی
دخالت بیجا در امور دیگران
نخود آش شدن
مترادف با interrupt
حرف کسی را قطع کردن
و
interfere
مداخله کردن. دخالت کردن. فضولی کردن
I never get a chance to finish what I'm saying, because he keeps butting in
هرگز شانس تمام کردن حرفم را ندارم زیرا او دائما وسط حرف من میپرد.
وسط حرف کسی پریدن

بپرس