bureaucrat

/ˈbjʊrəˌkræt//ˈbjʊərəkræt/

معنی: مامور اداری، مامور دولتی، دیوان سالار
معانی دیگر: قرطاس باز، کارمند خشک و مقرراتی، مقرراتی واهل کاغذ بازی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: bureaucratic (adj.), bureaucratically (adv.)
• : تعریف: an official in a government office, esp. one who follows rules and routines rather than personal judgment.
مشابه: functionary, mandarin, official, public servant

جمله های نمونه

1. He was just another faceless bureaucrat.
[ترجمه گوگل]او فقط یک بوروکرات بی چهره دیگر بود
[ترجمه ترگمان]اون فقط یه مامور مخفی دیگه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He had become just another faceless bureaucrat .
[ترجمه گوگل]او فقط یک بوروکرات بی چهره دیگر شده بود
[ترجمه ترگمان]اون فقط یه مامور مخفی دیگه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some petty bureaucrat wanted all the documents in triplicate.
[ترجمه گوگل]یک بوروکرات کوچک همه اسناد را در سه نسخه می خواست
[ترجمه ترگمان]یه مامور پست همه مدارک رو از \"triplicate\" می خواسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was a bureaucrat to the core.
[ترجمه گوگل]او تا هسته یک بوروکرات بود
[ترجمه ترگمان]اون یه مامور دولتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is a conservative bureaucrat who can be counted upon to follow a beaten path.
[ترجمه گوگل]او یک بوروکرات محافظه کار است که می توان روی آن حساب کرد که مسیر شکست خورده ای را دنبال می کند
[ترجمه ترگمان]او یک کارمند محافظه کار است که می توان آن ها را شمرد تا یک مسیر شکست خورده را دنبال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Kennedy might call up a minor bureaucrat to check on a detail.
[ترجمه گوگل]کندی ممکن است یک بوروکرات کوچک را برای بررسی جزئیات فراخواند
[ترجمه ترگمان]کندی ممکنه یه مامور یاغی رو خبر کنه که جزئیات رو بررسی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You will not find a stuffy bureaucrat in him.
[ترجمه گوگل]شما یک بوروکرات خفه را در او پیدا نمی کنید
[ترجمه ترگمان]شما یک مامور دولتی را در او نخواهید یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. No bureaucrat could know more about problems in a public housing development than the people who live there.
[ترجمه گوگل]هیچ بوروکراتی نمی تواند بیشتر از مردمی که در آنجا زندگی می کنند در مورد مشکلات در توسعه مسکن عمومی بداند
[ترجمه ترگمان]هیچ کارمند اداری نمی تواند در مورد مشکلات در توسعه مسکن عمومی نسبت به افرادی که در آنجا زندگی می کنند، آگاهی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The bureaucrat will almost always say that a budget cut is sure to result in the loss of jobs.
[ترجمه گوگل]بوروکرات تقریباً همیشه می گوید که کاهش بودجه مطمئناً منجر به از دست دادن مشاغل می شود
[ترجمه ترگمان]این مامور دولتی تقریبا همیشه می گوید که قطع بودجه قطعا منجر به از دست دادن شغل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was far from being a stuffy bureaucrat.
[ترجمه گوگل]او به دور از این بود که یک بوروکرات خفه کننده باشد
[ترجمه ترگمان]اون خیلی از یه مامور دولتی گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Against imperialism, feudalism and bureaucrat - capitalism, and against capitalism.
[ترجمه گوگل]علیه امپریالیسم، فئودالیسم و ​​بوروکرات - سرمایه داری، و علیه سرمایه داری
[ترجمه ترگمان]در مقابل امپریالیسم، ملوک الطوایفی و bureaucrat، و بر ضد سرمایه داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A bureaucrat from your office or board that will spend a whole meeting with a company blathering about your nonprofit's mission and not saying a word about the potential opportunity for both partners.
[ترجمه گوگل]یک بوروکرات از دفتر یا هیئت مدیره شما که یک جلسه کامل را با یک شرکت صرف می کند و در مورد مأموریت غیرانتفاعی شما ناسزا می گوید و حتی یک کلمه در مورد فرصت بالقوه برای هر دو شریک صحبت نمی کند
[ترجمه ترگمان]یک کارمند اداری از دفتر شما یا هییت مدیره که کل جلسه را با شرکت blathering در مورد ماموریت غیر انتفاعی خود صرف می کند و در مورد فرصت بالقوه برای هر دو شریک صحبت نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Chang Baoning, a 40-year-old government bureaucrat with a paunch and purple-tinted eyeglasses, watched the scenery whirl by from a whisper-quiet cabin.
[ترجمه گوگل]چانگ بائونینگ، یک بوروکرات دولتی 40 ساله با عینک‌های بنفش رنگ، مناظر اطراف را از یک کابین آرام تماشا می‌کرد
[ترجمه ترگمان]یک مامور دولتی ۴۰ ساله، یک مامور دولتی ۴۰ ساله با شکم و شکم قرمز رنگ به چشم می خورد و منظره اطراف را تماشا می کرد که از یک کابین آرام آرام دور شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The ugly bureaucrat, the evil invader, the sinister and ruthless spy, all eyes covetously to the Chinese Olympic Games first person, wants to set at it in the deathtrap.
[ترجمه گوگل]بوروکرات زشت، مهاجم شرور، جاسوس شوم و بی رحم، همه چشم طمع به بازی های المپیک چین اول شخص، می خواهد آن را در تله مرگ قرار دهد
[ترجمه ترگمان]مامور خبیث، مهاجم شیطانی، جاسوس شرور و بی رحم، همه چشم ها به اولین کسی که اولین کسی است که المپیک المپیک را می کند، می خواهد آن را در تله مرگ قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The bureaucrat had not learnt how markets work, and we are in danger of forgetting it.
[ترجمه گوگل]بوروکرات یاد نگرفته بود که بازارها چگونه کار می کنند و ما در خطر فراموشی آن هستیم
[ترجمه ترگمان]این مامور اداری نمی دانست چگونه بازارها کار می کنند و ما در خطر فراموش کردن آن هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مامور اداری (اسم)
bureaucrat

مامور دولتی (اسم)
bureaucrat

دیوان سالار (اسم)
bureaucrat

انگلیسی به انگلیسی

• government official, person who works in a bureaucracy; official whose duties are routine and uncreative
a bureaucrat is an official who works in a large administrative system, especially one who seems to follow rules and procedures too strictly.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : bureaucracy / bureaucrat / bureau
✅️ صفت ( adjective ) : bureaucratic
✅️ قید ( adverb ) : bureaucratically
دولتمرد
bureaucrat ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: دیوانی
تعریف: کارمند دفتری دولت که به شدت پای‏بند قواعد اداری باشد
مامور دولت
متولی قانون گذاری

بپرس