busted

پیشنهاد کاربران

ریدی به الک. در بازی
دست رو شدن
اگه اصطلاح باشه به معنی
بدبخت شدیه
حروم زاده
مچش گرفته شده، در تله افتاده، دستگیر شده
گیر افتادی ، دهنت سرویس شد،
1_خراب، داغون، شکسته
?ex: how we can fix a busted phone
ترجمه: چطور میتونیم یه موبایل شکسته رو تعمیر کنیم؟
2_بدبخت، بیچاره
!ex: you are busted
ترجمه: بدبخت شدی!
3_دستگیر شده، بازداشت شده
...
[مشاهده متن کامل]

. ex: the police busted two people who destroyed school
ترجمه: پلیس دو نفر رو که مدرسه رو داغون کرده بودن، دستگیر کرد.

شکسته و خرد شده
متلاشی شده
داغون وزخمی=busted knee
سه شد
So busted:یه اصطلاح رایج غیر رسمیه به معنی:
بدبخت شدن.
Yoy are so busted, mom going to kill you
بدبخت شدی, مامان تو رو میکشه.
خراب شدن
. the zipper on my fly is busted
زیپ شلوارم خراب شده.
لو رفتن
Were you ever busted for smoking at school?
I saw you! You are so busted!

تحت نظر، بازداشتی
بازداشت، توقیف
دستگیرشده

به درد نخور و داغون
دستگیر شدی
شکسته
مچتو گرفت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس